۱۳۹۲ مرداد ۲۰, یکشنبه

آخرین نامه به رییس جمهوری که رفت- از نویسنده ناشناس

بالاخره هشت سال سخت گذشت و ما هنوز مانده ايم و تو امروز آخرين
روز دولتت را مي گذراني.
"هرگز به سخت جاني مان اين گمان نبود." به قدر کافي در اين هشت سال مردم برايت جوک ساختند، عليه ات در هر فرصتي که مي شد شعار دادند، با بدترين واژه ها خطاب ات کردند و تو خودت بهتر از همه مي داني که با اين ملت چه کردي و چه بلايي سرشان آوردي که امروز بخاطر رفتن ات يکي از روزهاي شاد واقعي زندگي ماست. مثل همان روز که خرمشهر را بچه هاي اين کشور آزاد کرده بودند و مردم شاد بودند. مثل روز مسابقه ايران و استراليا که مردم بعد از سالها احساس مي کردند بر چيزي پيروز شده اند.
مردمي که هر کسي آمد تحقيرشان کرد و حقير و ذليل شان کرد. در اين نامه قصد استفاده از کلمات رکيک و حرف بد را در مورد تو ندارم. فقط مي خواهم نامه اي براي وجدان تو بنويسم. اين نامه را بخوان. جان من بخوانش. باور کن اگر دسترسي به آدرس شخصي ات داشتم اين نامه را فقط براي خودت مي نوشتم. مي نوشتم که خودت بخواني و براي خودت بخواني و يک بار روبروي آينه بايستي و ببيني آيا واقعا از اين همه بلايي که سر کشور و ملت ما آوردي شرم نمي کني؟
من معتقد نيستم تو عاقل نيستي، معتقد نيستم نمي داني و فکر نمي کنم احمق باشي. اما تقريبا مطمئنم که در رده افرادي هستي که به عنوان "بي شعور" خوانده مي شوند. آدم هاي بي شعور در سياست اصلا آدمهاي ناداني نيستند. گاهي اوقات از فکري که همه نادرست اش مي دانند دفاع مي کنند براي اينکه به خودشان ايمان دارند. ايماني بيهوده، ايماني بي دليل. مثل اين که من فکر کنم مي توانم سرنوشت تمام جهان را تغيير دهم. يا فکر کنم انساني عظيم هستم که تا به حال مردم از نعمت وجود من برخوردار نبودند و اگر فرصت پيدا کنم مي توانم جهان را تغيير دهم. اعتماد به نفس هميشه خوب نيست، بخصوص وقتي که انساني توانايي ندارد. آن وقت است که فاجعه ايجاد مي شود. تقريبا بزرگترين فجايع تاريخ بشر را نابغه هاي بي شعور ايجاد کردند. هيتلر، استالين، پل پت و خيلي هاي ديگر. بي شعوري بددردي است و اولين خطرش اين است که آدم بي شعور نمي فهمد
که بي شعور است.
فکر نکن دارم به تو توهين مي کنم. کتابي است به نام بي شعوري، اين کتاب اگرچه با نثر طنز نوشته شده ولي متکي به داشته ها و دانش روانشناسي و مطالعات تاريخي است. آدمهاي بي شعور نوعي از انسان هستند که توانايي تميز واقعيت و توهم را ندارند. فکر مي کنند خيلي باهوش اند و معمولا بسيار پررو هستند. آنها مي توانند بدترين توهين ها را تحمل کنند، بزرگترين دروغ ها را جلوي چشم همه بگويند و فکر مي کنند همين که جلوي همه دروغ بگويند اين حضور همگاني باعث تبديل دروغ به حقيقت مي شود.
امروز را نگاه کن. خبرهاي ايران را ببين. هشت سال گذشت و حاصل کارهايي که کردي را در وضع امروز کشور مي تواني ببيني. از 25 روز قبل به دليل ته کشيدن پول کشور واردات متوقف شده و از چند روز ديگر بحران شديد به زندگي همه مردم سرمي کشد. کشوري که با ذخيره ارزي، تورم متعادل، حيثيت بين المللي، توليد فرهنگي، صنايع و کشاورزي متعادل و قدرت خريد نسبتا قابل قبول هشت سال قبل تحويل گرفتي، تبديل به کشوري شده که از هفته قبل آب مصرفي تهران و بعضي استانها جيره بندي شده و در ساعاتي قطع مي شود. برق شهرها در گرماي وحشتناک تابستان قطع مي شود، بيماران بسياري به دليل نداشتن دارو جان مي دهند، آلودگي هوا مردم شهرها را مي کشد، ميزان خودکشي در کشور بشدت افزايش پيدا کرده، ساعتي ۱۶ نفر در تهران طلاق مي گيرند، قدرت خريد مردم در همين سالي که در دو سال اخير به يک دوم رسيده و مردم فقير، فقيرتر شده اند و مردم ثروتمند ثروتمند تر.
طبقه اي از صدقه سر دولت شما روي کار آمده که دستش توي جيب بيت المال است و با پول مردم دائما پولدارتر مي شود.مردم در خيابان امنيت ندارند و پليس به کساني که موبايل دارند هشدار مي دهد که مواظب دزدان باشند. سه نفر با اسلحه به يک باغ گيلاس در لواسان حمله کردند تا گيلاس بدزدند. قيمت افطاري شيک شصت هزار تومان و قيمت يک کلت کمري ۵۰۰ هزار تومان است. تو فکر مي کني اگر جنگ شده بود و کشوري بيگانه با ارتشي عظيم به ايران حمله کرده بود بيشتر از آسيبي که در اين هشت سال به کشور زدي آسيب مي زد؟ بعيد مي دانم جنگ هشت ساله عراق عليه ايران يک دهم هشت سال حکومت تو به کشور
زيان آورده باشد.
آقاي احمدي نژاد!
اينها بخش کوچکي از فاجعه اي است که مردم ايران در آن زندگي مي کنند. اشتباه نکن! من نمي گويم تو کار نکردي، دامادت مصاحبه کرده بود و گفته بود تو صادقانه براي مردم کار مي کني. من هيچ شکي ندارم که تو زحمت کشيدي، عرق ريختي، شبها نخوابيدي و از صبح زود تا بوق سگ کار کردي. اتفاقا مشکل هم همين است. وقتي کار تو به زيان کشور است، طبيعي است که هرچه بيشتر کار کني مردم بيشتر گرفتار مي شوند. اگر هر ساعت کار کردن تو نيم ميليارد دلار به کشور زيان وارد آورده باشد، هر چه بيشتر بيدار مانده باشي، بيشتر تصميم گرفته باشي و بيشتر دستور داده باشي اين کشور بيشتر ويران مي شود.
تو کار کردي تا کشور را به رويايي تبديل کني که در ذهن داشتي، اما غالبا روياي ديکتاتورها کابوس مردم است. به همين دليل است که عميقا معتقدم که کار زياد تو نه تنها نقطه مثبتي در کارنامه حکومت ايران نيست، بلکه هرچه بيشتر کار کرده باشي مردم بيشتر آسيب ديده اند. امروز مردم مثل لشگري شکست خورده که از پايان جنگ خوشحالند، مي دانند تن شان زخمي است ولي اميدوارند که با پايان جنگ حال شان بهتر بشود. ما زخمي هاي تصميمات غيرعاقلانه، غيرکارشناسانه، ساده لوحانه و اشتباهات فراوان توايم. فرماندهي که در توهماتش فکر مي کرد جنگاوري بزرگ است و وسط ميدان جنگ معلوم شد اغلب دستوراتش به زيان مردم است. آقاي دلاور هسته اي! مي فهمي چه مي گويم؟
آقاي احمدي نژاد!
بارها ناراحت شدي که چرا مردم به تو توهين مي کنند. چه مي توانستيم بکنيم؟
ما انتقاد کرديم، زنداني مان کرديد، اعتراض کرديم، برادران مان را کشتيد
و هزاران هزار مخالف را که فقط مخالف بودند از کشور رانديد، ميليونها زن را
در خيابان به جرم زن بودن و ميليونها پسر جوان را به جرم نوع لباس پوشيدن
دستگير کرديد، آنها را که مردماني محترم بودند در کنار اوباش و اراذل زنداني
کرديد. تحقيرشان کرديد، فاسد و کثيف شان خوانديد. صدها نفر فقط بخاطر
گفتن واقعيت درباره تو هنوز زنداني اند. آنها همان چيزي را چهار سال
قبل گفتند، که امروز برسر ما آمده است. اگر مسلمان باشي،
حرف آنان "کلمه الحق عند السلطان
الجائر" است و اگر مسلمان نباشي انجام وظيفه شهروندي است.
وقتي نگذاشتي کسي انتقاد کند، وقتي چهارده روزنامه فقط به دستور دولت تو
توقيف شد، مردم چه مي توانستند بکنند جز اينکه در هر فرصتي به تو توهين
کنند يا با الفاظي بد از تو حرف بزنند. به تو گفتند کوتوله سياسي، مگر نبودي؟
مگر دهها وزير و وکيل همقد جسمي تو نيستند، چرا به آنها کوتوله سياسي نگفتند؟
کسي با ظاهر تو کار نداشت. برايت جوک ساختند که حمام نمي روي، مطمئنم که
تو هفته اي حداقل سه بار حمام مي روي، ولي وقتي در سه سال اول تعمد داشتي که
با ظاهري ناآراسته که مردم را ناراحت مي کرد، به ميان جمع بيايي، وقتي با
خودخواهي و غرور هر مراسمي را دير مي آمدي و صدها نفر را منتظر مي گذاشتي،
وقتي سرخوشانه سوار ماشين هاي شيک دولتي مي شدي و صدها بچه را
وامي داشتي پشت ماشين ات بدوند، وقتي به مردم مي گفتي خس و خاشاک،
وقتي به روشنفکران مي گفتي بزغاله، وقتي هنرمندان را زنداني مي کردي،
چطور انتظار نداشتي که مورد اهانت قرار بگيري؟
باور کن آن حرفها که گفته مي شد اهانت نبود. وقتي رئيس جمهور شده بودي،
آنقدر حرف مي زدي و خزعبلات مي گفتي که من دائم مجبور بودم نامت را
بنويسم، دائم مي نوشتم احمدي نژاد، احمدي نژاد، احمدي نژاد، تصميم گرفتم
به جاي احمدي نژاد از مخفف نامت استفاده کنم، يعني ا.ن. بنويسم. مثل کساني
که مارکسيسم لنينيسم را م.ل. و نيروي انتظامي جمهوري اسلامي را ن.ا.ج.ا يا همان
ناجا مي گويند. وقتي ا.ن را چند بار نوشتم، دخترم از من گلايه کرد و گفت چرا
من که هرگز در طنزم توهين نمي کنم، چنين توهيني به تو کردم. و باور کن
تا وقتي او به من چنين هشداري نداده بود، متوجه موهن بودن اين کلمه نبودم
و قصد توهين نداشتم. بعدا به جاي احمدي نژاد نوشتم الف نون، اما يک سال
بعد ديدم همه تو را با همان عبارت خطاب مي کنند. اين تقصير من يا ديگران
نيست. وقتي کسي زندگي مردم را به لجن مي کشد، مردم هم به او توهين
مي کنند. مردم زماني که منتظري سر قدرت بود به او مي گفتند گربه نره،
وقتي حرف حق زد، ديگر کسي به او با لفظ توهين آميز چيزي نگفت. مردم به
تو گفتند دروغگو، مگر دروغگو نبودي؟ گفتند متوهم، مگر متوهم نبودي؟
توهين وقتي توهين است که حقيقت نداشته باشد. اگر عين واقعيت باشد که
توهين نيست. اگرچه بخاطر نظراتي غيرموهن در مورد شخص خودت
چندين روزنامه را بستي و بسياري قلم ها را شکستي.
آقاي احمدي نژاد!
به نظرم آنچه تو کردي همان است که آيت الله خامنه اي هفته قبل به
آن اشاره کرد. او گفت:
"آرمانگرايي بدون توجه به واقعيت به توهم مي انجامد." و از قضا مصداق روشن
اين جمله شخص محمود احمدي نژاد است. در آخرين نطق تلويزيوني ات گفتي
که از قبل از رياست جمهوري براي اين سالها برنامه داشتي، من مطمئنم که
بيست سال در فکر اين بودي که اگر رئيس جمهور شدي همه اين کارهايي
را که کردي انجام خواهي داد. با اين تفاوت که فکر مي کردي اگر به جاي
رابطه ايران با غرب و اروپا و بسياري از کشورهاي محترم و صنعتي که با آنها
رابطه تجاري داشتيم، مي تواني در کنار چين و روسيه و آمريکاي لاتين قرار بگيري
و بعد جبهه متحد ضدامپرياليستي تشکيل بدهي و بعد آمريکا را تحت فشار قرار
بدهي و بعد اسرائيل را نابود کني و بعد دنياي اسلام پشت سرت قرار بگيرد
و بعد رهبر و پرچمدار جنبش عدالت در جهان شوي. همين ها را فکر مي کردي؟
جان من! دروغ مي گويم؟ شب ها که رويا مي ساختي به همين فکرها نبودي؟
با خودت فکر مي کردي که مثل ابوذر غفاري با پاي برهنه، لباس کهنه و جوراب
پاره مي روم به ميان مردم و پول ثروتمندان را از حلقوم شان بيرون مي کشم و به
فقرا مي دهم. فکر مي کردي مثل علي بن ابيطالب کيسه نان روي دوش به خانه
روستائيان مي روي و به آنها يارانه مي دهي. بعد سوخت را سهميه بندي مي کني،
بعد سهام عدالت مي فروشي، بعد وام ازدواج مي دهي، بعد هر کسي از مردم يک
خانه به دست مي آورد که مثل ويلاست، و زنان و شوهران با هم زندگي مي کنند
و تو مثل زورو هي پول از جيب هاشمي رفسنجاني درمي آوري و مي ريزي به
جيب فقراي کشور.
فکر مي کردي بعد از توزيع مجدد کشور، ايران را صنعتي مي کني، تمام کوير
را لوله کشي مي کني، موشک به هوا پرتاب مي کني، جت مي سازي و مي فروشي
به رزمندگان مقاومت، انرژي هسته اي توليد مي کني، دو سه تا بمب اتمي هم
درست مي کني که نفس آمريکا و اسرائيل در سينه شان حبس شود. جان من
به همين ها فکر نکرده بودي؟ مطمئنم که همين توهم را داشتي.
فکر کردي وقتي هشتاد نفر استاد اقتصاد کشور مي گويند که برنامه اقتصادي
تو موجب افزايش تورم و نابودي کامل اقتصاد کشور مي شود، بهترين راه اين
است که اين استادان را بازنشسته و اخراج کني و يک مشت آدم چاپلوس را
پول و موقعيت بدهي که برايت کتاب بنويسند و تو را معجزه هزاره بخوانند
و تحسين ات کنند. اشتباه مي کنم؟ محمود! غرور چيز وحشتناکي است.
خودشيفتگي بسيار ويرانگر است. اين خودشيفتگي انسان را تبديل به هيچ مي کند.
گوش هاي آدم نمي شنود و چشمش نمي خواند، چنانکه گوش هايت نشنيد و
چشم هايت نخواند. مگر صدها استاد اقتصاد همين فاجعه اي را که دو سال
است دارد مي افتد، پيش بيني نکرده بودند؟
مگر جناب ميرحسين موسوي، که جانش را گذاشت کف دستش و بعد از بيست
سال پشت کردن به قدرتي که تو حاضر بودي براي رسيدن به آن مادرت را هم
قرباني کني، عين اتفاقاتي که در اين چهارسال افتاد پيش بيني نکرده بود؟
مگر صريحا همه اينها را نگفت؟
گفتي آمريکا به زودي نابود مي شود، کشور را نابود کردي و آمريکا روز به روز
قدرتمند تر شده است. گفتي هولوکاست افسانه است و اسرائيل در حال نابودي
است، بعد از شصت سال کاري کردي که بخش اعظم روشنفکران جهان از اسرائيل
طرفداري کردند. و کاري کردي که تمام جبهه مقاومت فلسطين و دنياي عرب از
ترس تو و حکومت ايران با اسرائيل کنار آمد.
يک روز در سخنراني ات گفتي که ما تا يک ماه ديگر انرژي هسته اي مصرف
مي کنيم و هسته اي مي شويم. کجاست؟ چه شد؟ آقاي دلاور هسته اي که دو هفته
قبل در صدا و سيما گفتي مسائل هسته اي ديگر به من مربوط نيست.
فکر مي کردي اگر تضاد بين خودت و مخالفانت را به تضاد فقر و ثروت تبديل کني،
پيشواي جنبش عدالت جهان مي شوي، ولي همه توهم بود. مخالفانت، هاشمي و
موسوي و کروبي و خاتمي و صدها حامي جنبش سبز بسيار پاک تر و شريف تر از
کابينه تو بودند که هر کدام شان هنوز دوسال از به قدرت نرسيدن شان نگذشته،
ثروت مملکت را توي جيب شان چپاندند. با ثروت با رانت رسيده محصولي و
رحيمي ثروت تمام مخالفانت را با شصت درصد تخفيف مي تواني بخري. مي گويند
آرمانهاي انقلاب ۵۷ را زنده کردي. به حرف شان گوش نکن، وقتي همه
برنامه هايت ناموفق مانده باشد، مجبورند يک نقطه قوت برايت بتراشند. خواهش
مي کنم با خودت فکر کن ببين در اين هشت سال کدام برنامه را آغاز کردي
که به نتيجه رسيده باشد؟
تو کدام آرمان انقلاب ۵۷ را زنده کردي؟ استقلال کشور را زنده کردي؟ که امروز
استقلال از دست رفته است و ايران حتي پول نفتش را هم از چين نمي تواند بگيرد
و روسيه و چين مثل گرگ در همه جاي صنعت و بازار کشور حضور دارند. آزادي
را زنده کردي که شعار انقلاب ۵۷ بود و تو بزرگترين دشمنش شدي. بهتر است
اصلا در مورد آزادي حرف نزنيم. فرض کنيم يکي از اصلي ترين شعارهاي انقلاب
" جمهوري اسلامي" بود. يعني جمهوريت و اسلاميت و همين جمهوري اسلامي که
هست. خودت با خودت فکر کن. ببين جمهوريت و قدرت مردم در دوره هشت
ساله تو چقدر آسيب ديده. يک کودتا عليه برنده انتخابات، سه سال حکومت شبه
نظامي و ممانعت از اجتماع قانوني مردم و تبديل رئيس جمهور به موجودي ناتوان
و بي عرضه که فقط بلد است مخالفانش را نابود کند.
حالا بيخيال جمهوريت، به اسلام و اعتقادات مردم فکر کن. چه قدرتي مي توانست
مردم را تا اين حد به هر چه رنگ و بوي دين دارد بدگمان کند که خداي را
معتقدان واقعي اش هم بايد در ده پستو پنهان کنند، مبادا با نگاه تلخ مردمي مواجه
شوند که هر چه نام و رنگ و بوي دين دارد برايشان آزاردهنده است. ترس از
اسلام را در جهان تبديل به يک پديده ويژه کردي و از همه مهم تر، امنيت کشور را از بين بردي. اگر روحاني در اثر برنامه اصلاح طلبان و دلسوزي مردم انتخاب
نشده بود، معلوم نبود الآن تانک ها و هواپيماهاي آمريکايي کجاي کشور بودند.
تو فکر مي کردي اگر سيستم مدرن و تکنوکراسي کشور که از هشتاد سال
قبل ايجاد شده بود و بعد از يک ضربه در ابتداي انقلاب توسط آقايان هاشمي
و خاتمي احيا شده بود، بايد ويران کني تا با تشکيل يک سيستم بسته مثل
کوبا و روسيه و کمونيسم روسي قدرت را بطور مطلق در دست بگيري.
اما اين هم توهم بود.
ايران با جمعيت عظيم طبقه متوسط تحصيلکرده و ساختار اجتماعي و سابقه مدرنيت
امکان پس رفتن نداشت. اما تو فکر مي کردي اگر خودن بگوئي و خودت باور کني
و اطرافيانت تائيدت کنند، مي تواني موفق شوي. سعي کردي يک فرقه دور خودت
جمع کني، از يک مشت ديوانه کم عقل ساده لوح که يکي شان تو را پيامبر مي ديد،
يکي شان تو را در هاله نور تصور مي کرد، يکي شان قول مي داد ماه خرداد امام
زمان مي آيد، يکي دنبال رمالي بود، يکي هم مثل فاطمه رجبي که تو را معجزه
هزاره سوم مي دانست. آدم بي سواد ساده لوح همين است. در ششمين سال يک
هزاره، آدم اتفاقي را معجزه هزاره بداند، کمال ساده لوحي است. مردم جهان صبر
مي کنند و وقتي يک قرن يا هزاره تمام مي شود وقايع آن قرن يا هزاره را
مي گويند، تا به حال کسي در سال ۲۰۰۶ ميلادي مهم ترين اتفاق سومين هزاره
را پيش بيني نکرده بود. اين هم بخشي از همان توهم و پارانويايي است که
موجودات فرقه اي و ايدئولوژيک گرفتارش مي شوند و خودشان يا افرادي که
مراد مي دانند، ستاره درخشان و خورشيد تابان و تنها اميد محرومان مي دانند.
آقاي احمدي نژاد!
اميدوارم اين نوشته را خوب بخواني. مطمئنا زماني اين نوشته را خودم به دستت
خواهم داد. ولي خواهش مي کنم حالا هم بخوانش. مشکل تو اين بود که مثل
بسياري از ديکتاتورها خودت را قهرمان پنداشتي. باور کن اکثر ديکتاتورهاي جهان
فکر مي کردند در تاريخ به عنوان قهرمان مي مانند، ولي هنوز دوسال از مرگ يا
رفتن شان نگذشته جز ننگ و نفرين برايشان چيزي نمي ماند. مشکل اکثر آنها اين
بود که خودشان مي گفتند و خودشان باور مي کردند. نگاهي به فهرست دوستان
روزهاي اول روي کار آمدنت بکن؛ از مطهري تا نوري زاد از يک طرف، تا کلهر و
صفارهرندي که امروز بعضي هاشان تا مرز دشمني رفتند و بکلي چشم ندارند
تو را ببينند، بعضي هاشان هم عطايت را به لقايت بخشيده اند و دوران همکاري
با تو را جزو بخش سياه کارنامه شان مي دانند. دوستانت رفتند و هر کسي هم که
از تو انتقاد مي کرد از دولتت بيرون کردي و در عوض دوستان تازه را خريدي.
يادت هست دو سه باري از دهانت در رفت و گفتي مي خواهي مردم عزت داشته
باشند؟ نگاهي به کساني که در شش ماه گذشته از تو طرفداري کردند بکن و ببين
اين افراد جز اينکه بخاطر مشکلات مالي و فشار زندگي و خاصه خرجي هاي
ميليوني و ميلياردي به سويت آمدند. حتي يک نفر را نمي تواني نام ببري که از تو
جانبداري کرده باشد و اين کار در مقابل پول نباشد. به اين فکر کن. چطور مي شود
که دو بار در استاديوم صدهزار نفري يک بار وقتي مشائي قرار بود معرفي بشود و
يک بار در نمايش مسخره ات در ماه گذشته که قرار بود تيم دهه هشتادي ها
با تيم دهه نودي ها بازي کند و بازيگران فوتبال بخاطر تو نيامدند و بار اول
استاديوم با ۴۰ هزار نفر و بار دوم با ۷ هزار نفر جمعيت مواجه شد.
تو حتي براي جمع کردن آدمها با پول هم مشکل داشتي. اين در حالي بود که اگر
همين الآن خاتمي با اجازه رسمي از مردم تهران دعوت به کاري بکند، قطعا چهار
ميليون نفر به خيابان مي روند، يا اگر ميرحسين موسوي آزاد شود و از مردم
خواستار حضورشان شود ميليونها نفر پشت سرش مي ايستند. مردم را ذليل
مي خواستي، مردم را با پول به طرف خودت کشيدي. هنرمندي را که شصت سال
با آبرو زندگي کرده بود بخاطر حل مشکلات زندگي اش که خودت عامل آن بودي
با پول کنار خودت نشاندي تا با او عکسي بگيري. يک نفر را نشان بده که کنارت
نشسته باشد و حيثيت و آبرويش از دست نرفته باشد. حيثيت آدمها مثل چهارپايه
اي بود که زير پايت مي گذاشتي که کوتاهي قدت در عرصه سياست به چشم نيايد
و هر روز يک سوژه جديد و هر روز يک مفلوک جديد پيدا مي کردي. مي توانم
گفتگوي ذهن همه هنرمنداني که در کنارت قرار گرفتند بفهمم. هيچ فکر نکردي
که آدمها دستمال کاغذي نيستند که از آنها براي تميز کردن کثافت وجودي
خودت استفاده کني؟
آقاي احمدي نژاد!
شنيده ام مجوز دانشگاه گرفتي. و گفته اند مي خواهي تجربه خودت را به
دانشجويانت منتقل کني. فکر کردي کدام تجربه را مي خواهي به آنها منتقل کني؟
تجربه ديدن جهان؟ تجربه ايرانشناسي باسفرهاي استاني يک روزه؟ تجربه
مديريت جهاني؟ تجربه برنامه اقتصادي با تورم چهل درصد؟ تجربه سياست ورزي
از طريق کودتا؟ تجربه برگزاري انتخابات؟ کدام تجربه شکست نخورده را داري
که منتقل کني؟ مي خواهي به دانشجويان اقتصاد ياد بدهي چطور مي توانند مردم
فقير را فقيرتر کنند؟ مي خواهي ياد بدهي که چطور در اثر بحران سياسي و
اجتماعي بنياد خانواده فرو مي پاشد؟ اين را بايد خيلي خوب بداني. مي خواهي
سياست خارجي تدريس کني و ياد بدهي چطور در سازمان ملل براي صندلي خالي
مي شود سخنراني کرد؟ مولانا گفته است "گفت خوش وردي تو از بر کرده اي/
ليک سوراخ دعا گم کرده اي" اگر خاتمي مي خواست دانشگاهي درست کند حتما
مي توانست. هشت سال کار موفق با تجربه اي کم نظير در همه حوزه ها داشت و
صدها کارگزار موفق که هر کدام شان مي توانستند دولتي را اداره کنند. ولي تو
مي خواهي چه بگوئي؟
آقاي احمدي نژاد!
دفترت را خالي کن. کشوهاي ميزها را تميز کن و وسايلت را بردار، روي ديوار
عکس ندا آقا سلطان نيست که آخرين نگاهش را به تو بدوزد، نگاهي که به تاريخ
خيره شد، پس از گلوله ظالمانه اي که در هجوم وحشي هايي که در دفاع از تقلب
انتخاباتي تو به خيابان آمده بودند و برادران و خواهران مان را کشتند، به او اصابت
کرد. صداي دهها شهيد جنبش سبز که در اعتراض به تو به خيابان آمدند بشنو.
آنها و خانواده هاي شان فردا را جشن مي گيرند. مطمئنا فرزندشان زنده نخواهد
شد، اما اميد دارند و داريم که ايران عزيز از لجنزاري که تو برايش ساختي
بيرون بيايد.
مي داني! ملت ايران ششصد ميليارد دلار پولش را داد که تو نابود کني، صدها
فرزندش کشته شدند، حيثيت ايران از ميان رفت، هزاران نفر زنداني شدند، دهها
هزار نفر به تبعيد ناخواسته يا خودخواسته رفتند، ميليونها نفر مورد تحقير و توهين
قرار گرفتند و در شرايطي ضدبشري چند سال را تحمل کردند و همه اين هزينه ها
را داديم و اميدوارم هرگز فراموش نکنيم که اگر بار ديگر موجودي مانند
احمدي نژاد پيدا شد و توهماتي ناممکن را به عنوان برنامه انتخاباتي اش اعلام کرد،
نه حرفش را بشنويم و نه بگذاريم که ريشه کند و همين برما برود که رفت.
گفته اي که از ملت مي خواهي حلالت کنند. من که اعتقادي به حلال و حرام ندارم،
ولي چه چيزي را بايد حلال کنند، کشته شدن فرزندان شان؟ زنداني شدن بهترين
فرزندان ايران و به حصر رفتن آن دو تن انسان شريف يعني ميرحسين موسوي و
مهدي کروبي؟ نابودي حيثيت ايران را حلال کنند؟ ويراني اقتصاد ايران را حلال
کنند؟ دهها هزار نفر فقط در دو سال اخير بخاطر بحراني که تو ساختي دچار مرگ
هاي زودرس شدند. صدها هزار نفر سالهاست در حسرت ديدن فرزندان و پدر
و مادرشان مانده اند و ايران هنوز در خطر است. چه چيزي را بايد حلال کنيم؟
حق کشورمان را؟ نابودي جامعه مان را؟ چيزي براي حلال کردن وجود ندارد.
من پيشنهاد مي کنم مجسمه حضرتعالي را وسط تهران برپابدارند. و در موزه اي
همه گفته ها و تصاوير اين سالها را حفظ کنند تا مردم هرگز فراموش نکنند که
فاجعه احمدي نژاد هشت سال چگونه عمر يک نسل را نابود کرد و کشور را
به ويراني کشيد.
آقاي احمدي نژاد!
مي خواهم آخرين حرفم را به تو بگويم. از فردا ايران روزهاي تازه اي را آغاز
مي کند. از ياد نمي بريم که تو محصول حمايت گروهي بودي که دروغهايت را
باور کردند و برخي با ساده لوحي و برخي با خباثت همراهي ات کردند، فراموش
نمي کنم که گروهي نيز اميدوار بودند که راست گفته باشي، مردم ما در تاريخ
معاصر يکصد ساله خود هرگز موجودي به وقاحت تو نديده بودند. کسي گمان
نمي کرد آدمي با آنهمه ادعا چنين کند که کردي. اما کاش ياد بگيري که مردم در
مقابل اين فضاي عفن پر از نفرت و دروغ چگونه از کشورشان محافظت کردند.
فراموش نمي کنيم که بخش اعظم اصولگرايان حمايتت کردند، رهبر کشور بي هيچ
شرطي از تو حمايت کرد. مجلس و قوه قضائيه با ظالمانه ترين شکلي پشت تو
ايستاد و توهم عمومي اصولگرايان کشور را تا لب پرتگاه برد.
ما هنوز هم لب پرتگاهيم. اما ما کينه هاي مان را در سينه نگه داشتيم. عاقلانه فکر
کرديم. در دشوارترين گردنه تاريخي کشور موفق شديم با حمايت همانها که از
قدرت کنار گذاشته شده بودند، با حمايت سبزها و خاتمي و هاشمي و تاج زاده و
اصلاح طلبان و بزرگتر از همه اينها مردم بزرگ و عقلاي کشور، روحاني را بياوريم.
روحاني را آورديم و براي آمدنش هزاران نفر که تمام اميدشان را از دست داده
بودند، آمدند و در مبارزه انتخاباتي پيروز شديم. تو براي ويران کردن کشوري که
در شرايط مناسب اجتماعي و سياسي بود، همه امکانات و قدرت را داشتي، اما امروز
روحاني به عنوان رئيس جمهوري که بايد ويراني هاي هشت ساله تو را به سامان
بياورد، براي ساختن کشور دائم تحت فشار است. ما با همه وجود از روحاني حمايت
مي کنيم، و البته تا جايي که او نيز به درستي رفتار کند، وگرنه مردم هرگز
سرنوشت خود و کشورشان را فديه دوستي و رفاقت با کسي نمي کنند. روحاني
هم اگر درست رفتار نکند او هم سرنوشت خوشي نخواهد داشت. اما تا زماني
که درست رفتار کند همه آنها که به او راي دادند از او حمايت خواهند کرد.
ما در هر شرايطي سختي ها را تحمل مي کنيم. همه تلاش مان را مي کنيم که کشور
را از کثافتي که هشت سال بر سرتاپاي آن نشسته پاک کنيم. با دست هاي رنج
کشيده مردمان اين کشور تلاش مي کنند مخروبه اي را که تحويل شان دادي از
خطر نجات دهند. ما براي ايران آزادي و عدالت و سربلندي مي خواهيم. کار
دشواري است. اما ما سخت جان تر از آن هستيم که جا بزنيم. در همه اين سالها ياد
گرفتيم بايد سياست ورزي کنيم. نبايد براي مقصودي موهوم واقعيت موجود را
ويران تر کنيم. از فردا که تو نباشي، کشور را به سوي صلح و آزادي و رفاه و امنيت
خواهد رفت. ما براي اين تلاش مي کنيم، يقين نداريم ولي به جاي غرزدن و بيهوده
گوئي براي ساختن ايران تلاش مي کنيم و از اشتباهات کارگزاران حکومت بطور
جدي انتقاد مي کنيم. يادمان نخواهد رفت که ديوانگي و ماجراجويي و توهمات
موجودي خودخواه چگونه کشورمان را تا پرتگاه ويراني برد. اميدوارم ديگر هرگز
در هيچ نوشته اي نامت را نياورم.
برايت مرگ و نيستي آرزو نمي کنم. چه فايده اي از مردن تو عايد مردم مي شود.
بايد بماني و ببيني که آنهايي که دشمن شان مي خواندي کشور را از فقر و استبداد
نجات مي دهند تا نوه تو مجبور نباشد در فضاي کثيفي که تو ساختي زندگي کند.
ايران از آن ماست و با همه وجود نگاهبانش هستيم