۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

آنچه در جمهوری اسلامی آموخته ام

اینها را که می نویسم شاید مهمترینها باشند. کامل هم نیستند. مشتی نمونه خروار هستند که شما بهتر و بیشترش را می دانید. می نویسم که یادم بماند.

1- حق یک طرفه است: تا حالا خوانده و شنیده بودم که حق و مسوولیت با هم هستند. هر کس حقی دارد در برابر آن مسوولیت هم پیدا می کند. پدر حق دارد که فرزندانش از او حرف شنوی داشته باشند و در عوض مسوولیت دارد که در حد وسع در تامین زندگی و تربیت آنها بکوشد. اکنون دیده ام که افرادی فقط حق دارند و در برابر آن هیچ گونه مسوولیتی ندارند. زمینی ها باید از آنها اطاعت کنند و آنها فقط باید به آسمان جواب بدهند. برای شنیدن جوابشان هم باید منتظر مرگ و رفتن به آن دنیا باشید، شاید جوابشان به خدا را بشنوید و به حکمت اعمالشان پی ببرید.

2-دور باطل نیست: چقدر این فیلسوفها و حکیمان عمر خود را سر باطل بودن دور تلف کرده اند.از این مساله در جمهوری اسلامی فهم نوینی حاصل شده است. رهبر، فقهای شورای نگهبان را نصب می کند و آنها جلوی ورود هر آن کس را که مطیع رهبر نباشد به مجلس خبرگان سد می کنند. مجلس خبرگان هم در کمال دقت و امانت بر حسن انجام وظایف آسمانی رهبر نظارت می کند و دور هم اصلا باطل نیست. اگر هم شک دارید از فقهای شورای نگهبان بپرسید.

3-ولی فقیه مانند خداست: ولی فقیه همانند خداوند تبارک وتعالی فعال ما یشاء و لا یسئل عما یفعل است. همه مسوولان چه انتخابی و چه انتصابی باید به او حساب پس بدهند. مشروعیت همه این افراد از ولی فقیه است ولی فجایع ناشی از فسادها و بی تدبیری های آنها هیچ گاه دامن کبریایی ولی فقیه را آلوده نمی کند.

4-اسلام همچون جعبه شعبده بازهاست: در اسلام مدل جمهوری اسلامی ، برای هر شناعت و جنایتی و هر فعل قبیحی می توان آیه و روایتی جور کرد و توجیهی دست و پا نمود. کافی است به سیاست خارجی جمهوری اسلامی و توجیهات مربوط به سرکوبهای داخلی نگاه کنید. اگر لازم باشد می توان نماز و روزه را هم تعطیل کرد( مراجعه کنید به مباحث احکام ثانویه آیت الله خمینی).

5- یک بار رای دادن کافی است: هر وقت خواستید حکومتی به سبک جمهوری اسلامی راه بیاندازید یادتان باشد که فقط کافی است یک بار از مردم بله بگیرید. بعد از آن دیگر مردم باید اطاعت کنند وگرنه محارب به حساب می آیند. پدران ما حق داشته اند که برای ما و فرزندان ما هم تصمیم بگیرند. کلا بعد از یک بار رای گیری بقیه انتخابات جنبه تزئینی دارند.

6- هدف وسیله را توجیه می کند: اینکه دروغ گفتن، شکنجه کردن و کشتن و تهمت زدن حرام است اصولی یقینی نیستند بلکه بستگی به موقعیت دارند. اگر شما منتخب امام زمان و یا منتخب نائب امام زمان باشید اصولا خط قرمزی ندارید. دست مومن هم اصلا بسته نیست. اگر لازم باشد از حرام، حلال هم زاییده می شود. همه اینها وقتی حرام است که دست ناخودی ها و دشمن افتاده باشد.

7-فرهنگ های لغت باید بازنویسی شوند: این روزها احساس می کنم که لغات موجود توصیف کننده خوبی برای آدمها و صفاتشان نیست. وقتی به کسی بگوییم دروغگو، قاتل و یا دزد در برابر آنچه واقعا برازنده اش هست تطهیرش کرده ایم. جای راست و دروغ و خوب و بد و حلال و حرام عوض شده است. فرهنگ لغات را دست کم آن بخشهایی را که به صفات آدمها و افعال آدمی مربوط می شود باید از نو نوشت.

8- تعلیم و تزکیه عبادت نیست:هدف اسلام تربیت افراد و به اوج رساندن اخلاق نیست. در روایتی که بالفعل از اسلام در جمهوری اسلامی می شود نه تنها تربیت افراد و تزکیه آنها هدف نیست بلکه دروغگوترین و متقلب ترین آدمها می توانند مصدر کار شوند (از احمدی نژاد بگیرید تا کردان و اخیرا محرابیان). دروغ نگفتن و احترام به عقاید دیگران ، رعایت قانون، حسن خلق و اخلاق گرایی را باید از غربیها و غربزده ها انتظار داشت. مسلمان جمهوری اسلامی لازم نیست خودش را برای رسیدن به قله های رفیع چه و چه مقید به این چارچوبهای غرب پسند کند.

۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

معرکه ای در پیش است

صحنه سیاست در ایران به صحنه نمایشی تلخ و تهوع آور تبدیل شده است. به قدری دروغ و فریب و رذالت در آن زیاد است که باور نکردنی است. آقای احمدی نژاد پرونده مسکوت نگه داشته شده ای در مورد 300 میلیارد تومان هزینه بدون سند شهرداری تهران دارد. در حضور آیت الله جوادی آملی ادعای داشتن هاله نور به هنگام سخنرانی در سازمان ملل کرد که فیلمش را خیلی ها دیدند و خودش بعدا آن را تکذیب کرد. در دیدار با 110 تن از نمایندگان مجلس و وقتی که کاندیدای ریاست جمهوری نهم بود گفت که نفت باید سر سفره مردم بیاید و این جمله تیتر کیهان شد ولی باز هم آن را تکذیب کرد. وزیر 160 میلیارد تومانی اش هم پرونده مسکوتی راجع به مبادله نفت دارد. وقتی ولی او به او امر می کند که معاونش را عزل کند 6 روز تعلل می کند و بعد در یک دهان کجی آشکار او را به ریاست دفترش می گمارد که به نظر من از معاون اولی مهمتر است. آیت الله خامنه ای قبلا یک بار به خاتمی امر کرده بود رییس دفترش ابطحی را عزل کند چون رییس دفتر باید امین و مورد اعتماد باشد و به منزله چشم و گوش رییس جمهور است و او اطاعت کرده بود. اخیرا هم ظاهرا حقوق بازنشستگان که دو ماه قبل از انتخابات زیاد شده بود به سطح پرداختهای قبلی بازگشته است و معجزات دیگر هنوز در راه است .آقای احمدی نژاد برای زن محجبه ای که توسط یک افراطی در آلمان کشته می شود سینه چاک می کند ولی مخالفینش را خس و خاشاک می داند و حق حیات را هم از آنها سلب می کند. آقای باهنر هم وقتی گفته بود که زنده ماندن برخی از مخالفین دولت و اصلاح طلبها فقط به خاطر لطف نظام است.
به نظرم آنچه آقای احمدی نژاد را اینچنین گشاده دست و جسور و بیباک کرده است فقط و فقط فساد گسترده سیاسی و مالی مدیران نظام است. لابد از همه آقایان پرونده ای سنگین در دست دارد که این طور ساکتند و دم بر نمی آورند. افشاگری چیزی است که آنها را می ترساند.آقای احمدی نژاد با پرونده هایی که دارد یا همه را خفه می کند و یا همه نظام را با خودش به سقوط می کشاند. در این نوع بازی سیاسی کسی برنده است که کثیف تر بازی کند. هر چه بی حیا تر و دریده تر پیروزتر. با اوضاعی که می بینم احمدی نژاد قطعا نخواهد توانست دوره دوم خودش را اگر آغاز کند به پایان ببرد ولی آیا نظام را هم به نابودی خواهد کشاند یا نه باید دید. معرکه ای در پیش است.

۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه

وال مارت




شرکت فروشگاههای زنجیره ای وال مارت (Wal-Mart) که عرضه کننده لوازم خانگی، مواد غذایی و مواد مصرفی دیگر است بزرگترین شرکت جهان به لحاظ در آمد است. در سال گذشته میلادی بیش از 13 میلیارد دلار درآمد خالص داشته است. بیشترین تعداد ایجاد اشتغال در جهان مربوط به همین شرکت با بیش از 2 میلیون نفر کارمند و کارگر است. اگر به دنبال خرید جنس ارزان هستید با اطمینان می توان گفت که بهتر از وال مارت پیدا نمی کنید. البته دستمزدهای پرداختی به کارگران هم در حد حداقل دستمزد و بین 6.8 تا 10 دلار در ساعت است. این فروشگاه 24 ساعته و در تمام روزهای سال باز است، در انگلیس، مکزیک ، ژاپن و چند کشور دیگر شعبه دارد و سهام این شرکت در بورس بسیار قابل اطمینان و با سود مناسب است. البته ظاهرا این شرکت نتوانسته است از پس رقابت با مشابهان آلمانی خود نظیرآلدی (ALDI)و لیدل (LIDL) در خاک آلمان بر بیاید و بسیاری از شعبه های خود در آنجا را تعطیل کرده است. شاید نزدیکترین رقبایی که در آمریکا دارد فروشگاههای زنجیره ای یونایتد(United) و استریت مارکت (Street Market) هستند که این دو خیلی جاها به صورت ادغام شده فعالیت می کنند. نوع مشتریان این دو شرکت اخیر با وال مارت تا حدی متفاوت است و معمولا مشتریانی که یک سر و گردن پولدارتر از مشتریان وال مارت هستند جذب این دو فروشگاه می شوند. شرکت فروشگاههای زنجیره ای سمز کلاب (Sam's Club) هم متعلق به وال مارت است. فقط وقتی می توانید از سمز کلاب خرید کنید که قبلا عضو باشگاه شده باشید و حق عضویت سالانه ای حدود 55 دلار را پرداخته باشید. رقابت وال مارت با فروشگاههای مشابه بسیاری از آنها را از دور خارج کرده است ولی هنوز یونایتد و استریت مارکت نفس می کشند و گاهی هم برخی از محصولاتشان ارزانتر از وال مارت است مثل شیر ارگانیک. خیلی از افراد مسن تر ترجیح می دهند از این دو شرکت خرید کنند چون کارگران این فروشگاهها اجناس خریداری شده شما را به رایگان تا محل پارک ماشینتان با چرخ دستی حمل و آنها را برای شما جابجا می کنند.
تنها شرکتی را که می توانم به لحاظ بزرگی فروشگاههایش و تنوع محصولاتی که ارائه می کند با وال مارت مقایسه کنم شرکت فنلاندی آیکیا یا ای ک آ (IKEA) است. به نظرم ای ک آ که اصلا فرآورده های چوبی عرضه می کرده است و بزرگترین فروشنده محصولات چوبی جهان از در و پنجره گرفته تا تختخواب و کمد و کابینت آشپزخانه است یک مزیت فوق العاده نسبت به وال مارت دارد و آن هم عرضه قطعات مختلف چوب تقریبا در هر اندازه ای که نیاز دارید به همراه میخ و پیچ و دیگر اتصالات لازم است. اگر سری به قسمت قطعات چوبی ای ک آ بزنید متوجه می شوید که چقدر نجاری را دوست دارید.
یک چیز که برای من خیلی آزار دهنده بوده است این است که می بینم از بسیاری از کشورهای جهان از اندونزی و چین و پاکستان گرفته تا کنیا و ترکیه و مکزیک جنسی برای فروش در وال مارت و دیگر فروشگاههای زنجیره ای جهان وجود دارد به جز ایران. از مقایسه قیمتها می توان نتیجه گرفت که ایران در فروش میوه ها، مواد غذایی بسته بندی شده و لوازم پلاستیکی مزیت نسبی زیادی دارد. فروش محصولات ایرانی به این فروشگاهها سود فراوانی دارد و اشتغال زیادی ایجاد می کند. عدم النفع ناشی از عدم حضور ایران در این فروشگاهها را بگذارید به حساب بی لیاقتی مدیران ایران و پول نفت.
برای اطلاعات بیشتر از وال مارت به ویکی پدیا مراجعه کنید.

۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه

هیچ کس او را جدی نمی گیرد

محمود احمدی نژاد را کسی جدی نگرفته است. تفاوت طرفداران و مخالفان او این است که طرفدارانش او را از سربازان رده بالای ولی فقیه می دانند و مخالفانش او را یک سرباز عادی. به هر حال او در سایه ولی فقیه قرار دارد و تعجب مخالفان او هم از این است که چرا نظام باید این همه برای چنین سربازی هزینه بکند. اگر روایت مخملباف از شب انتخابات درست باشد ومتوجه باشیم که آقای احمدی نژاد قبل از تنفیذ و تحلیف اقدام به انتصابات جدید،آن هم بی اعتنا به همه انتقادهایی که از مشایی شده بود کرده است، باید برای احمدی نژاد و تیم پشت سرش پرونده مستقلی باز کرد. شایعه ای هم وجود داشته است که او در جایی گفته آقای خامنه ای فکر می کند من رییس جمهور او هستم ولی من رییس جمهور امام زمان هستم.
من شخصا هنوز جرات ندارم گمانه زنی های خودم را بیان کنم چون مهیب تر از آن هستند که حتی خودم بتوانم با آنها کنار بیایم. چیز تازه ای که عجالتا می خواهم بگویم این است که باید احمدی نژاد و تفکراتش و تیم حامی او را خیلی جدی بگیریم.

۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

ما عادی نیستیم

حوادث اخیر ایران خیلی ها را هیجان زده کرده و خیلی ها را از کار و زندگی انداخته است. عرصه جدیدی برای مشغولیت پیدا شده است. البته به یک لحاظ فرصتی پیش آمده است برای شناخت آدمها (علم الرجال فی تقلب الاحوال) و آزمودن نظریه های گوناگون سیاسی و اجتماعی و فرهنگی . خود من توانستم چند وبلاگ پیدا کنم که حرف حسابی و محکم می زنند و لذت بخش هستند. خدا می داند که عاقبت کار به کجا خواهد کشید. هر چه باشد جالب نخواهد بود. عمر و فرصت و هزینه است که هدر می رود. شاید بعضی اعتراض کنند که این هزینه ها برای ساختن ایرانی بهتر لازم است ولی به گمانم تا همین جا هم ما بیش از اندازه هزینه داده ایم. دولت ما یک دولت عادی نیست. تاریخ برای این دولت از 4 سال پیش شروع شده است و قرار است انتهایی هم نداشته باشد. خرق عادت و شگفتی آفرینی ولو به سبک لمپنها تقدیس می شود. کندن فرمان و از کار انداختن ترمز عملی قهرمانانه به شمار می رود. نوجوانهای دبیرستانی محبوب این دولت در خانه شان انرژی هسته ای تولید می کنند و در همان هنگام مدرک دکترای بزرگترها کاغذ پاره حساب می شود.
مردم ما هم عادی نیستند. خوب که فکر کنید بالاخره این مردم بوده اند که اجازه بروز و ظهور به چنین دولتی داده اند. از گذشته شان درس نمی گیرند و با منش قهرمان پرستی خود مرتبا قهرمانهای جدید خلق می کنند. علاقه عجیبی هم به حکومتگران تمامیت خواه صالح ( اگر چنین ترکیبی وجود داشته باشد)دارند. به لحاظ فرهنگی غربزده ترین شرقی های دنیا هستند. دم از تاریخ و فرهنگ شکوهمند می زنند و در عین حال دنبال ویزا و اقامت در یک کشور غربی هستند. در غرب هم ولی غربی نمی شوند. مرتب دلشان برای کله پاچه و سیرابی تنگ می شود. عجیب است که از دروغگو زیاد بدشان نمی آید. سیاستمداران دروغگوی زیادی بوده اند که محبوبیت زیادی داشته اند و دارند(هاله نور که یادتان هست؟). این فهرست عجایب مفصل تر از این حرفهاست.
با این تفاصیل باید گفت که آینده ایران پر از شگفتی و وقایع نامنتظره خواهد بود. سناریوهای عجیبی که امکان تحققشان وجود داشته باشد را باید در نظر داشت. هر چیزی ممکن است. فعلا زمام قدرت در دستان کسانی است که دنبال خلق شگفتی و بحران هستند و اصولا به لحاظ تربیت مذهبی و عقیدتی قادر به ایجاد جامعه ای آرام و عادی نیستند. جامعه عادی آنچنان که جوامع دیگر تعریفش می کنند و دنبالش هستند در ذهن این جماعت تعریف نشده است. مردم هم به هزار و یک دلیل آماده هستند که عادی نباشند و من بیشتر از همه نگران این هستم که شگفتی آفرینی و خرق عادت و متفاوت بودن تبدیل شود به یک منبع مشروعیت جدید برای این دولت از اعتبار افتاده.

۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

درد دل تکراری

در فاضلاب موشی را دیدم که علیه کثافت سخنرانی می کرد ومگسها برایش کف می زدند و هورا می کشیدند(ترجمه شعری از احمد مطر).

۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

جامعه کلنگی

عنوان این پست را از دکتر کاتوزیان وام گرفتم. انگار هر 25-30 سال باید مملکت را مانند خانه کلنگی از نو ساخت. سیر وقایع برای هفت تا از هشت رهبر آخر ایران به گونه ای نبوده است که بتوان آنها را کامیاب دانست. ناصرالدین شاه در صحن عبدالعظیم ترور شد. مظفرالدین شاه مجبور به امضای فرمان مشروطه شد. محمد علیشاه توسط مشروطه خواهان تبعید شد. احمد شاه مجبور شد سلطنتش را به رضا شاه واگذار کند. رضا شاه را انگلیسی ها تبعید کردند. محمد رضا شاه با گریه از ایران فرار کرد. آیت الله خمینی مجبور به نوشیدن جام زهر شد و از دنیا رفت . جالب اینکه چهار شاه آخر ایران در خارج از کشور از دنیا رفتند. حالا هشتمین رهبر هم به مقدار زیادی اعتبارش را از دست داده است و صدای شکستن هیمنه او 30 خرداد در تهران پیچید و انعکاس آن از دهان حجت الاسلام غفاری هم خارج شد. خود او هم کمی کوتاه آمده است و ترجیح می دهد معترضان را اغتشاشگر نداند. شاید صدای جنبش را شنیده است.
اگر از اول کوتاه می آمدند مردم به شعار " رایم را پس بده" راضی بودند ولی این شعار در حال تبدیل شدن به " انقلابم را پس بده" است.این رهبرانی که نام بردم در دوره حکومت خود تقریبا هر کاری می خواستند می کردند(البته به جز احمد شاه ) و قادر متعال بودند. مردم در سایه این ظل الله ها بودند. همانهایی که باید نقش قهرمان را بازی می کردند. احتمالا دوران ظل الله ها دیگر تمام شده است. دیگر نه پتانسیلی برای ظهور این افراد وجود دارد و نه امکان بقا. آیا مردم ایران به بلوغ سیاسی رسیده اند؟ هنوز باید منتظر بود و دید.

۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

مدافعان منکوب شده ولایت

سه نفر را می شناسم که در جا انداختن، بسط و تحکیم ولایت فقیه نقشی اساسی داشتند و هرسه مورد حملات تایید شده توسط ولی فقیه قرار گرفتند. آیت الله منتظری در حالی که خود آیت الله خمینی انتظار چنین چیزی را نداشت با اصرارش باعث شد که اصل ولایت فقیه به پیش نویس قانون اساسی که در مجلس خبرگان قانون اساسی در حال بررسی و تصویب بود اضافه شود. ایشان کتابی هم درباره ولایت فقیه نوشت. آیت الله آذری قمی هم کسی بود که آیت الله خمینی راجع به او گفته بود که نظریه ولایت فقیه را خوب فهمیده است و از او خواسته بود در ترویج آن بکوشد. ایشان هم در روزنامه رسالت که متعلق به خودش بود شروع کرد به نوشتن سلسله مقالاتی در باب اصول و مبانی نظریه ولایت فقیه تا به وظیفه اش عمل کرده باشد. آقای هاشمی رفسنجانی (با صرفنظر از عنوان آیت الله یا حجت الاسلامی برای او جهت اختصار) هم در جریان یک اختلاف نظر با آیت الله خامنه ای به بسط اختیارات ولی فقیه کمک شایانی کرد. یادم می آید که یک بار خود آقای خامنه ای وقتی که رییس جمهور بود در خطبه های نماز جمعه این اختلاف را توضیح داد و متن نامه آیت الله خمینی در پاسخ به پرسش او و هاشمی رفسنجانی را قرائت کرد. درآن نامه آیت الله خمینی نظر هاشمی رفسنجانی را که معتقد به مبسوط الید بودن ولی فقیه بود تایید کرده بود و به آقای خامنه ای گفته بود که شما ولایت فقیه را درست درک نکرده اید.
نفر اول از اشغال منصب ولایت فقیه محروم و خانه نشین شد، او را ساده لوح خطاب کردند و تمام گذشته انقلابی اش انکار می شود. به خانه و محل کار نفر دوم حمله شد، کتک خورد، آبرویش ریخته شد و مدتی بعد از این وقایع هم در گذشت. آخرین نفر وضعیت عجیبی دارد. ازطرف محبوبین رهبر به او حملات سختی می شود و درعین حال رهبر خود را مدافع او نشان می دهد. او نیز به نوبه خود تدابیر رهبری را با ارزش تلقی می کند و حرف او را حجت می داند ولی همسر و دخترش مردم را به تظاهرات که علنا علیه رهبر است دعوت و خود هم در آن شرکت می کنند.
احتمالا آن چیزی که مانع شده تا هاشمی رفسنجانی هنوز به سرنوشت دو نفر دیگر دچار نشود همان زیرکی هایی باشد که بعضی ها می گویند دارد.