۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

دارای بی باور یا نادار باورمند،کدامیک بهترند؟

غرب همه چیز دارد به جز معنویت و شرق ( همان جهان سوم) هیچ چیز ندارد به جز معنویت. این مفهوم از فرط تکرار دیگر کلیشه شده است. یادم می آید که از اقبال لاهوری هم شعری با همین مضمون در کتاب فارسی دبیرستان داشتیم:
غربیان را زیرکی ساز حیات/ شرقیان را عشق راز کائنات
من یک سوال شخصی دارم که هنوز جواب نهایی آن را نیافته ام. در واقع پاسخی فراهم کرده ام که هنوز برایم راضی کننده نیست. راه همه چیز دار (پولدار) بی ایمان به سعادت نزدیکتر است یا مومن فقیر؟ مشکل اساسی اینجاست که از دل این سوال سوالهای بنیادی تری نمایان می شوند: تعریف سعادت چیست؟ آیا فقط یک طعم دارد؟ آیا مومن فقیر اساسا ترکیب معقولی است؟
در تاریخ انبیا تا جایی که من می دانم همه پیامبران در جوامعی برگزیده شده بودند که مستقر، متمدن،دارای نظم و حکومت،آباد و ثروتمند بودند و چه بسا به واسطه همین رفاه و تمدن آلودگی پیدا کرده بودند و فسادهایی داشتند. ابراهیم و موسی و عیسی و لوط و صالح و هود و ...علیهم السلام همه چنین وضعیتی داشتند. فقط یک استثنا می شناسم و آن حضرت محمد (ص) است. ایشان در جامعه ای نیمه وحشی که نظمی نداشت مبعوث شد و بار حکومت را هم خودش بر دوش کشید. اگر این استثنا نبود من پاسخ سوالهایم را داشتم. می گفتم اساسا ایمان تنها در جامعه ای قابل تعریف و شکل گیری است که پولدار باشد، متنعم و متمدن باشد و مردمانش زمینه ای از فرهنگ و تمدن داشته باشند. مومن فقیر ترکیبی بی معنا و خیالی است و راه پولدار بی ایمان ( منظورم جامعه پولدار بی ایمان است و گرنه قارون به عنوان فرد پولداری بی ایمان بود) نزدیکتر است به سعادت تا نادار باورمند. سعادت هم یعنی متنعم بودن و تمام.
حضرت محمد(ص) این کلیشه را شکسته است و من هنوز باید دنبال جواب بگردم.
مشکل بعدی من این است که چرا غرب پولدار به راه امم ورافتاده سابق مثل عاد و ثمود و ...نمی رود؟ انگاری چیزی یا چیزهایی بیشتر از آنها دارد که جلوی زوالش را می گیرد. شاید چون به ندای خرد بیشتر توجه می کنند و آدمهای معقولتری هستند.
شاید چون سر سفره خودشان نشسته اند نه آنطور که شرقیها می گویند سر سفره آنها.شاید هم شیطان زرنگتر شده و با شگردهای چند لایه، زمان سقوط را به عقب می اندازد. شاید هم چون هنوز خدا صبرش تمام نشده است.
تازه اگر هم سقوط کند آیا ما دنیای بهتری خواهیم داشت؟ آیا مشکلات شرق را غربیها ساخته اند؟ آیا وضع شرقیها بهتر می شود یا بدتر؟
اصلا چرا باید بین ایمان و دارایی انتخاب کرد؟ چرا جزیره ای که این ترکیب در آن مشاهده شود وجود ندارد؟اگر ایمان موجب تنعم در دنیا نشود اصولا چگونه باور پذیر و قابل شناسایی می شود؟
کاشکی می شد فکر خدا را خواند.