۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

لقمان من

استادی ایرانی مقیم آمریکا می شناسم که کینه ای عمیق نسبت به ایران و ایرانیان دارد و البته دلایل خودش را هم دارد. وقتی از آمریکاییها صحبت می کند می گوید "ماها" چون به واسطه همسر آمریکایی اش و شهروند آمریکا بودنش خودش را دیگر ایرانی نمی داند. می گوید فارغ التحصیل سمپاد هستم پس بهره هوشی من بالای 120 است. گویا یک بار هم در یک سایتی امتحان داده است و آی کیو اش شده است 144 و این به یقینش افزوده است که تیزهوش است. البته تیزهوشی دانش آموختگان سمپاد بعد از انقلاب را هم قبول نمی کند. می گوید من باید طبق برنامه قبل از انقلاب در هاروارد درس می خواندم و بعد هم استاد دانشگاه رضا شاه کبیر یا دست کم آریامهر می شدم. در گزینش اعزام به خارج دانشجویان مردود شد. مادرش هم زیر عمل جراحی به دست یک پزشک ایرانی از دنیا رفت. مجموعه این عوامل او را کینه توز کرده است. او حتی حاضر نشد برای پدرش که مرحوم شده بود به ایران برود و از خیر چند واحد آپارتمان ارثی هم گذشته است. باور دارد که اگر به ایران برگردد در فرودگاه دستگیر می شود چون می خواهند او را اذیت کنند.
اینها را که گفتم مشتی است نمونه خروار. برای خودش پدیده ای است. به نظر من کاملا عقده ای و متوهم است ولی در عین حال برای من مدل خوبی بوده است برای درک رفتار انسانها. تا قبل از شناختن او باور نداشتم که آدمی چنین بتواند وجود داشته باشد، سراسر منفی و زشتی. از استادان ایرانی چه در آمریکا و چه در ایران به عنوان یک عده شارلاتان و با الفاظ رکیک نام می برد و موفقیتهایشان را جعلی و مصنوعی مثل دروغهای احمدی نژاد می داند. از نظر او آنها عده ای هستند که توانسته اند با زرنگی چند تا مقاله چاپ یا چند تا اختراع ناقابل ثبت کنند و موقعیتهای علمی را با تبهکاری اشغال و آلوده نمایند. هیچ استثنایی هم برای حرفش قائل نیست. آشناییم با این شخص باعث شده است تا در باورهایم نسبت به توانایی های رذل بودن انسانها تجدید نظر کنم و دیگر آدمهای ناپاک و پست را فقط در افسانه ها و زمانهای دور جستجو نکنم. حالا نگاه دقیقتری به آدمها می کنم و سعی می کنم آنها را در مرز افراطی وجود خودشان بررسی کنم. متوجه شده ام تمام توصیفاتی که او راجع به دیگران به کار می برد عینا و دقیقا در مورد خودش صادق است. در واقع منفی نگریهای او بازتابی از منفی بودن خودش است.
حالا تصور کنید چنین شخصی مصدر کاری مهم شود. مثلا رییس دانشگاه شود یا خدای نکرده یکی مثل او فرماندار یک ایالت و یا رییس جمهور آمریکا شود. چه تصمیماتی خواهد گرفت و چه خواهد کرد؟
این شخص را مدلی قرار دادم برای درک رفتار بسیاری از مسوولین نظام جمهوری اسلامی و حالا درک بهتری از آنها دارم. یکی از آنها را برای شما می گویم. یک قانون این است که هر چه گفتند شما برعکس تعبیر کنید. اگر شنیدید که آنها می خواهند دنیا و آخرت شما را آباد کنند بدانید که خسر الدنیا و الآخره خواهید شد. اگر گفتند میزان رای ملت است و کمونیستها هم آزادند که حرف بزنند یعنی اینکه مردم عوامند و مثل یک گله نیاز به چوپان دارند و رای بی رای و کمونیستها که هیچ اگر آنطور که آنها می خواهند مسلمان نباشید جان و مال و ناموستان هم مباح خواهد بود. اگر گفتند ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت یعنی ما تشنگان قدرتیم نه شیفتگان خدمت. اگر گفتند جنگ جنگ است و عزت وشرف ما در گرو جنگیدن است یعنی اینکه مهم نیست که دیروز چه گفتیم و عزت و شرف شما در گرو این است که حرف امروز ما را بپذیرید و صلح کنید. اگر امروز می گویند که مردم خس و خاشاکند یعنی اینکه اتفاقا خیلی از مردم می ترسیم. اگر گفتند که امکان ندارد اوباما رییس جمهور آمریکا شود یا قیمت نفت به زیر 100 دلار سقوط کند یعنی اینکه هم اوباما رییس جمهور آمریکا می شود و هم قیمت نفت کمتر از 100 دلار خواهد شد. اگر گفتند ایران آزادترین کشور جهان است یعنی اینکه ایران یک زندان بزرگ است و قس علیهذا.
خلاصه اینکه آشنایی با این شخص کمک بزرگی به فهم من از مسوولین ایران و تعبیر حرفهایشان کرده است و برای من یاد آور آموزه لقمان شده است که ادب از بی ادبان آموخت. حالا بی ادبها را می شناسیم بیاییم بر عکس آنها رفتار کنیم تا بهتر شویم.

هیچ نظری موجود نیست: