اعراب جاهلی وقتی در شماره مردان یا همان افنخارات خود برای به رخ کشیدن به قبیله همسایه با کمبود زنده ها روبرو شدند به سراغ شمارش مردان مرده خود رفتند (حتی زرتم المقابر). متاسفانه ما ایرانیهای پر افتخار، آنقدر با قحط افتخارات مواجه هستیم که یک سره بر سر قبرهای کوروش و داریوش و ابن سینا و ...نشسته ایم. تازه آنها را هم داریم از دست می دهیم . ابن سینا و بیرونی که عرب شده اند،مولانا که ترک بوده و عنقریب است که محققان ژنتیک ترک یا عرب بودن کوروش و داریوش و رستم را هم کشف کنند!
وقتی افتخارات زنده نداشته باشیم واقعا چه فرقی می کند که مرده هایمان اهل کجا بوده اند؟وقتی نمی توانیم از مکانهای باستانی درآمد داشته باشیم و درآمدش را خرج زندگی بهتر زنده ها کنیم چطور می توانیم آنها را موجب افتخار بدانیم؟ گذشتگان و درگذشتگان هرچه کردند برای خودشان و برای یهتر زندگی کردن و بزرگی کردن بوده است. اگر هم کم همت بودند و شجاعت نداشتند و نادانی کردند چوبش را حتما خورده اند و به هر حال رفته اند. این یک.
ملتی شده ایم با افتخاراتی زیر خاک و یا در بهترین حالت (با ارفاق) خارج نشین و به کام خارجی ها. برنامه ای هم برای تربیت انسانهایی که برای خودشان و برای ملتشان افتخار آفرین و زندگی ساز باشند نداریم. وبلاگها و سایتها را که می خوانم گویا همه متفق القولند که تغییرات سیاسی مقدم بر همه این طرحها باید باشد. همه چیز قفل شده است. همه سیاسی کار شده اند و خدا می داند که چه آینده ای خواهیم داشت. هنوز نفهمیده ایم که تغییرات بنیادی در سیاست عمدتا ناشی از کارهای بزرگ و بنیادی در حوزه هایی خارج از سیاست است. تغییرات فرهنگی، علمی ، ادبی و هنری خیلی از مواقع تاثیرات بزرگتری در زندگی نسلها دارند و از تغییرات سیاسی خیلی مهم ترند. این هم دو.
حالا با جمع بین یک و دو سوال من این است که چرا حضرات آقایانی مثل مخملباف و قبادی و... سیاسی شده اند؟ در کدام حوزه می توانند مفیدتر باشند؟ اگر یکی از اینها فیلمی مثل زد ساخته بود آیا موثرتر نبود؟مردم بیشتر آگاه نمی شدند؟ تولید هالیوودی سیاسی تر و موثرتر است یا سخنرانی و مصاحبه در اروپا و آمریکا؟ دمیدن روحیه زندگی و بزرگی و آزادگی با رسانه ای مثل سینما به مردم ماندگارتر است و یا دعوت مردم به خیابان؟ تازه چه تضمینی هست که این دعوت آخرین دعوت باشد وقتی پی و بنیان درستی وجود ندارد؟ وقتی از انیشتین خواستند تا اولین رییس جمهور اسراییل شود گفت معادلات سیاسی موقتی اند ولی معادلات علمی ابدی اند.
به نظر من کافی است هر ایرانی در هر موقعیتی که قرار دارد کارش را به بهترین نحو انجام دهد (حالا جمعیت بیکاران را به رخم نکشید)، دروغ نگوید، غیبت نکند و به قول ابوسعید ابوالخیر هر روز یک گام پیش برود آنگاه خواهیم دید که خداوند سرنوشت دنیا و آخرت ما را تغییر خواهد داد.
وقتی افتخارات زنده نداشته باشیم واقعا چه فرقی می کند که مرده هایمان اهل کجا بوده اند؟وقتی نمی توانیم از مکانهای باستانی درآمد داشته باشیم و درآمدش را خرج زندگی بهتر زنده ها کنیم چطور می توانیم آنها را موجب افتخار بدانیم؟ گذشتگان و درگذشتگان هرچه کردند برای خودشان و برای یهتر زندگی کردن و بزرگی کردن بوده است. اگر هم کم همت بودند و شجاعت نداشتند و نادانی کردند چوبش را حتما خورده اند و به هر حال رفته اند. این یک.
ملتی شده ایم با افتخاراتی زیر خاک و یا در بهترین حالت (با ارفاق) خارج نشین و به کام خارجی ها. برنامه ای هم برای تربیت انسانهایی که برای خودشان و برای ملتشان افتخار آفرین و زندگی ساز باشند نداریم. وبلاگها و سایتها را که می خوانم گویا همه متفق القولند که تغییرات سیاسی مقدم بر همه این طرحها باید باشد. همه چیز قفل شده است. همه سیاسی کار شده اند و خدا می داند که چه آینده ای خواهیم داشت. هنوز نفهمیده ایم که تغییرات بنیادی در سیاست عمدتا ناشی از کارهای بزرگ و بنیادی در حوزه هایی خارج از سیاست است. تغییرات فرهنگی، علمی ، ادبی و هنری خیلی از مواقع تاثیرات بزرگتری در زندگی نسلها دارند و از تغییرات سیاسی خیلی مهم ترند. این هم دو.
حالا با جمع بین یک و دو سوال من این است که چرا حضرات آقایانی مثل مخملباف و قبادی و... سیاسی شده اند؟ در کدام حوزه می توانند مفیدتر باشند؟ اگر یکی از اینها فیلمی مثل زد ساخته بود آیا موثرتر نبود؟مردم بیشتر آگاه نمی شدند؟ تولید هالیوودی سیاسی تر و موثرتر است یا سخنرانی و مصاحبه در اروپا و آمریکا؟ دمیدن روحیه زندگی و بزرگی و آزادگی با رسانه ای مثل سینما به مردم ماندگارتر است و یا دعوت مردم به خیابان؟ تازه چه تضمینی هست که این دعوت آخرین دعوت باشد وقتی پی و بنیان درستی وجود ندارد؟ وقتی از انیشتین خواستند تا اولین رییس جمهور اسراییل شود گفت معادلات سیاسی موقتی اند ولی معادلات علمی ابدی اند.
به نظر من کافی است هر ایرانی در هر موقعیتی که قرار دارد کارش را به بهترین نحو انجام دهد (حالا جمعیت بیکاران را به رخم نکشید)، دروغ نگوید، غیبت نکند و به قول ابوسعید ابوالخیر هر روز یک گام پیش برود آنگاه خواهیم دید که خداوند سرنوشت دنیا و آخرت ما را تغییر خواهد داد.
۲ نظر:
خوب اينايي كه گفتي درست ولي كاش ايران بودي تو كار و زندگيت اونجوري بودي كه گفتي بعدش ميديدي كه آخر و عاقبتت چي ميشه (احتمالا چون بااستعداد و كاربلدي باز هم از سر استيصال سر از خارج در مياوردي!)
حقا كه درست گفتي.
چند مورد:
اول: حتي افتخارات زير خاكي مان هم كم تعدادتر از آن چيزي است كه فكر مي كنيم. كافي است به تاريخ هنر اروپا نگاهي بيندازيم و مقايسه اي كنيم. حتي در بهترين دوران قبل اسلام هم چيز در خوري نداشته ايم. فقط افسانه ساخته ايم از كورش و داريوش و ... كجاست سند و مدركي كه نشان دهد آنها "كاري" كرده اند. بجز تخت جمشيد و تعداد واقعا معدودي كاسه و كوزه چه داريم؟ كجاست آن راه شاهي؟ كجاست سندي براي آن همه افسانه؟
دوم: چه كسي ادعا كرده كه مخملباف و قبادي "فيلم سازهاي موفقي هستند؟" آيا جوايز فستيوالهاي سياسي شده معيارخوبي است؟
در ديد من، مخملباف و قبادي هيچ وقت فيلم سازهاي خوبي نبوده اند، آنها موج سواري را خوب بلد هستند.... موج سواري روي اعتراض مردم براي "زندگي"
سوم: آقاي مخملباف و ديگر همفكرانشان، هرج و مرج و رفتار تند و انقلابي را دوست دارند. يادمان نرود كه همين ها بودند كه آمار كشته شده هاي بدست رژيم پهلوي را شصت هزار نفر اعلام كردند، درحاليكه آمار واقعي در حدود سه هزار نفر بود.
چهارم: لو فرض كه اين جنبش پيروز شود و خامنه اي و ا.ن. سرنگون شوند، چه كساني بر سر كار خواهند آمد؟
مطمئن باش همان ايده هاي خلخالي و لاجوردي و امثالهم دوباره براي سالها بر سر مردم سايه خواهد افكند، اما اين بار با قبا و ردايي تازه. با كاكل و كراوات.
براد؛ اندشه و عقل و خرد و آزادي و آموزش كجاست؟
آقايان فقط بلد هستند كه از فرياد مردم به ستوه آمده براي خودشان نردبان ترقي بسازند. لعنت خدا بر همه دورغ فروشان و افسانه سازان
ارسال یک نظر