۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

قبضه کامل قدرت

شروع برنامه هدفمندی یارانه ها فرصت مناسبی برای تیم احمدی نژاد است تا قدرت را در قوه های مقننه و قضاییه به طور کامل و قانونی به دست بگیرد هرچند که اکنون نیز کمابیش این قوا را در دست دارد. دولت احمدی نژاد می تواند ادعا کند که در مجلس علیه دولت کارشکنی می شود و روند کاری مجلس مانع اجرای برنامه کلان و بسیار حیاتی هدفمند سازی یارانه هاست و دولت نیاز دارد تا اختیارات ویژه قانونی و رسمی برای تصویب قوانین در صورت لزوم داشته باشد. از طرف دیگر می تواند ادعا کند که نیاز است تا با متخلفان به صورتی سریع و قاطعانه برخورد شود که با دادگستری فعلی این کار امکان پذیر نیست. در این میان چلوی مردم یارانه بگیر را چرب تر می کنند ( برای مدتی) و مطبوعات و رسانه های دولتی ( شامل صدا و سیما) هم با حمله به مجلس و قوه قضاییه و با انگشت گذاشتن بر روی ضعفهای فراوانشان افکار عمومی را کاملا آماده می کنند. مجوز این کار هم قبلا توسط آیت الله خمینی صادر شده است. برای حفظ حکومت اسلامی حاکم اسلامی می تواند هر کاری کند و هر شنیعی مباح می شود. آیا مگر سرکوبهای خونین و خشن پارسال با همین توجیهات برای نیروهای وفادار نبوده است؟ تعطیلی نماز و روزه و حج و ... مثالهایی روشن هستند. به این ترتیب مقدمه خلافت اسلامی شیعی که یک بار موتلفه اسلامی از آن صحبت کرده بود فراهم می آید.
کمی بحران خارجی قابل کنترل هم که همزمان سرکوب داخلی را توجیه کند و قیمت نفت را طوری بالا ببرد که دولت اسلامی از عهده مخارج در شرایط تحریم بر بیاید سناریو را کامل می کند. در گیری با نیروهای خارجی حاضر در خلیج فارس به شکل محدود و یا جنگ حزب الله و اسراییل شاید نمونه های خوبی باشند.
اینطوری شبیه سازی حکومت فعلی به حکومت حضرت محمد (ص) و علی (ع) هم برای آقایان راحت تر است. همه دستاوردهای بشر در حوزه علوم سیاسی و حقوق بشر و مردم سالاری و مدیریت را هم می شود گذاشت به حساب قرتی بازیهای تمدن غربی. پول نفتی خواهد بود که توزیع می شود بین عده ای ولایتمدار دست بوس که صاحبان ثروتهای کشور خواهند بود و عوامی که باید با یارانه ها دهانشان را بست و شرشان را کم کرد. بقیه هم بهتر است یا به غرب پناهنده شوند و یا کنج زندان باشند چرا که عنوانی بهتر از مرتد و مفسد و فتنه گر و غربزده و فکلی و سوسول و ... پیدا نمی کنند.
باید منتظر ماند و دید.

۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه

از ما نیست که بر ماست!

این همه دروغ و دغل و ریاکاری و لجن پراکنی و فاحشی را که از مسوولین نظام جمهوری اسلامی سر می زند به چه چیزی می توان نسبت داد؟ ریشه اش کجاست؟ این مسوولین کجا تربیت شده اند و کی و چگونه آموزه های معاویه و عمروعاص و ماکیاول و گوبلز و ...همه را یکجا فراگرفته اند؟چگونه همه زشتیهای چنگیز و تیمور و هیتلر و استالین را در خود جمع کرده اند؟ باور ندارم که رفتار آنها بازتابی از رفتار و اندیشه مردم ایران باشد. مردم ایران هم مثل خیلی از مردم قدیمی مانند هند و چین و ...دچار انحطاط هایی شده اند و البته مبتلا هستند به بسیاری از زشتیهای اخلاقی و به همین نسبت چوبش را هم می خورند ولی فکر می کنم نسبت دادن تمام ناراستی ها و صفات مذموم مسوولین جمهوری اسلامی به مردم ایران بی انصافی است. از ما نیست که بر ماست!
شک ندارم که باید بخش بزرگی از مسوولیت را متوجه دیگران دانست و ردپای آن را در بین غربیها جستجو کرد. البته بنا ندارم غرب ستیزی کنم ولی این داستان برای من باورپذیر است که :
مهمترین بنیادهای حکومت در بخشهای امنیتی و اطلاعاتی و نظامی قرار دارند و طبیعی است که غربیها چه قبل و چه بعد از انقلاب تلاش کرده باشند درآنها نفوذ داشته باشند. کاری که یک مامور اطلاعاتی در یک بزنگاه می تواند انجام دهد واقعا می تواند بزرگ باشد.حالا نظامی را در نظر بگیرید که اکثر مسوولینش از بخشهای اطلاعاتی و امنیتی آمده اند و ید طولایی دارند در دروغ پردازی و پرونده سازی و قتل و شکنجه و طرح توطئه و البته دنیا را همه بر مدار توطئه و دشمن می بینند. هر وقت هم که نیازی به کار خلافی داشته اند از قتل و تجاوز بگیرید تا شکنجه و دروغ برایش مجوز شرعی دست و پا کرده اند. دروغ که مصلحت بوده ، شکنجه که اسمش شده تعزیر، خون مقتولین هم که مباح بوده و اساسا آنها مهدور الدم بوده اند و همینطور بگیر تا آخر. ضمنا اینها به همه اسناد و مدارک خلافهای دیگران هم دسترسی داشته اند و ضمنا جعل سند هم را خوب یاد گرفته اند و بنابراین حذف رقیب با تقلب و جعل سند و ضایع کردن برایشان آسان است. علاوه بر این فرض کنید در این مجموعه عده ای آگاهانه مزدور غربیها هستند و بیشترشان هم ناآگاهانه و البته بی مزد. این معجون حالا در یکی از راهبردی ترین نقاط عالم صاحب ثروت نفت است و اقیانوسی از آدمهای ناآگاه و متعصب و عصبانی در داخل و خارج کشور خریدار حرفها و نقشه هایشان هستند. برای این حرفها و نقشه ها البته رنگ و لعاب مذهبی هم تدارک دیده شده است و چقدر هم خوب مشتری دارد. آیا چیزی مطلوبتر از این برای غرب می توانست وجود داشته باشد؟ آیا در زرنگیها و تواناییها و همچنین حرامزادگی غربیها شک دارید؟ (شرمنده غربیهای آزاده و درستکار). اگر داستان مرا باور دارید پس منتظر روزهای بدتر برای ایران باشد و خودتان را آماده کنید مگر آنکه خدا رحمی کند و این بساط شیطانی به نحوی به هم بخورد.

۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

نگاه توده ای و نگاه اتم وار

تا همین چند سال پیش رقابت سختی بین شرکتهای عمده تولید کننده ریزپردازنده ها بر سر سرعت وجود داشت. شرکتهای Intel و AMD مرتبا تراشه هایی با سرعت بیشتر وارد بازار می کردند. اکنون دیگر سر وصدای چندانی در این مورد وجود ندارد. این شرکتها به افزایش تعداد پردازنده ها در هر رایانه روی آورده اند و از 2 تا 16 پردازنده بر روی رایانه های شخصی نصب کرده اند. مهمترین دلیل این کار رسیدن به مرزهای کوانتومی بوده است. ریز کردن تراشه ها دیگر به این سادگیها امکان پذیر نیست و مستلزم قابلیتهای جدید است. تا چند سال پیش می شد با تقریب خوبی خواص مواد نیمرسانای مورد استفاده در تراشه ها را از روی خواص کپه ها یا توده های 3 بعدی آن مواد ارزیابی کرد. حالا با هرچه کوچکتر شدن این نیمرساناها و کاهش ابعاد آنها به 2 و 1 بعد و حتی بدون بعد (نقطه های کوانتومی) باید به سراغ خواص تک تک ذرات موجود در این مواد رفت و برهمکنشهای آنها را با جزئیات زیاد مطالعه کرد. دیگر نمی توان خواص همه آنها را یکجا و یک مرتبه در نظر گرفت. به عبارت دیگر ذرات این مواد تشخص پیدا کرده اند و نمی توان همه را با یک چوب راند. باید مواظب همه ذرات بود و رفتار همه آنها را دانه به دانه زیر نظر داشت. این کار مستلزم هزینه ها و مطالعات بیشتری است ولی در عوض امکانات جدیدی هم به بار می آورد. با سوار شدن اطلاعات بر روی ذرات و اسپین آنها توان ذخیره سازی اطلاعات و نیز سرعت پردازش داده ها افزایش می یابد.
در جوامع انسانی هم اتفاق مشابهی افتاده است. زمانی بود که می شد صفت مشخصی را به یک ملت، قوم، طایفه و یا اهالی یک شهر و یا روستا نسبت داد ( نگاه کپه ای یا توده ای) و تا حد زیادی اشتباه نکرد. فرانسوی و یا عرب بودن و فی المثل اصفهانی و یا لر بودن ویژگیهای خاصی را به یاد ما می آورد. فکر می کنم اینجا هم این نگاه دیگر سودمند نیست و در دوران اخیر خیلی چیزها بواسطه آموزش، ارتباطات و فناوریهای نوین تغییر کرده اند. آدمها تشخص و فردیت پیدا کرده اند و دیگر صرف دانستن اینکه کسی ترک یا عرب است صفات مشخصی را به ذهن ما متبادر نمی کند و یادآور چیز خاصی نیست. هویتهای فردی مهمتر از هویتهای جمعی شده اند. دیگر نمی توان به راحتی و صرفا از روی مشاهده رفتار کسی فهمید که متعلق به چه قوم و ملتی است و یا اهل کجاست.
با رشد و توسعه هویتهای فردی دیگر هیچ دین و یا ایدئولوژی مشخصی که بتوان همه را در چارچوب آن خوشبخت کرد وجود ندارد. شعارها و آرمانهایی که همه را راضی کند کمیاب شده اند. دیگر جامعه پیشرفته و یا جامعه جهان سومی چندان واجد معنی نیستند در عوض می توان از افراد پیشرفته و یا افراد رشد نایافته صحبت کرد. می توان در کشوری جهان سومی فردی رشد یافته بود و برعکس در کشوری پیشرفته فردی رشد نایافته. برای موفقیت یک جامعه برای همه افراد باید برنامه داشت . برای تک تک انسانها باید راهی جدا در آموزش و ارائه امکانات و تغذیه فکری در پیش گرفته شود تا فرصت برابر رشد به همه داده شود. پس معنای عدالت دیگر برابری نیست بلکه مراعات شآن هر کس است.
برای توزیع عادلانه شآن بین انسانها باید آموزش و پرورش را متحول کرد به گونه ای که فرصتهای برابر رشد در اختیار همه قرار بگیرد. یافتن روش تحول البته نیاز به عقل و تصمیم جمعی دارد ولی با این آموزش و پرورشی که مملکت ما دارد تا آینده ای قابل حدس باید شاهد هدر رفت سرمایه های انسانی باشیم.

۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه

شکایت!

امثال آقای نوری زاد هنوز هم خود را به خواب زده اند. هنوز هم صحبت از آرمانهای امام و دوران طلایی اوائل انقلاب می کنند و حسرت می خورند. بلاهایی که سر آقای نوری زاد و تاجزاده و باقی و ... می آید نتیجه عملکرد خودشان است. یا هنوز نفهمیده اند که از کجا چوب می خورند که زهی حماقت! یا فهمیده اند وتجاهل می کنند که زهی ریاکاری. وقتی آیت الله خمینی می گفت برای حفظ حکومت که اوجب واجبات است ولی فقیه می تواند نماز و روزه را هم تعطیل کند اینها کجا بودند؟ دیگر فرورفتن سر در کاسه توالت که قابل ذکر نیست و جایی برای شکایت ندارد.
هنوز اول عشق است و حاصل فهم جمهوری اسلامی از اسلام می تواند بسیار رعب انگیزتر باشد. باید خدا را شکر کرد هنوز آنقدر بی حیا نشده اند که بگویند همه منابع طبیعی روزمینی و زیرزمینی انفال است و متعلق به ولی فقیه و بقیه به خواست خداوند باید در خدمت آمال ایشان آنچه ایشان می فرمایند انجام دهند و آنچه ایشان می فرمایند بخورند و بپوشند و ببینند و بشنوند و ...
بروید خدا را شکر کنید و از شکایتهایتان توبه!

۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

یارانه ها

توزیع پول نفت تنها کاری است که دولتهای ایران بعد از انقلاب انجام داده اند و آن را هم به بدترین وضع ممکن. پس اگر دولت احمدی نژاد بتواند پول نفت را به گونه ای توزیع کند که کمی عادلانه تر باشد من همه ظلمهای او در حق خودم را خواهم بخشید. البته مطمئنم که دولت او توان علمی، مدیریتی لازم و اصولا فهم درست از مساله ندارد و تا حدی هم مطمئنم که خودشان هم به آن آگاه هستند. این جام زهری است که باید بنوشند و به نظرم و با توجه به شناختی که من از آنها دارم این کار را بدون ایجاد بحرانهای موازی انجام نخواهند داد. آنها هم به بحران داخلی و هم به بحران خارجی نیاز شدید دارند تا طوری مردم ایران مشغول شوند که اصلا متوجه وخیم شدن اوضاع اقتصادی شان نشوند. بحران داخلی می تواند از دستگیری رهبران معترض، دستگیری بازاریانی که مالیات نمی دهند و یا سرکوب شدید در دانشگاهها شروع شود و البته آنها خودشان در این کارها ماهرترند. بحران خارجی هم البته به میزان آمادگی همکارانشان در آمریکا و اسرائیل و روسیه و چین بستگی دارد.
شک دارم که پادزهر این زهرها آگاهی مردم باشد. نسبت مستقیمی وجود دارد بین آگاهی و توان اقتصادی و ضمنا بی تفاوتی و حتی گاهی بی غیرتی. اگر فقط تغییر حاکمیت مهم باشد کف خیابان است که تعیین کننده است ولی اگر بهروزی ملت هدف باشد باید دنبال آدمهای صالح گشت که در این زمانه کیمیا هستند. با تفاسیر بالا من در کوتاه مدت منتظر تغییر مهمی نیستم. فقط امیدوارم عزرائیل هم فعالتر شود و کمی هزینه های ملت ایران را کم کند.

۱۳۸۹ آبان ۱۲, چهارشنبه

گب با خدا ۲

خدا: بنده ي من نماز شب بخوان و آن يازده رکعت است.
بنده: خدايا !خسته ام!نمي توانم.
خدا: بنده ي من، دو رکعت نماز شفع و يک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدايا !خسته ام برايم مشکل است نيمه شب بيدار شوم.
خدا:...‎خدا: بنده ي من نماز شب بخوان و آن يازده رکعت است.
بنده: خدايا !خسته ام!نمي توانم.
خدا: بنده ي من، دو رکعت نماز شفع و يک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدايا !خسته ام برايم مشکل است نيمه شب بيدار شوم.
خدا: بنده ي من قبل از خواب اين سه رکعت را بخوان
بنده: خدايا سه رکعت زياد است
خدا: بنده ي من فقط يک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدايا !امروز خيلي خسته ام!آيا راه ديگري ندارد؟
خدا: بنده ي من قبل از خواب وضو بگير و رو به آسمان کن و بگو يا الله
بنده: خدايا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم مي پرد!
خدا: بنده ي من همانجا که دراز کشيده اي تيمم کن و بگو يا الله
بنده: خدايا هوا سرد است!نمي توانم دستانم را از زير پتو در بياورم
خدا: بنده ي من در دلت بگو يا الله ما نماز شب برايت حساب مي کنيم
بنده اعتنايي نمي کند و مي خوابد
خدا:ملائکه ي من! ببينيد من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابيده است چيزي به اذان صبح نمانده، او را بيدار کنيد دلم برايش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بيدار کرديم ،اما باز خوابيد
خدا: ملائکه ي من در گوشش بگوييد پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بيدار نمي شود!
خدا: اذان صبح را مي گويند هنگام طلوع آفتاب است اي بنده ي من بيدار شو نماز صبحت قضا مي شود خورشيد از مشرق سر بر مي آورد
ملائکه:خداوندا نمي خواهي با او قهر کني؟
خدا: او جز من کسي را ندارد...شايد توبه کرد...
بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری

۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

دارای بی باور یا نادار باورمند،کدامیک بهترند؟

غرب همه چیز دارد به جز معنویت و شرق ( همان جهان سوم) هیچ چیز ندارد به جز معنویت. این مفهوم از فرط تکرار دیگر کلیشه شده است. یادم می آید که از اقبال لاهوری هم شعری با همین مضمون در کتاب فارسی دبیرستان داشتیم:
غربیان را زیرکی ساز حیات/ شرقیان را عشق راز کائنات
من یک سوال شخصی دارم که هنوز جواب نهایی آن را نیافته ام. در واقع پاسخی فراهم کرده ام که هنوز برایم راضی کننده نیست. راه همه چیز دار (پولدار) بی ایمان به سعادت نزدیکتر است یا مومن فقیر؟ مشکل اساسی اینجاست که از دل این سوال سوالهای بنیادی تری نمایان می شوند: تعریف سعادت چیست؟ آیا فقط یک طعم دارد؟ آیا مومن فقیر اساسا ترکیب معقولی است؟
در تاریخ انبیا تا جایی که من می دانم همه پیامبران در جوامعی برگزیده شده بودند که مستقر، متمدن،دارای نظم و حکومت،آباد و ثروتمند بودند و چه بسا به واسطه همین رفاه و تمدن آلودگی پیدا کرده بودند و فسادهایی داشتند. ابراهیم و موسی و عیسی و لوط و صالح و هود و ...علیهم السلام همه چنین وضعیتی داشتند. فقط یک استثنا می شناسم و آن حضرت محمد (ص) است. ایشان در جامعه ای نیمه وحشی که نظمی نداشت مبعوث شد و بار حکومت را هم خودش بر دوش کشید. اگر این استثنا نبود من پاسخ سوالهایم را داشتم. می گفتم اساسا ایمان تنها در جامعه ای قابل تعریف و شکل گیری است که پولدار باشد، متنعم و متمدن باشد و مردمانش زمینه ای از فرهنگ و تمدن داشته باشند. مومن فقیر ترکیبی بی معنا و خیالی است و راه پولدار بی ایمان ( منظورم جامعه پولدار بی ایمان است و گرنه قارون به عنوان فرد پولداری بی ایمان بود) نزدیکتر است به سعادت تا نادار باورمند. سعادت هم یعنی متنعم بودن و تمام.
حضرت محمد(ص) این کلیشه را شکسته است و من هنوز باید دنبال جواب بگردم.
مشکل بعدی من این است که چرا غرب پولدار به راه امم ورافتاده سابق مثل عاد و ثمود و ...نمی رود؟ انگاری چیزی یا چیزهایی بیشتر از آنها دارد که جلوی زوالش را می گیرد. شاید چون به ندای خرد بیشتر توجه می کنند و آدمهای معقولتری هستند.
شاید چون سر سفره خودشان نشسته اند نه آنطور که شرقیها می گویند سر سفره آنها.شاید هم شیطان زرنگتر شده و با شگردهای چند لایه، زمان سقوط را به عقب می اندازد. شاید هم چون هنوز خدا صبرش تمام نشده است.
تازه اگر هم سقوط کند آیا ما دنیای بهتری خواهیم داشت؟ آیا مشکلات شرق را غربیها ساخته اند؟ آیا وضع شرقیها بهتر می شود یا بدتر؟
اصلا چرا باید بین ایمان و دارایی انتخاب کرد؟ چرا جزیره ای که این ترکیب در آن مشاهده شود وجود ندارد؟اگر ایمان موجب تنعم در دنیا نشود اصولا چگونه باور پذیر و قابل شناسایی می شود؟
کاشکی می شد فکر خدا را خواند.

۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

زودتر

سرعت قرا‌ئت و روخوانی متن من زیاد است. در دوره راهنمایی و دبیرستان هرگاه لازم می شده است٬ درخواست همکلاسیهایم از معلمان این بوده است که من متن کتاب درسی را بخوانم (تا زودتر خلاص شوند).
در همه مجالس ختم و فاتحه خوانی همیشه برایم این سوال پیش می آید که چگونه جماعت می توانند قبل از اینکه من حمد را تمام کنم خواندن حمد و سوره و فرستادن صلوات را یکجا تمام کنند؟ شاید آنها هم می خواهند زودتر خلاص شوند!

۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

گب با خدا

گفتم: خسته‌ام
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.::از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53)::.

گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.::خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24)::.

گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.::ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.

گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
.::منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152)::.

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.::تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)::.

گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
.::کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109)::.

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره‌ کنی تمومه!
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
.::شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216)::.

گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
.::خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.

گفتم: دلم گرفته
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.::(مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58)::.

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله
گفتی: ان الله یحب المتوکلین
.::خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159)::.

گفتم: خیلی چاکریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:

و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.::بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11)::.

گفتم:...
دیگه چیزی برای گفتن نداشتم.

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم
گفتی: فانی قریب
.:: من که نزدیکم (بقره/۱۸۶) ::.

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) ::.

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.

گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
.::پس از خدا بخواهید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰)::.

گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.

گفتم: دیگه روی توبه ندارم
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه(غافر/۲-۳) ::.

گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) ::.

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌کنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: الیس الله بکاف عبده
.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی:

یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::.

با خودم گفتم: خدا... خالق هستی... با فرشته‌هاش... به ما درود بفرستن تا آدم بشیم؟

منبع: یک ای میل ناشناس

۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه

جهان بینی سبز

هر اتفاق و رویدادی قبل از آنکه در عالم واقع و به شکل فیزیکی روی دهد در جهان ذهن شکل می گیرد و رشد می کند. هرچه این فکر و اندیشه روشنتر و شفافتر و دقیقتر باشد احتمال تحقق و بالفعل شدنش بیشتر خواهد بود. اگر برای یک سفر درست فکر نکرده باشید و پیش بینی های لازم را انجام نداده باشید دچار مشکل می شوید و یا دست کم فرصتهایی را از دست می دهید. به همین معنا ٬ مقدمه هر حرکت اجتماعی و تحول فرهنگی٬ سیاسی و اقتصادی نیز آماده کردن جواب برای حداقلی از پرسشهای بنیادی است. به نظرم فاصله زمانی بین حاصل شدن مجموعه ای سازگار از پاسخهای مناسب و امروزی برای آن پرسشهای بنیادی و تحقق نظام اجتماعی مبتنی بر آنها خیلی کوتاه و تابعی از سرعت فراگیر شدن و نشر این دسته از پاسخهاست.
شخصا بیشتر به آن دسته از پاسخها علاقمندم که تکلیف هویت ایرانیها و نقش آنها در دنیای کنونی و در نگاهی وسیعتر بایدها و نبایدهای انسان ( اعم از ایرانی و غیر ایرانی) امروزی را معلوم می کند و چون مهمترین حرکتی که در عرصه اجتماعی ایران به چشم می خورد به جنبش سبز مشهور شده است مایلم آن را جهان بینی سبز بنامم. در این جهان بینی باید نقش و جایگاه عقل و خرد انسانی ٬مذهب٬ زن٬اقلیتهای قومی و مذهبی و ... به شیوه ای که برای ایرانیها قابل فهم و قابل مصرف باشد تبیین گردد. من شخصا هنوز شاهد شکل گیری و بسط چنین جهان بینی ای نبوده ام و متاسفانه تلاشی هم برای آن ندیده ام. ذهنیت سکولار و اومانیست ( انسانگرا) غربی ها که بن مایه هایی قوی از مذهب در آن وجود دارد صاحب یک جهان بینی خاص خودش است که قادرشان می کند برای هر مساله اجتماعی و سیاسی و ... پاسخی سازگار با پاسخهای قبلی فراهم کنند. آخوندهای سنی و شیعه هم چنین جهان بینی ای را فراهم کرده اند و به هر سوالی در همان چارچوب جواب می دهند. البته تکلیف مومنان در قبول پاسخهای غیر عقلی و غیر عقلایی هم جزیی از همین جهان بینی است. جنبش سبز هم باید یک جهان بینی مشابه و مبتنی بر هویت سه پایه ایرانی ها ( فرهنگ ایرانی٬ فرهنگ دینی و فرهنگ غربی) فراهم کند و سعی در نشر و بسط آن کند. انتظار تحول پیش از آنکه برای حداقلی از پرسشهای بنیادی پاسخهای قابل مصرف برای اکثریت ایرانیها فراهم شود بیهوده است. این جهان بینی سبز باید به گونه ای باشد که هر ایرانی بتواند تصوری از زندگی و نقش خود در جامعه تحول یافته داشته باشد و حقوق و تکالیف خود در آن جامعه را به روشنی درک کند٬ جایگاه خودش را در مقایسه با دیگران بسنجد و راه رشد خود را بیابد. گمان اولیه من آن است که جهان بینی سبزباید با جهان بینی غربی متفاوت باشد ولی در عین حال بیش از آنکه شبیه جهان بینی آخوندی شود احتمالا اشتراکات زیادی با جهان بینی غربی خواهد داشت.

پ.ن: جهان بینی آخوندی را متفاوت از جهان بینی دینی یا اسلامی می دانم.

۱۳۸۹ مرداد ۴, دوشنبه

عربی گرایی چرا؟

اول اینکه در داستانها آمده است که علی (ع) و فاطمه (س) نوزاد خود را نزد پیامبر آوردند و خواستار نامگذاری او شدند. پیامبر منتظر دستوری از آسمان شد و جبریل نام شبر را به ارمغان آورد. پیامبر از معنی اش پرسید و جبریل گفت که به زبان سریانی و یا عبری که زبان پیامبران پیشین بود به معنی نیکویی است. پیامبر هم گفت من ترجیح می دهم همین معنی را به زبان قوم خودم به کار ببرم و نتیجه آنکه نام آن نوزاد شد حسن.
دوم اینکه به لحاظ مطالعات زبانشناسی و معرفتی ( در حد سواد خودم) اوج فهم و درک وقتی حاصل می شود که به زبان مادری انجام پذیرد. این معنی حتی در بین فرق مختلف صوفیه نیز شناخته شده بود و برخی از آنها اعتقاد داشتند که دعا و مناجات باید به زبان مادری باشد تا در قلب تاثیر بگذارد. ظاهرا دلیل پیدایش مناجاتنامه های فارسی هم همین بوده است.
استدلالهای بالا را مقایسه کنید با رفتار ناپسند و خرد ستیز مسوولین جمهوری اسلامی در نامه نگاریها و نامگذاریها. واقعا به کار بردن عبارتهایی مثل ارواحنا له الفدا٬ والامر الیکم٬ قدس سره الشریف٬مد ظله العالی و ....چه شرف و فضیلت و بار معنایی جدید و یا تقدسی دارد؟
آیا به کار بردن معادلهای فارسی آنها موجب آشکارتر شدن فرهنگ تملق و چاپلوسی مستتر در آنها می شود؟ یا دقت کنید که سپاه پاسداران و اخیرا صنایع دفاع و حتی ارتش ( که گرایشی به ارث رسیده از قبل از انقلاب به فارسی داشت) چه نامهایی برای محصولات نظامی می گذارند. بیشتر این نامها عربی هستند: قدر٬ زلزال٬ سماوات٬ صاعقه و....البته در ارتش هنوز نامهای فارسی هم گاهی به کار می رود مانند آذرخش. آیا نامهای عربی مقدس هستند؟ آیا این نامها برکت می آورند؟ آیا حکم خدا و رسول خدا است که این شیوه ها به کار بروند؟ آیا فرهنگ اسلامی همان فرهنگ عربی است؟
البته این طرز تفکر همانی است که در گذشته مانع ترجمه قرآن به زبانهای دیگر می شد و شکی نیست که تنها دلیل آن حفظ حکومت قلمرو مسلمانان در دست عربها بود. شمشیر منصور نوح سامانی بود که از علمای ماوراالنهر اجازه ترجمه قرآن به فارسی گرفت. من شخصا هیچ وقت شاهد آن نبوده ام که فهم یک عرب از قرآن عمیق تر و جدی تر از یک مسلمان غیر عرب بوده و مشکلش هم ترجمه باشد.
به نظر من حذف عبارتهای عربی نالازم و بیجا از نامه نگاریهای حکومتی واجب است و شیوه نامگذاریها به خصوص در جاهایی مثل سپاه پاسداران و صنایع دفاع باید تغییر کند. البته بحث مفصلتر از آن چیزی است که اینجا باز شد ولی فوری ترین نتایجی که باید بدست آید گفتم. این شیوه ها و روشها باید نقادی و حلاجی شود٬ مورد اعتراض قرار بگیرد و تحقیر شود.

۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

كسب موفقيت

خواستم چیزی مشابه بنویسم دیدم که صادق هدایت حق مطلب رو ادا کرده است. در كتاب حاجي‌آقا نوشته صادق هدايت ، حاجي به كوچك‌ترين فرزندش درباره نحوه كسب موفقيت در ايران نصيحت مي‌كند:
توي دنيا دو طبقه مردم هستند؛ بچاپ و چاپيده؛ اگر نمي‌خواهي جزو چاپيده‌ها باشي، سعي كن كه ديگران را بچاپي! سواد زيادي لازم نيست، آدم را ديوانه مي‌كنه و از زندگي عقب مي‌اندازه! فقط سر درس حساب و سياق دقت بكن! چهار عمل اصلي را كه ياد گرفتي، كافي است، تا بتواني حساب پول را نگه‌داري و كلاه سرت نره، فهميدي؟ حساب مهمه! بايد كاسبي ياد بگيري، با مردم طرف بشي، از من مي‌شنوي برو بند كفش تو سيني بگذار و بفروش، خيلي بهتره تا بري كتاب جامع عباسي را ياد بگيري! سعي كن پررو باشي، نگذار فراموش بشي، تا مي‌تواني عرض اندام بكن، حق خودت را بگير! از فحش و تحقير و رده نترس! حرف توي هوا پخش مي‌شه، هر وقت از اين در بيرونت انداختند، از در ديگر با لبخند وارد بشو، فهميدي؟ پررو، وقيح و بي‌سواد؛ چون گاهي هم بايد تظاهر به حماقت كرد، تا كار بهتر درست بشه!... نان را به نرخ روز بايد خورد! سعي كن با مقامات عاليه مربوط بشي، با هركس و هر عقيده‌اي موافق باشي، تا بهتر قاپشان را بدزدي!.... كتاب و درس و اينها دو پول نمي‌ارزه! خيال كن تو سر گردنه داري زندگي مي‌كني! اگر غفلت كردي تو را مي‌چاپند. فقط چند تا اصطلاح خارجي، چند كلمه قلنبه ياد بگير، همين بسه!!!!ا

۱۳۸۹ تیر ۱۴, دوشنبه

چشم اسفندیار

در ادبیات فارسی از فردوسی به عنوان حکیم نام برده می شود ولی اغلب شاهنامه را مجموعه داستانهای اسطوره ای و تاریخی پهلوانان و شاهان ایران می دانند و آن را متنی حکمی ( مبتنی بر حکمت) به شمار نمی آورند. یکی از حکمتهایی که در شاهنامه وجود دارد مستتر درداستان اسفندیار است و من سالها قبل با یکی از دوستان که علاقه ای به شعر و شاعری داشت راجع به آن صحبت کردم و بدم نمی آید که آن بحث را اینجا زنده کنم.
اسفندیار شاهزاده ای مقدس است. نظر کرده و کمر بسته زرتشت است و ماموریتهای زیادی برای تبلیغ و بسط دین زرتشتی انجام داده است ولی هوس و طمع قدرت باعث می شود تا خواستار کناره گیری پدرش گشتاسب از تاج و تخت شود ( خود گشتاسب هم این کار را با پدرش لهراسب کرده بود). اسفندیار را در چشمه ای غسل می دهند و او رویین تن می شود. به هنگام غسل چشمانش بسته بود و او از این ناحیه آسیب پذیر می گردد. اوج داستان اسفندیار در نبردش با رستم است. رستم نماد و قهرمان ایرانیهاست. بارها ملت ایران و تاج و تخت شاهان ایران را از دست دشمنان نجات داده است. نماد دلاوری و مردانگی و از جان گذشتگی است. همه مردم ایران مدیون او هستند و او جز خیر و برکت برای مردم ایران نبوده است. ظاهرا رستم به دین خودش باقی می ماند و زرتشتی نمی شود و اسفندیار ماموریت پیدا می کند تا او را که اکنون یاغی و مرتد شمرده می شود دست بسته و با تحقیر تحویل شاهنشاه ایران دهد.
یکی از نکات حکیمانه این داستان این است که اسفندیار گرچه شاهزاده است و بنا به اعتقادات فره ایزدی دارد و ضمنا نظر کرده زرتشت است و پهلوان است ولی از ناحیه چشمانش آسیب پذیر است یعنی اینکه فاقد بینش و بصیرت است. طمع قدرت چشمان بصیرت او را کور کرده است و قادر به درک این که تحقیر رستم تحقیر همه ایرانیان و حتی شاهنشاهی خودش است نیست. حاضر است برای رسیدن به قدرت هر شخص محترم و باسابقه و با حسن نیتی را قربانی کند و اصلا اهمیتی به آبروی رستم که قهرمان ملی ایران است نمی دهد. گرچه اسفندیار مقدس است ولی بینش ندارد و از همینجاست که ضربه می خورد. گول نفس قدرت پرستش را می خورد و به جنگ رستم می رود. رستم اگر چه در جنگ با اسفندیار دچار زحمت بسیار می شود ولی به کمک سیمرغ که نمادی از عقل کل است به درستی نقطه ضعف او را شناسایی می کند و از همانجا وی را از پای در می آورد. روشی هم که سیمرغ به عنوان نماد عقل کل پیشنهاد می کند مبتنی بر فن ( تکنیک) است. رستم چوب دو شاخی از درخت گز ( فناوری مواد) تهیه می کند و با تیر ساخته شده از آن و با نشانه گیری دقیق مبتنی بر مهارتی که فقط از عهده پهلوانانی چون رستم بر می آید و با بهره گیری از ضعف رقیب بر او پیروز می شود. به طور خلاصه نبرد رستم و اسفندیار به نوعی نبرد تقدس بی بصیرت و عقل و فن است و این عقل است که نهایتا پیروز می شود. این نبرد بارها و بارها تکرار شده و خواهد شد.

۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

شيطان و شيطنت

دیروز شیطان را دیدم.

در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب می‌فروخت.

مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌ هیاهو می‌کردند و هول می‌زدند و بیشتر می‌خواستند.

توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،‌دروغ و خیانت،‌ جاه‌طلبی و ...

هر کس چیزی می‌خرید و در ازایش چیزی می‌داد. بعضی‌ها تکه‌ای از قلبشان را

می‌دادند و بعضی‌ پاره‌ای از روحشان را. بعضی‌ها ایمانشان را می‌دادند و بعضی

آزادگیشان را.

شیطان می‌خندید و دهانش بوی گند جهنم می‌داد.

حالم را به هم می‌زد. دلم می‌خواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم.

انگار ذهنم را خواند.

موذیانه خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم،‌فقط گوشه‌ای بساطم را پهن کرده‌ام و آرام نجوا می‌کنم. نه قیل و قال می‌کنم و نه کسی را مجبور می‌کنم چیزی از من بخرد.

می‌بینی! آدم‌ها خودشان دور من جمع شده‌اند.

جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزدیک‌تر آورد و گفت‌: البته تو با اینها فرق می‌کنی.تو زیرکی و مومن. زیرکی و ایمان، آدم را نجات می‌دهد. اینها ساده‌اند و گرسنه. به جای هر چیزی فریب می‌خورند.

از شیطان بدم می‌آمد. حرف‌هایش اما شیرین بود. گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت.

ساعت‌ها کنار بساطش نشستم تا این که چشمم به جعبه‌ای عبادت افتاد که لا به لای چیز‌های دیگر بود.

دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم.

با خودم گفتم: بگذار یک بار هم شده کسی، چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد.

به خانه آمدم و در کوچک جعبه عبادت را باز کردم.

توی آن اما جز غرور چیزی نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت. فریب خورده بودم، فریب.

دستم را روی قلبم گذاشتم،‌نبود! فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته‌ام.

تمام راه را دویدم. تمام راه لعنتش کردم. تمام راه خدا خدا کردم. می‌خواستم یقه نامردش را بگیرم. عبادت دروغی‌اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم.

به میدان رسیدم، شیطان اما نبود.

آن وقت نشستم و های های گریه کردم. اشک‌هایم که تمام شد،‌بلند شدم. بلند شدم تا بی‌دلی‌ام را با خود ببرم که صدایی شنیدم، صدای قلبم را.

و همان‌جا بی‌اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم. به شکرانه قلبی که پیدا شده بود .

منبع: ای میل دریافتی از دوستان

۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

خبرها در راهند

حتی اگر دنیای غرب جمهوری اسلامی را به حال خود می گذاشت و با آن روابط گسترده تجاری و اقتصادی برقرار می کرد و حتی اگر مشکلات داخلی نظیر حقوق اقلیتها و زنان و آزادیخواهی و ....وجود نمی داشت به نظر من حاکمیت فعلی ایران به لحاظ فلسفه وجودی و ایده آلهایش و سطح فهم و درک مجریان و نظریه پردازانش قادر نبود در ایران آرامش و امنیت و رفاه و پیشرفت و به طور خلاصه زندگی طیبه ایجاد کند و جامعه ای اخلاقی بنا نماید. با وضعیت فعلی که بوجود آمده است و بدون اینکه نیاز چندانی به اخبار پشت پرده لازم باشد و تنها بر اساس آمار و ارقام شخصا انتظار دارم که تا یک سال آینده ( محاسبه اش نکرده ام)شاهد تحولات بزرگ داخلی باشم. این تحولات لزوما خوشایند نیستند و بالقوه خیلی هم خطرناکند. همانطور که قبلا هم گفته بودم قبل از این تحولات باید منتظر رواج شایعه و دروغ و مقدار زیادی افشاگری بود.
خبرها در راهند و هرچه باشند به نظر می رسد که گریزی از یک خبر بزرگ نیست : ایران را باید دوباره ساخت. افکار و آرزوهای ملت ایران را باید دوباره شکل داد و یک بار دیگر باید ملت سازی کرد. اگر ملت ایران چنان که مدعی هستند باهوش و با تجربه و با فرهنگ هستند از پس این کار سخت برخواهند آمد و ملتی جدید سربرخواهد آورد که دوباره تمدن سازی خواهد کرد. در غیر این صورت رقبا هویت کشور(ها) و ملت(های) جدید را می سازند و البته به نفع خودشان. هرچه هست ملت ایران وقت زیادی ندارد.

۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

لقمان من

استادی ایرانی مقیم آمریکا می شناسم که کینه ای عمیق نسبت به ایران و ایرانیان دارد و البته دلایل خودش را هم دارد. وقتی از آمریکاییها صحبت می کند می گوید "ماها" چون به واسطه همسر آمریکایی اش و شهروند آمریکا بودنش خودش را دیگر ایرانی نمی داند. می گوید فارغ التحصیل سمپاد هستم پس بهره هوشی من بالای 120 است. گویا یک بار هم در یک سایتی امتحان داده است و آی کیو اش شده است 144 و این به یقینش افزوده است که تیزهوش است. البته تیزهوشی دانش آموختگان سمپاد بعد از انقلاب را هم قبول نمی کند. می گوید من باید طبق برنامه قبل از انقلاب در هاروارد درس می خواندم و بعد هم استاد دانشگاه رضا شاه کبیر یا دست کم آریامهر می شدم. در گزینش اعزام به خارج دانشجویان مردود شد. مادرش هم زیر عمل جراحی به دست یک پزشک ایرانی از دنیا رفت. مجموعه این عوامل او را کینه توز کرده است. او حتی حاضر نشد برای پدرش که مرحوم شده بود به ایران برود و از خیر چند واحد آپارتمان ارثی هم گذشته است. باور دارد که اگر به ایران برگردد در فرودگاه دستگیر می شود چون می خواهند او را اذیت کنند.
اینها را که گفتم مشتی است نمونه خروار. برای خودش پدیده ای است. به نظر من کاملا عقده ای و متوهم است ولی در عین حال برای من مدل خوبی بوده است برای درک رفتار انسانها. تا قبل از شناختن او باور نداشتم که آدمی چنین بتواند وجود داشته باشد، سراسر منفی و زشتی. از استادان ایرانی چه در آمریکا و چه در ایران به عنوان یک عده شارلاتان و با الفاظ رکیک نام می برد و موفقیتهایشان را جعلی و مصنوعی مثل دروغهای احمدی نژاد می داند. از نظر او آنها عده ای هستند که توانسته اند با زرنگی چند تا مقاله چاپ یا چند تا اختراع ناقابل ثبت کنند و موقعیتهای علمی را با تبهکاری اشغال و آلوده نمایند. هیچ استثنایی هم برای حرفش قائل نیست. آشناییم با این شخص باعث شده است تا در باورهایم نسبت به توانایی های رذل بودن انسانها تجدید نظر کنم و دیگر آدمهای ناپاک و پست را فقط در افسانه ها و زمانهای دور جستجو نکنم. حالا نگاه دقیقتری به آدمها می کنم و سعی می کنم آنها را در مرز افراطی وجود خودشان بررسی کنم. متوجه شده ام تمام توصیفاتی که او راجع به دیگران به کار می برد عینا و دقیقا در مورد خودش صادق است. در واقع منفی نگریهای او بازتابی از منفی بودن خودش است.
حالا تصور کنید چنین شخصی مصدر کاری مهم شود. مثلا رییس دانشگاه شود یا خدای نکرده یکی مثل او فرماندار یک ایالت و یا رییس جمهور آمریکا شود. چه تصمیماتی خواهد گرفت و چه خواهد کرد؟
این شخص را مدلی قرار دادم برای درک رفتار بسیاری از مسوولین نظام جمهوری اسلامی و حالا درک بهتری از آنها دارم. یکی از آنها را برای شما می گویم. یک قانون این است که هر چه گفتند شما برعکس تعبیر کنید. اگر شنیدید که آنها می خواهند دنیا و آخرت شما را آباد کنند بدانید که خسر الدنیا و الآخره خواهید شد. اگر گفتند میزان رای ملت است و کمونیستها هم آزادند که حرف بزنند یعنی اینکه مردم عوامند و مثل یک گله نیاز به چوپان دارند و رای بی رای و کمونیستها که هیچ اگر آنطور که آنها می خواهند مسلمان نباشید جان و مال و ناموستان هم مباح خواهد بود. اگر گفتند ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت یعنی ما تشنگان قدرتیم نه شیفتگان خدمت. اگر گفتند جنگ جنگ است و عزت وشرف ما در گرو جنگیدن است یعنی اینکه مهم نیست که دیروز چه گفتیم و عزت و شرف شما در گرو این است که حرف امروز ما را بپذیرید و صلح کنید. اگر امروز می گویند که مردم خس و خاشاکند یعنی اینکه اتفاقا خیلی از مردم می ترسیم. اگر گفتند که امکان ندارد اوباما رییس جمهور آمریکا شود یا قیمت نفت به زیر 100 دلار سقوط کند یعنی اینکه هم اوباما رییس جمهور آمریکا می شود و هم قیمت نفت کمتر از 100 دلار خواهد شد. اگر گفتند ایران آزادترین کشور جهان است یعنی اینکه ایران یک زندان بزرگ است و قس علیهذا.
خلاصه اینکه آشنایی با این شخص کمک بزرگی به فهم من از مسوولین ایران و تعبیر حرفهایشان کرده است و برای من یاد آور آموزه لقمان شده است که ادب از بی ادبان آموخت. حالا بی ادبها را می شناسیم بیاییم بر عکس آنها رفتار کنیم تا بهتر شویم.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

دردسری به نام دینداران

تا جایی که فهمیده ام دعوت و تعالیم پیامبران همه بر مبنای عقل بوده است. اگر هم جایی بدون توضیح کافی و عقلانی، پیروان به اطاعت دعوت شده اند باز پای عقل در میان بوده است. دست کم این بوده است که مردم با عقل خودشان به درستی گفتار و کردار آن پیامبران اطمینان پیدا کرده بودند و عقلشان حکم می کرد که حتی اگر دلیل عقلی بر درستی حکمی ندارند به سبب آنکه عقلشان دیگر احکام و نظریات را تایید می کند آن را بپذیرند. منطق علمی هم همین است. یک نظریه علمی که بارها به اثبات تجربی رسیده است پیش بینی هایش درست تلقی می شوند مگر آنکه در یک آزمایش، غلط بودنشان احراز شود. از قرآن مثال می زنم. حضرت ابراهیم (ع) در همراهی با خورشید و ماه و ستاره پرستها و بعد کنار گذاشتن آنها و گفتن اینکه من افول کنندگان را دوست ندارم و نیز در داستان شکستن بتها همواره مردم را با استدلال به خداوند توانای یگانه دعوت کرده است. او با اینکه متصل به وحی و دوست خدا بود از خدا خواستار آن می شود که زنده کردن مردگان را به صورت عملی به او نشان بدهد ( در قرآن پیدا نکردم). در قرآن مردم بارها دعوت شده اند که فکر کنند و عقل پیشه کنند (افلا تتفکرون، افلا تعقلون). با این حال رفتار دینداران در دنیای امروز از هر دینی که باشند نسبتی با خرد پیشگی ندارد و در بهترین حالت ترکیبی از کمی عقل، مقدار زیادی تعصب کور (اسمش را ایمان نمی گذارم) و کمی تا قسمتی خرافات است. این رفتارهای دینداران هیچ نسبتی با اصول و مبانی همان دینها که در کتابهای اصلی شان تجلی یافته است ندارد. مثلا در موعظه سر کوه منقول از انجیل متی باب پنجم آیه هفدهم حضرت عیسی(ع) می فرماید که من نیامده ام تا تورات و صحف انبیا را باطل کنم بلکه آمده ام تا تمام کنم. قرآن هم موضع مشابهی دارد و انبیا و کتب پیشین را تایید می کند. از طرف دیگرنمونه بارز اختلافات دینداران داستان شیعه و سنی است. شیعه اعتقاد دارد که سه خلیفه اول آن چنان دین را از راه اصلی خود منحرف کردند که بعد از پیامبر(ص) امکان سعادتمند شدن مسلمانان از بین رفت. سنی ها هم شیعیان را اصولا خارج از دین و بدعت گزار می دانند. رابطه بین مسلمانان با پیروان ادیان دیگر هم کما بیش چنین وضعیتی دارد. جالب اینکه بیشترین اختلاف بین ادیان ابراهیمی است و مثلا مسلمانها آنقدری که با یهودیان مشکل دارند با ادیان غیر وحیانی مثل بودایی ندارند. ظاهرا هر چه از دایره ادیان ابراهیمی بیشتر بیرون برویم دامنه اختلافات کمتر می گردد. مثلا من ندیدم که دو تا خدانشناس (آتئیست) معمولی که فاسد نباشند با هم بر سر احترام به یکدیگر و قانون و ....اختلاف داشته باشند. صریحتر بگویم که این خدانشناسها به طور میانگین نسبت به دینداران انسانهای درستکارتر، با وجدان تر، قابل اعتماد تر و سالم تری هستند. کافی است به توزیع جغرافیایی دینداران متعصب(خاورمیانه) و ملتهایی با شمار قابل توجهی از خدانشناسها (شمال اروپا) نگاهی بیاندازید و بعد آمار دروغ و دغل و فساد و جرم و جنایت را در این کشورها با هم مقایسه کنید.
شخصا فکر می کنم دلیل آنکه سکولارها و خدانشناسها جوامع سالمتری پدید آورده اند این است که بعد از حذف دین از زندگی اجتماعی ،آنها به فطرت خود برگشته اند. پیامبر(ص) می فرماید کل مولود یولد علی الفطره. فطرت انسانها خدایی است و بر خلاف گزاره های دینی که تفسیر پذیرند و بساط کاسبی برای خیلی ها فراهم می آورند و همیشه محل نزاع و اختلاف هستند به درستی فرق بین خوب و بد را بدون تفسیر اضافی تشخیص می دهد.
می خواهم برای امروز ایران نتیجه ای بگیرم. آینده ملت ایران به گونه ای وسیع و عمیق به نگرشش به دین بستگی دارد. تا وقتی که زندگی مردم وابسته به گزاره های تفسیر پذیر دینی باشد بالتبع وابسته به پیشینه فکری و نحوه تربیت و غرض و مرض تفسیر کنندگان خواهد بود. این یعنی اینکه خرد جمعی باید تابع تفسیرهای چند مفسر نامعصوم و محروم از وحی باشد که در بهترین حالت متون دینی را با دقت و اخلاص آموخته اند و در بدترین حالت دینشان را به دنیایشان فروخته اند. حتی تبلیغات جمهوری اسلامی هم تایید می کنند که صرف تحصیل علوم دینی کسی را پاک و منزه بار نمی آورد. نمونه معروفش آیت الله شریعتمداری است. این وضعیت باعث فرسایش دائم نیروها و سرمایه هایی می شود که لازم است انباشت شوند تا کارهای بزرگ صورت دهند. با توضیح بالا از نظر من حکومت دینداران هیچگاه قادر نخواهد بود استقرار پیدا کند و به شکل بالذات سر دعوا با هر تفسیر مغایر و هر دین مجزا دارد و این پایه های لازم برای استقرار و آرامش را که درتاسیس هر تمدنی واجب است از بین می برد. به طور خلاصه دین باید صرف تربیت افراد و تعالی اخلاقی آنها شود و مکمل آموزشهای عرفی باشد و برای اداره جامعه باید از خرد جمعی استفاده کرد. و اما از نظر من بهترین راه کار عملی برای ترویج این الگو بین همه صنفها و اقشار جامعه ، تشکیل انجمنهای خیریه است. انجمنهایی که به مردم مستمند کمک می کنند، آنها را درمان می کنند، برایشان مدرسه و کتابخانه و پارک می سازند و به هیچ وجه رویکرد سیاسی ندارند. معتقدم که این فعالیتها بیش از هر انقلاب و جنبش سیاسی ( حتی از نوع سبزش) باعث می شوند که انسانها بر مبنای فطرت به یکدیگر نزدیک شوند و هوای همدیگر را داشته باشند و جلوی ظلم وستم به همنوع را بگیرند و در خلال آن رشد عقلی و مدنی پیدا کنند. باشد که خداوند هم سرنوشت آنها را تغییر دهد. قاعدتا این فعالیتها نباید هیچ دینداری را ناراحت کند و می تواند و باید آنها را هم در بر بگیرد.
از این فعالیت خیلی خوشم آمد و انگیزه ای شد تا این متن را بنویسم.

۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

پژمردگان

اولی خیلی معتقد بود و متشرع. حجابش وسواسی بود. در دوره دانشجویی اش عضو انجمن اسلامی بود و چند تایی خواستگار هم داشت. همه را رد کرده بود چون با آنچه او انتظار داشت متفاوت بودند. حدود 7 سال با او همکار بودم. آخرین باری که او را دیدم حدود 5 سال پیش بود. حجاب را هنوز داشت ولی آرایش هم می کرد. در کار خیر فعال شده بود و آنهایی را که به نظرش کفو هم بودند به هم معرفی می کرد. این کار را عبادت می دانست. هنوز هیچ کس برای او عبادتی نکرده است.
دومی نه تنها در دوره دانشجویی یک فعال مذهبی بود بلکه بعد از فارغ التحصیلی هم به این فعالیتها ادامه می داد. بالای 38 سال که شد دیگر نه تنها فعالیت مذهبی نداشت بلکه یک پای ثابت هرگونه فعالیت دانشجویی مختلط مثل کوهنوردی و موسیقی و ....بود. چادر را هم کنار گذاشت و روسری را هم طبق مد روز می بست. البته عاقبت به خیر شد و با یکی از دانشجویان که دست کم 10 سال کوچکتر بود ازدواج کرد.
سومی محجبه ای بود که ظاهرا حجابش نتیجه سنت نبود. از روی تحقیق حجاب را انتخاب کرده بود چون تقید به حجاب در خانواده آنها باب نبود. بعد از اینکه برای تحصیل به خارج رفت کم کم ظاهرش تغییر کرد. الآن فرقی با دیگر دختران ایرانی مقیم خارج که اغلب از آزادیهای رایج کمال استفاده را می برند ندارد. تفسیرش از اسلام البته فرق کرده است. طوری تفسیرش می کند که در آن امکان چشم پوشی از حجاب برای حفظ آبروی مسلمین وجود دارد.
چهارمی دختری شهرستانی بود که پایش برای ادامه تحصیل به خارج باز شد. خیلی مقید بود و حتی معذب بود. احساس می کردی که اگر با او سلام و احوال پرسی کنی حتما معصیتی انجام داده ای. او هم بالاخره در جامعه بزرگتر حل شد و همرنگ جماعت. بالاخره مقاومتش شکست و حالا کمتر عکسی از او می بینی که لبخند نداشته باشد.
شبیه 4 مورد بالا دست کم 4-5 نفر دیگر را می شناسم. وجه مشترک همه آنها مقاومت بر سر اعتقاد ( آگاهانه و یا ناآگاهانه) و بعد خسته شدن و ناامیدی و جبران مافات است. به نظرم این افراد سالها قبل از اینکه ظاهرشان عوض شود باطنشان عوض شده بود ولی هنوز مقاومت می کردند. پا به سن که گذاشتند و احتمال ازدواج که کمتر شد با خودشان فکر کردند که بالاخره چه؟ باید استفاده کرد و جوانی را قدر دانست . از گذشته تنها افسوسش برای آنها باقی ماند.
تصویر بالا تصویری است از نسل دخترانی که پژمرده اند و یا در حال پژمردن هستند. این نسل البته در حال منقرض شدن است چون دخترهای جوانتر زودتر این چیزها را فهمیده اند و اصولا آمادگی بیشتری برای همرنگ شدن با دنیای مدرن دارند. حالا نمی دانم آن نسل در حال انقراض به آن سالهای چادر و مقنعه چگونه نگاه می کند، خدا را مقصر می داند، خود را یا جمهوری اسلامی را که در آن سالها دچار زجر و حرمان بود. اینکه این دختران نسل جدیدتر چگونه فکر می کنند و چه کار خواهند کرد تاثیر زیادی بر آینده ایران خواهد داشت.

۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

زهی شرف و انصاف

آقای اوباما طبق راهبرد جدید هسته ای آمریکا اعلام کرده است که ایران و کره شمالی کشورهایی هستند که ممکن است مورد حملات هسته ای آمریکا قرار بگیرند (اینجا). سلاح های هسته ای سلاحهای کشتار جمعی هستند و برای ایجاد رعب و وحشت و فیصله نهایی و یک طرفه مخاصمات به کار می روند. منطق پشت این راهبرد جدید قانون جنگل است زیرا که هدف بمبارانهای هسته ای مردم عادی هستند وگرنه برای هدف گیری هر نوع مکان و پایگاه نظامی و امنیتی به قدر کافی و بیش از آن اسلحه های دقیق و موثر وجود دارد. از سیاستمداران آمریکایی انتظاری بیش از این نیست . آنها نشان داده اند که گرچه به خیل عظیمی از انسانهای دانشمند و فناوریهای نوین دسترسی دارند ولی در عرصه انسانیت و به هنگام تصمیم گیرهای دشوار چیزی به اخلاق و فضیلتهای انسانی نیفزوده اند. آنها بارها و بارها ذات پست انسانها را به نمایش گذاشته اند. روی سخنم با ایرانیهای فرهیخته و دانشمند و با فضیلت است. روی سخنم با رهبران سیاسی پر ادعا و بی عمل است. به خصوص رهبران فکری جنبش سبز را مخاطب قرار می دهم که چرا در برابر این سخنان سخیف و سیاست نابخردانه در برابر ملتهای ایران و کره شمالی موضع نمی گیرید؟ چرا آنرا محکوم نمی کنید؟ چرا معنی آن را برای مردم توضیح نمی دهید؟ کار زشت و سخن ناصواب از هر کسی باشد ناپسند است. در این بزنگاههاست که جوهره افراد و احزاب معلوم می شود و عیارشان آشکار می گردد. زهی شرف و انصاف، غیرت که فراموش شده است.

۱۳۸۹ فروردین ۲۰, جمعه

بی ادب محروم ماند از فیض رب

معترضان قرقیز دولت را ساقط کردند و رییس جمهورشان را فراری دادند. در تایلند هم معترضان سرخپوش خواستار تجدید انتخابات هستند و گویا مجلس را تصرف کرده اند. وبلاگها را که نگاه می کردم دیدم خیلی ها حسرت آن را می خورند که چرا جنبش سبز موفق به چنین کاری نشد. من شخصا از چنین تحولاتی خوشحالم ولی هیجان زده نیستم. اغلب دولتهای جهان سومی به قدری فاسد و آلوده هستند که هر گونه تغییری پنجره ای است برای نفس کشیدن ولو آنکه فاسدی جای فاسدی دیگر را بگیرد. هیجان زده نیستم چون می دانم اتفاق خیره کننده ای که زندگی مردم آن کشورها را متحول کند نیفتاده است. مردم این کشورها بیش از تعویض دولت (نرم یا سختش فرقی نمی کند) نیاز دارند خودشان را عوض کنند. نیاز دارند که قدر آدمهای زحمتکش و سالم خود را بدانند. پس آرزو نمی کنم جنبش سبز به چنین پیروزیهایی برسد، آرزو می کنم این جنبش بتواند آدم تربیت کند. آدمهایی اخلاقی، باسواد و سخت کوش. نه آدمهایی که دین می فروشند و با وقیحانه ترین الفاظ و کلمات با سران دیگر کشورها (ولو دشمن) حرف می زنند (اینجا). این آدمها محصول تربیتهای به ظاهر دینی هستند که عملا کاری به جز تولید و تکثیر نفرت نمی کنند. کسانی که حرف آیت الله خمینی را که گفت آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند تمجید می کنند و از شنیدن چنین حرفهایی سر از پا نمی شناسند باید انتظار شنیدن حرفهایی که امثال احمدی نژاد می گویند را داشته باشند. او که بزرگ این جماعت بود این کار را شروع کرد. اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی/ برآورند غلامان او درخت از بیخ. این حرفهایی که امروز می شنویم نتیجه منطقی آن حرفهایی است که قبلا شنیده بودیم و دم برنیاورده بودیم و اکنون جای گلایه ندارد.
تازه می خواهم اضافه کنم که باش تا صبح دولتت بدمد/کین هنوز از نتایج سحر است. چنین رفتارهایی در همه سطوح جامعه گسترش پیدا خواهد کرد. خداوند نه تنها افراد بلکه ملتهای بی ادب را هم تنبیه می کند. بیش از تغییر دولتها ما به تربیت آدمها نیاز داریم. از خودمان باید شروع کنیم. بزرگترین خدمتی که جنبش سبز می تواند به مردم ایران انجام دهد به راه انداختن یک نهضت اخلاقی و معنوی و گسترش فضیلتهای انسانی است. آدمهایی که در چنین فضایی رشد کنند جهان را تغییر خواهند داد.

۱۳۸۹ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

مسلمان ایرانی

یکی از گونه های در حال انقراض موجودات روی زمین مسلمان ایرانی است. دست کم با درک و شناختی که من از اسلام و مسلمانی دارم کمتر کسی را مسلمان می شناسم. حجاب داشتن که نشانه امل بودن شده است، نماز و روزه که مدتهاست تعطیل شده و دست کم جدی شمرده نمی شوند. حج جنبه تفریحی و توریستی پیدا کرده است، امر به معروف و نهی از منکر هم که فضولی در کار خلق الله است. خواندن قرآن و نماز شب و اطعام فقیر و خمس و زکات و دروغ نگفتن هم که نادرند و در حال فراموشی. از جهاد هم که اصلا نباید صحبت کرد. این تصویری است که من کم و بیش از همه مسلمانهای جهان دارم.
در این میان ایرانی ها دیگر شاهکارند. باز گلی به جمال عربها و ترکها. دست کم ظاهر را حفظ می کنند. بسیاری از ایرانیهایی که در خارج از کشور با آنها آشنا شده ام مشروب می خورند، جستن گوشت حلال را مسخره می کنند و گاهی گوشت خوک را هم به فهرست مباحات اضافه کرده اند. جرأت بیان دین خود را ندارند ( البته اگر داشته باشند). با این حال اگر از آنها بپرسی چه دینی دارند می گویند مسلمانیم. وقتی اعتراض کنی که پس چرا از الکل و گوشت خوک پرهیز نداری با قیافه حق به جانب می گویند که چون روشنفکریم!
این جماعت نه تنها مسلمان نیستند بلکه از نظر من دیگر حتی ایرانی هم نیستند. ممکن است نوروز را جشن بگیرند و پز کوروش و داریوش و تخت جمشید را همه جا بدهند و چماقش را تو سر مردم از همه جا بی خبر دنیا بکوبند ولی اینها نشانه های ایرانی بودن نیست. حقارتهای خود را پشت این داستانها پنهان می کنند. ایرانی نیستند چون جهان بینی غربی دارند، چون پیوندی با فرهنگ و گدشته خود ندارند و مهمتر از همه دلشان با ایران نیست. دنبال اینکه برای ایران زحمتی بکشند و خدمتی کنند نیستند. دنبال زندگی مرفه هستند. اگر در ایران فراهم شد چه بهتر وگرنه ایران برایشان به راحتی قابل معامله است. با چند سال اقامت در خارج وانمود می کنند که فارسی گفتن برایشان سخت شده و در به در دنبال تابعیت و اوراق هویت جدید و ... هستند.
به اعتباری هم مسلمانها در حال انقراضند و هم ایرانیها( به معنی میهن پرست).اشتراک مسلمانان و ایرانیها یا ایرانیهای مسلمان هم احتمالا تاکنون منقرض شده است. به نظر من باید حالا که نمی توان ایرانی مسلمان پیدا کرد، تلاش کرد ایرانیانی اخلاق گرا، با وجدان و درستکار دست کم در حد جوامع سکولار تربیت کنیم. ایرانیهایی که اگر دیندار نیستند لااقل بتوانند آزاده باشند.

۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه

مدیریت وال مارت و مدیریت جهان

نظم و انضباط لازم برای مدیریت فروشگاههای زنجیره ای بزرگ نظیر وال مارت مثال زدنی است. کالاهایی که تاریخ مصرفشان نزدیک است باید جمع آوری شوند و با قیمت گذاری مجدد عرضه شوند. بعضی کالاها نظیر نوشت افزار اوج مصرف معینی دارند و فضای اختصاص یافته به آنها تابع زمان است. جنسهای در انبار مانده و فروش نرفته باید در حراجی و در مواقع مناسب با تخفیف به فروش گذاشته شوند. اگر از جنسی راضی نباشید می توانید تا 3 ماه با ارائه کاغذ خرید آن را پس بدهید که اینها خود مدیریت جداگانه لازم دارد. با توجه به تعداد بسیار زیاد اقلام ارائه شده در فروشگاه ، بدیهی است که انبارداری ، حسابداری و قیمت گذاری و ضبط و ثبت همه این مراحل بسیار دقیق و مفصل باید باشد. این مراحل مفصل موجب تسهیلات فوق العاده برای مشتریان هم شده است.فرض کنید دنبال جنس کم مصرفی مانند شامپوی پاک کننده فرش و موکت یا رو مبلی می گردید. می توانید در سایت اینترنتی وال مارت با وارد کردن زیپ کد محل زندگیتان اولا از وجود و قیمت چنین چیزی مطمئن شوید و ثانیا با نشان دادن کد دریافتی از سایت به یکی از کارکنان فروشگاه، محل آن شامپو را بدون زحمت جستجو پیدا کنید.
مطمئنم که در دولت احمدی نژاد و همه زیر مجموعه های آن افرادی که بتوانند چنین فروشگاهی را اداره و حفظ کنند وجود ندارد. توسعه و پیشرفت و رقابت پیشکششان. این فقط یک مشتی است نمونه خروار. تصورش را کنید که یکی از این آقایان که ادعای مدیریت جهان را دارد مدیر عامل چنین فروشگاهی شود; چه اتفاقی خواهد افتاد؟ تصورش هم خنده دار است. سوژه خوبی برای یک فیلم کمدی است.

۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

سینما، فراموش شده

داستان شکل گیری ترانه مرا ببوس سروده حیدر رقابی را از اینجا خواندم. دیدم که داستانی ست پر آب چشم و بسیار احساسی. داستان شبیه فیلم های سینمایی خوش پرداخت بود. عشق و حماسه، ادبیات و موسیقی، مبارزه سیاسی و عدالتخواهی و.... همه و همه به خوبی در هم آمیخته بودند. این داستان بالقوه یک فیلم سینمایی عالی بود. اگر کسی مثل جیمز کامرون به چنین مضمونی علاقمند می شد احتمالا چیزی درخشانتر از تایتانیک از آن می ساخت. این داستان برای من طعمی داشت که انتظارش را از جامعه ایرانی به خصوص در آن سالها نداشتم. جامعه ایرانی را از زاویه ای که خیلی کم نشان داده شده است نشان می داد. امکانات بالقوه ای که در تاریخ ، ادبیات و سیاست معاصر ایران برای فیلم سازی وجود دارد بی نظیر است. به تصویر کشیده شدن داستانهای شاهنامه، مثنوی و سفرنامه های افرادی مثل ناصر خسرو و ابن بطوطه و ... با کیفیت عالی از آرزوهای من بوده است. به لحاظ سیاسی هم یک فیلم سینمایی خوش ساخت قطعا از تظاهرات خیابانی موثرتر است. اینکه در دوسوی مبارزه سیاسی در جریان ایران، خنگها در یک طرف و باهوشها در طرف دیگر قرار گرفته اند افسانه ای بیش نیست. محصولات این باهوشها چیست و کجاست؟ جایی بهتر از رسانه سینما هم هست؟
اگر فرصتی داشتم کارگردان سینما می شدم.

۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه

رهبری به مثابه مدیریت

رفیق ترکم (اهل ترکیه) تعریف می کرد که گروهی از مسلمانان تندروی ترکیه تحت عنوان گولان جماعت در حال رشد و جذب نیرو در سراسر جهان هستند. رهبر این گروه شخصی به نام فتح الله گولان است که در آمریکا زندگی می کند. این گروه حدودا یک میلیون نفر هستند که فقط سیصد هزار آنها در ترکیه زندگی می کنند و بقیه در کشورهای دیگر هستند( بیشتر در اروپا و آمریکا). اگر وضع مالی شما خوب باشد باید به گروه کمک مالی کنید و اگر احتیاج مالی داشته باشید گروه به داد شما می رسد. این جماعت نیازهایشان را حتی الامکان بین خودشان برآورده می کنند. از بین خودشان خرید می کنند و کارهایشان را به خودیها سفارش می دهند و حتی ازدواج هایشان هم با صلاحدید گروه انجام می گیرد. از حدود ده نفر دانشجوی ترکی که می شناسم هشت نفرشان عضو این جماعت هستند. فکر می کردم که دولت اسلامی ترکیه نمونه خوبی خواهد بود برای جمع بین اسلام و دموکراسی ولی شواهد نشان می دهد که نه تنها گولانی ها در دولت ترکیه نفوذ دارند بلکه خود اهالی دولت ترکیه هم دست کمی از گولانی ها ندارند. مثلا کمک هزینه های تحصیل در خارج از کشور لزوما به لایق ترین دانشجویان نمی رسد و تعداد زیادی از نور چشمی های دولت اسلامی ترکیه علیرغم کم سوادی بر سر این سفره نشسته اند. بهتر که مقایسه می کنم می بینم دولت اسلامی ترکیه تنها یک نسخه ارتقا یافته دولت احمدی نژاد است. بگذریم.
البته از حق نباید گذشت که این دو دولت در یک زمینه خیلی موفق بوده اند و بیشتر موفقیت خود را مدیون آن هستند و آن هم تربیت نیرو و کار گروهی است. نیروهای این دو دولت در هر دو کشور علیرغم سالها سرکوب و تحقیری که متوجه آنها بوده است مستمرا و منظما تشکیل جلسه داده اند ( مخفی یا علنی)، نیرو جذب و تربیت کرده اند و آنها را در کار تشکیلاتی وارد کرده اند. حالا آنها دارند استفاده می کنند و نتیجه تلاشهایشان را می بینند.
با توضیح بالا من نمی دانم چرا جنبش سبزیها این قدر اصرار دارند که نداشتن رهبر و سر خوب است و به نداشتن آن افتخار می کنند؟ داشتن رهبری لزوما به معنی استبداد فردی نیست. اصولا کدام کار یا پروژه بزرگ علمی ، اقتصادی، صنعتی و یا سیاسی بدون هماهنگی کامل و رهبری و مدیریت دقیق انجام شده و یا انجام پذیر است؟ فکر می کنم جنبش سبزیها نتوانسته اند بین رهبری و استبداد فردی تفاوت قائل شوند و در نتیجه از چیزی به نام مدیریت و ساختن سیستم غافل شده اند. مزایای مدیریت صحیح، قربانی این سوء تفاهم شده است. سبزها بهتر است به جای افتخار به نداشتن رهبری اعلام کنند که چون به دلیل اختلاف مسلک و مرام و عقیده و یاد نگرفتن کار گروهی نمی توانیم رهبری کسی جز اعضای گروه خودمان را بپذیریم ،ناچار شده ایم وانمود کنیم که نداشتن رهبری حسن جنبش سبز است.

۱۳۸۸ بهمن ۲۶, دوشنبه

ایران نما

چه خوب بود اگر همه ایرانیهای واجد شرایط یک شناسه کاربری مطمئن داشتند و می توانستند به راحتی به صورت آن لاین در سایتی شبیه بالاترین رای بدهند و نتیجه آن را هم همان موقع ببینند. به این ترتیب دیگر نیازی به تظاهرات خیابانی و دور زدن تدابیر امنیتی نبود و این سایت می توانست آیینه رای و نظر مردم و بازنمونی از افکار عمومی به شیوه انتخابات باشد. این چنین رسانه ای از هر رادیو و تلویزیونی موثرتر است. مهم نیست که خیلی از ایرانیها به آن دسترسی نداشته باشند مهم آن است که مردم بدانند در صورت دسترسی به آن سایت می توانند آزادانه رای بدهند.وجود چنین امکانی دست کمی از کارکرد آن ندارد. چنین چیزی باید محل اعتماد افکار عمومی داخل و خارج ایران به طور همزمان باشد و نتایج آن قابل استناد. البته با عمق مشکلات فنی چنین کاری آشنا نیستم ولی آرزو بر جوانان عیب نیست.

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

یک حدس

این خانم رجبی که الآن مدتی از او خبری نیست چیزی می دانست و ما خبر نداشتیم. گفته بود که احمدی نژاد پدیده قرن است و ما باور نکرده بودیم. در پرونده احمدی نژاد همه جور جنسی پیدا می شود. برای پدرش که دو بار مراسم ختم و ترحیم گرفت! در شناسنامه اش شهرتی که منتسب به یهودیان است دیده شده است. در حلقه یاران او از جاعل مقاله و دکترا بگیرید تا زن کتک زن( این را امروز ساختم) حضور دارند. نوجوانان 16 ساله تحت حکومت او می توانند با قطعاتی که از بازار می خرند در آشپزخانه شان انرژی هسته ای آزاد کنند. رهبران جهان از او نوبت می گیرند و سبد در صف می گذارند تا رموز مدیریت از او بیاموزند. بقیه معجزات و کرامات او را خود بهتر می دانید. برای چنین پدیده ای حیف است که بدون شهادت از دنیا برود. خیلی ها از شهادتش مستفیض و متنعم خواهند شد و مشکل خیلی ها قابل حل خواهد شد به خصوص اگر در همین 22 بهمن باشد!. اصلا حیف است که نظریه توطئه دروغ باشد. این طوری قانع می شوم که دست کم تدبیری و عقلی در گردش امور جهان وجود دارد هرچند که در راه خیر نباشد. شر معقول از شر نا معقول بهتر است.

۱۳۸۸ بهمن ۹, جمعه

امام زمان کجا را انتخاب می کند؟

1- دولت ولایت مدار احمدی نژاد مقدمه ظهور امام زمان است (اینجا) و فهرست نمایندگان مجلس را امام زمان امضا می کند (اینجا). حالا این دولت و مجلس قصد دارند تا همه مردم ایران را جیره خور کنند (اینجا). طرحشان خیلی بزرگ است و با زندگی میلیونها ایرانی سر و کار دارد ولی هیچ کس هنوز از جزئیات طرح اطلاع ندارد. تعداد خوشه ها و رقم پرداختی به خانوارها هنوز مبهم است وکسی تکلیف خود را نمی داند (اینجا). هنوز قرار است خوشه بندیها تغییر کنند (اینجا). سایت اصلاح اطلاعات اقتصادی خانوار هم که از کار افتاده است (اینجا).
2- اگر ساکن آمریکا باشید می توانید تنها با اضافه کردن یک افزونه به مرورگر اینترنتی خود و با وارد کردن زیپ کد (چیزی شبیه کد پستی ) منطقه ای که در آن ساکن هستید از وضعیت آب و هوای منطقه خود تا یک هفته آینده آگاه شوید. علاوه بر دما دست کم به 6 متغیر دیگر نظیر نقطه شبنم، رطوبت، سرعت باد و ...دسترسی خواهید داشت. می توانید پیش بینی ها را ساعتی دریافت کنید و ضمنا به اطلاعات آماری گذشته هم به شکل نمودار دسترسی دارید. اگر مایل بودید می توانید تصویر راداری جبهه هوای بالای سر منطقه تان را هم تماشا کنید (اینجا).می توانید همه این اطلاعات را روی موبایل هم دریافت کنید.
امام زمان مسوولیتهای زیادی دارد. باید عدالت را در جهان مستقر کند و بشر را تشویق به دانش اندوزی، اخلاق و محبت کند. برای این کار هم قطعا باید همه گونه دانش و فناوری در اختیار داشته باشد. مهم تر از همه ایشان نیاز به انبوهی از آدمهای متخصص خوشفکر و با وجدان و شرف و در یک کلام مومنین با عرضه دارد. نظام حکومتی ایشان باید بعد از ایشان هم سرپا بماند تا وعده های الهی بر روی زمین تحقق پیدا کند پس قرار نیست از معجزه استفاده شود. حالا با توجه به فقط دو مورد بالا( صرفنظرازهمه فجایع و افتضاحات دیگر در ایران و امکانات و آمادگیها در آمریکا) آیا امام زمان قصد دارد که بر جمهوری اسلامی تکیه کند؟ آیا امید بستن به چنین حکومتی جایز است؟ شما باور می کنید؟
به نظر من دعوت مردم آمریکا به اسلام و راه حق (که قاعدتا باید محبوب همه انسانها باشد) بسی راحت تر از حل مشکلات حکومتی جمهوری اسلامی ، سر و کله زدن با جماعت دولت احمدی نژاد و هدایت آنها به راه راست است. قوم یهود عربستان هم فکر می کردند که آخرین پیامبر از بین آنها خواهد بود.

۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

سرانه تولید مقاله


در جریان وبگردیهای امروز علاقمند شدم تا سرانه تولید مقالات ISI را برای چند کشور استخراج و آنها را با درآمد سرانه همان کشورها مقایسه کنم. تعداد مقالات از سایت ISI Web of Knowledge و برای سال 2009 به دست آمده است. بقیه اطلاعات از سایت ویکیپدیا استخراج شده است. مورد آمریکا کمی مشکوک است ولی بقیه نتایج معقول به نظر می رسند. اگر تعداد مقالات آمریکا درست باشد به نظرم معنایش این است که آمریکاییها مقالات با کیفیت تر و مفیدتری تولید می کنند زیرا می دانیم که در عرصه علوم و فناوریهای نوین هنوز حرف اول را می زنند. معنی دیگرش این است که تولید مقاله در این کشور نسبت به اروپاییها و کانادا و استرالیا چندان عمومی نشده است. بیشترین مقدار تولید سرانه مقاله متعلق به اسراییل است. می توان حدس زد که در چین و هند اراده سیاسی حاکمیت (یعنی سرمایه گذاریهای خاص دولت) باعث شده است تا بیش از آنچه تعداد مقالات نشان می دهند این دو کشور به علوم و فناوریهای نوین دسترسی داشته باشند و تولید مقاله در این دو کشور عمومی نشده است. وضعیت روسیه هم مشابه ولی بهتر است. کانادا و استرالیا به طرز نا منتظره ای بهتر از رقبای اروپایی مثل آلمان و فرانسه و انگلیس هستند. بهترین کشور اسلامی ترکیه و وضعیت مصر کاملا نا امید کننده است. تمام نتایج فوق صرفا تعداد مقالات را در نظر می گیرد و کیفیت مقالات البته منظور نشده است . ربط دادن سرانه مقالات به درآمد سرانه و نیز بررسی تحول زمانی این شاخصها نیز به خواننده واگذار می شود!

۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

اصالت تنوع

تنوع خوب است. تنوع باعث پایداری می شود. از نظر اقتصادی هر چه منابع تولید و موارد مصرف و شیوه های توزیع متنوعتر باشند آسیب پذیری اقتصاد کمتر است. اگر می خواهید سهام بخرید بهتر است به جای یک سهم، سبدی از سهام مختلف داشته باشید تا کمتر ریسک کرده باشید. به لحاظ اجتماعی و فرهنگی هم باید بگویم که خیلی خوب است که همه یک جور فکر نمی کنند و ارزشهایشان یکسان نیست. چقدر خوب است که همه پاکیزه و منزه نیستند (مبتنی بر فقط یک تعریف). اصلا لازم است که عده ای دزد و قاچاقچی همیشه وجود داشته باشند. فرض کنید آدم سالم و صالحی به هر دلیل مغضوب حکومتی شده است و راهی جز فرار از کشور ندارد. این قاچاقچی ها هستند که می توانند او را نجات بدهند.
در علوم زیستی هم وقتی می خواهند گونه های مقاوم و زیبا و یا پر محصول تولید کنند لازم می دانند ژنهای معیوب و نامطلوب هم در ذخیره ژنتیکی گونه داشته باشند. به لحاظ نظری هر چه مدهای فعالیت یک سیستم بیشتر و متنوعتر باشد امکان پایداری آن بیشتر است. قلب یک ورزشکار سالمتر و در مقابل سکته قلبی مقاومتر است چون فعالیت بدنی باعث شده است تا قلب در درجات بالاتری از کارکرد قرار گرفته باشد و در واقع تعداد مدهای فعالیت آن افزایش پیدا کرده باشد. چنین قلبی وقتی در یکی از این مدها مشکل پیدا می کند این امکان را دارد که به مد دیگری تغییر وضعیت بدهد و جلوی یک سکته قلبی بالقوه گرفته شود.
در عالم سیاست هم تنوع و تضاد آرا و اندیشه ها نجات بخش است. هرچه افکار شناسنامه دار بیشتر باشند بهتر است. وقتی آیت الله خامنه ای از خواص می خواهد که موضع مشخصی داشته باشند منظورش این است که ای خواص با من یکی شوید وگرنه خواص که اعلام موضع کرده اند. این کار پایه های حکومت را محدود می کند و باعث ناپایداریهای بیشتر می شود. در جبهه مقابل (سبزها) تنوع افراد و اندیشه ها زیاد است و این به آنها کمک می کند تا منعطف و در نهایت پایدار باشند. در تضاد و تضارب آرا و تنوع اندیشه هاست که انسانها رشد می کنند و قوه تشخیص نیک و بد پیدا می کنند. ظاهرا قرار نیست در نظام ولایت فقیه انسانهای رشد یافته با تنوع افکار داشته باشیم. یک نفر به جای همه فکر می کند و تصمیم می گیرد. کم شدن تنوع در حکومت بالاخره باید جایی ضربه خودش را بزند.

۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه

محض دعا

جهان هر روز جای خطرناکتری برای زندگی می شود. نکند همینطوری الکی حرفهای احمدی نژاد راست از آب دربیاید! نکند فیلم 2012 فیلم نباشد و حقیقت داشته باشد. احمدی نژاد سند دارد که آمریکاییها برای جلوگیری از ظهور امام زمان به عراق حمله کرده اند و می گویند آیت الله بهجت موقع وضو گرفتن بیهوش شده بود و بعدا گفته بود همان موقع قاتل امام زمان در اصفهان به دنیا آمده بود. ما که می دانیم آمریکاییها هیچ غلطی نمی توانند بکنند ولی با این اصفهانی چه باید کرد؟ اگر امام زمان (ع) شهید شود و ما را با احمدی نژادی ها تنها بگذارد چه باید بکنیم؟ بعد ازایشان به چه کسی امید داشته باشیم؟ با این پلیسی که نمی تواند خودروهای خدمتی خودش را هم از دست دزدها در امان بدارد و با این منافقین و سلطنت طلبها و آمریکا و انگلیس و اسرائیل که هر کسی را بخواهند در خیابان می کشند و به بمب می بندند چگونه احساس امنیت کنیم؟
خداوندا ما را از شر طرفدارانت در امان بدار!

۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

هر چیز به جای خویش نیکوست

اعراب جاهلی وقتی در شماره مردان یا همان افنخارات خود برای به رخ کشیدن به قبیله همسایه با کمبود زنده ها روبرو شدند به سراغ شمارش مردان مرده خود رفتند (حتی زرتم المقابر). متاسفانه ما ایرانیهای پر افتخار، آنقدر با قحط افتخارات مواجه هستیم که یک سره بر سر قبرهای کوروش و داریوش و ابن سینا و ...نشسته ایم. تازه آنها را هم داریم از دست می دهیم . ابن سینا و بیرونی که عرب شده اند،مولانا که ترک بوده و عنقریب است که محققان ژنتیک ترک یا عرب بودن کوروش و داریوش و رستم را هم کشف کنند!
وقتی افتخارات زنده نداشته باشیم واقعا چه فرقی می کند که مرده هایمان اهل کجا بوده اند؟وقتی نمی توانیم از مکانهای باستانی درآمد داشته باشیم و درآمدش را خرج زندگی بهتر زنده ها کنیم چطور می توانیم آنها را موجب افتخار بدانیم؟ گذشتگان و درگذشتگان هرچه کردند برای خودشان و برای یهتر زندگی کردن و بزرگی کردن بوده است. اگر هم کم همت بودند و شجاعت نداشتند و نادانی کردند چوبش را حتما خورده اند و به هر حال رفته اند. این یک.
ملتی شده ایم با افتخاراتی زیر خاک و یا در بهترین حالت (با ارفاق) خارج نشین و به کام خارجی ها. برنامه ای هم برای تربیت انسانهایی که برای خودشان و برای ملتشان افتخار آفرین و زندگی ساز باشند نداریم. وبلاگها و سایتها را که می خوانم گویا همه متفق القولند که تغییرات سیاسی مقدم بر همه این طرحها باید باشد. همه چیز قفل شده است. همه سیاسی کار شده اند و خدا می داند که چه آینده ای خواهیم داشت. هنوز نفهمیده ایم که تغییرات بنیادی در سیاست عمدتا ناشی از کارهای بزرگ و بنیادی در حوزه هایی خارج از سیاست است. تغییرات فرهنگی، علمی ، ادبی و هنری خیلی از مواقع تاثیرات بزرگتری در زندگی نسلها دارند و از تغییرات سیاسی خیلی مهم ترند. این هم دو.
حالا با جمع بین یک و دو سوال من این است که چرا حضرات آقایانی مثل مخملباف و قبادی و... سیاسی شده اند؟ در کدام حوزه می توانند مفیدتر باشند؟ اگر یکی از اینها فیلمی مثل زد ساخته بود آیا موثرتر نبود؟مردم بیشتر آگاه نمی شدند؟ تولید هالیوودی سیاسی تر و موثرتر است یا سخنرانی و مصاحبه در اروپا و آمریکا؟ دمیدن روحیه زندگی و بزرگی و آزادگی با رسانه ای مثل سینما به مردم ماندگارتر است و یا دعوت مردم به خیابان؟ تازه چه تضمینی هست که این دعوت آخرین دعوت باشد وقتی پی و بنیان درستی وجود ندارد؟ وقتی از انیشتین خواستند تا اولین رییس جمهور اسراییل شود گفت معادلات سیاسی موقتی اند ولی معادلات علمی ابدی اند.
به نظر من کافی است هر ایرانی در هر موقعیتی که قرار دارد کارش را به بهترین نحو انجام دهد (حالا جمعیت بیکاران را به رخم نکشید)، دروغ نگوید، غیبت نکند و به قول ابوسعید ابوالخیر هر روز یک گام پیش برود آنگاه خواهیم دید که خداوند سرنوشت دنیا و آخرت ما را تغییر خواهد داد.

۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

توپ در زمین غربیهاست

اگر وضعیت مناقشات داخلی ایران همینطور پیش برود آنگاه این وضعیت مناقشات خارجی ایران خواهد بود که سرنوشت سیاسی ایران را تعیین خواهد کرد. در حال حاضر نه سبزها بضاعت تحمیل خواسته هایشان را دارند و نه نظام جمهوری اسلامی امکان نادیده گرفتن سبزها را دارد. نقشی که اعتصابات در خاتمه دادن به فرآیند انقلاب 57 بازی کرد تکرار پذیر نیست ولی جایگزینی مثل تحریمها دارد. تحریم فروش بنزین به ایران و نیز تحریم خرید نفت ایران بسیار شکننده خواهد بود. عربستان سعودی به راحتی می تواند کمبود 2 تا 3 میلیون بشکه ای نفت ایران را در کمتر از 3 ماه جبران کند. بنابراین غرب نگران نفت ایران نیست. این به معنی آن است که ادامه وضعیت فعلی به کشورهای غربی این امکان را می دهد که شرایط خود را به ملت و دولت ایران تحمیل کنند. به نظر می رسد این بار هم آنها هستند که پیروز خواهند شد.