۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

سینما، فراموش شده

داستان شکل گیری ترانه مرا ببوس سروده حیدر رقابی را از اینجا خواندم. دیدم که داستانی ست پر آب چشم و بسیار احساسی. داستان شبیه فیلم های سینمایی خوش پرداخت بود. عشق و حماسه، ادبیات و موسیقی، مبارزه سیاسی و عدالتخواهی و.... همه و همه به خوبی در هم آمیخته بودند. این داستان بالقوه یک فیلم سینمایی عالی بود. اگر کسی مثل جیمز کامرون به چنین مضمونی علاقمند می شد احتمالا چیزی درخشانتر از تایتانیک از آن می ساخت. این داستان برای من طعمی داشت که انتظارش را از جامعه ایرانی به خصوص در آن سالها نداشتم. جامعه ایرانی را از زاویه ای که خیلی کم نشان داده شده است نشان می داد. امکانات بالقوه ای که در تاریخ ، ادبیات و سیاست معاصر ایران برای فیلم سازی وجود دارد بی نظیر است. به تصویر کشیده شدن داستانهای شاهنامه، مثنوی و سفرنامه های افرادی مثل ناصر خسرو و ابن بطوطه و ... با کیفیت عالی از آرزوهای من بوده است. به لحاظ سیاسی هم یک فیلم سینمایی خوش ساخت قطعا از تظاهرات خیابانی موثرتر است. اینکه در دوسوی مبارزه سیاسی در جریان ایران، خنگها در یک طرف و باهوشها در طرف دیگر قرار گرفته اند افسانه ای بیش نیست. محصولات این باهوشها چیست و کجاست؟ جایی بهتر از رسانه سینما هم هست؟
اگر فرصتی داشتم کارگردان سینما می شدم.

هیچ نظری موجود نیست: