۱۳۸۸ دی ۷, دوشنبه

دشوارترین نبرد تاریخ

سخت ترین و تعیین کننده ترین نبرد تاریخ در ذهن و ضمیر بسیاری از ایرانیها جریان دارد. این نبرد در خیابانهای ایران روی نمی دهد و ابزارش باتوم، گلوله، گاز اشک آور و ... نیست. این نبرد نبرد بین فهمهای دینی و اسطوره های عقیدتی است. نبردی برای پیدا کردن ما به ازای امروزی کاوه ها و ضحاک ها و حسینی ها و یزیدی هاست . عمرو عاصها و معاویه ها، چنگیزها و ماکیاولها و گوبلزها همه در صحنه اند. انگار همه با هم دست به یکی کرده اند تا دشوارترین نبرد تاریخ را راه بیاندازند. ایرانیها باید بتوانند همه سرمایه فهم و شعور و ایمان خود را به کار ببرند تا این همانی بین صحنه های تاریخی و شخصیتهای تاریخی از یک طرف و صحنه ها و شخصیتهای معاصر را از طرف دیگر پیدا کنند و نقش خود را تعریف کنند، حق و باطل را تشخیص دهند و جرات تصمیم گیری داشته باشند.شیاطین هم که چندین هزار سال تجربه دارند بیکار نیستند و حسابی مجهزند. همه نوع ابزار کار از پول و دروغ گرفته تا خرافات و عوامفریبی و ...در دستانشان است. هیچ ملتی تاکنون با چنین نبرد سهمگینی روبرو نبوده است. نمی دانم از خوشبختی و یا بدبختی ایرانیهاست که ایران آوردگاه چنین جنگ پیچیده و هولناکی شده است. مثل این می ماند که کلافی از رشته های در هم تنیده مقابلتان بگذارند و ازشما بخواهند به ازای زندگیتان، خیلی سریع و با یک حرکت همه آنها را ازهم باز کنید. بزرگی کردن و سروری داشتن البته هزینه دارد.
متناسب با نتیجه این نبرد ذهنی و عقیدتی، شان و جایگاه ملت ایران و نقشش در جهان معاصر روشن خواهد شد. نتیجه نبردهای خیابانی و سیاسی را هم این نبرد ذهنی تعیین خواهد کرد. نتیجه اش هرچه باشد پیامدهای بسیار بزرگ و دامنه داری خواهد داشت.

۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

نیت خوانی

آقای فره وشی (احتمالا دکتر بوده ولی مطمئن نیستم) دبیر ادبیات دبیرستان ما بود و فقط ادبیات سال چهارم را تدریس می کرد. بیشتر وقت کلاس به بحث می گذشت. بحثهایی منبعث از متن کتاب و بیشتر راجع به ادبا و روشنفکران و نویسندگان. وظیفه تدریس کتاب را به سرعت و دقت و با رویکردی کنکوری انجام می داد. دانش آموزان هم از کلاسها کاملا راضی بودند چون هم خود را برای کنکور آماده می کردند و هم لذت بحثهایی این چنینی را می چشیدند. بحثهایی داشتیم راجع به افکار و شخصیت صادق هدایت، فروید، اقبال لاهوری و همچنین مکاتب ادبی اروپا و اینکه مثلا چرا افرادی مثل ویکتور هوگو مکتب رمانتیسم را بنیان گذاشتند. آن کلاسها جزئی از بهترین خاطرات من هستند.
یکی از این بحثها راجع به شعری از اقبال لاهوری در کتاب درسی بود با این مضمون که ای جوان شرقی عاشق فرهنگ و تمدن غرب نباش و خودت باش و دو بیت آن این است:
بوریای خود به قالینش مده/بیدق خود را به فرزینش مده.
آن چه از خاک تو رست ای مرد حر/آن فروش و آن بپوش و آن بخور.
ایشان استدلال می کرد که اگر واقعا آدم ابلهی پیدا می شود که حاضر است قالی اش را با حصیر پاره من و مهره وزیرش را با مهره پیاده من عوض کند چرا من نباید این کار را کنم؟ اقبال لاهوری اشاره نمی کند که ممکن است طرف بعدا قصد داشته باشد در معامله ای دیگر نه تنها خسارت معامله قبلی را جبران کند بلکه سود هنگفتی به جیب بزند و در واقع قصد دام پهن کردن دارد. از نظر او مطلق چنین معامله ای اشتباه است.
استدلالهایی نظیر آنچه اقبال می کرد در فضای سیاسی ایران بسیار دیده می شود. تامین امنیت ایران، تاسیس ارتش، تاسیس دانشگاه، تاسیس راه آهن،گسترش آموزش های پایه و عالی همه و همه بد هستند چون رضا شاه که مامور انگلیس بود آن کارها را کرد. شاه بد بود چون نفت را می فروخت و جنس آمریکایی و اروپایی وارد می کرد ولی ما که نفت می فروشیم و جنسهای بنجل چینی و روسی وارد می کنیم خوب هستیم. اگر قرار باشد وارد کنیم که می کنیم چرا باید جنس خوب وارد نکنیم؟ اگر قرار باشد وابسته باشیم که هستیم چرا وابسته به بهترین نباشیم؟( حالا نگویید که طرفدار وابستگی هستم لطفا).
یکی از چیزهایی که در غربت یاد گرفته ام این است که فقط بر اساس آنچه روی داده است قضاوت کنم و تلاش نکنم تا نیت خوانی کنم. تلاش نکنم که راجع به نیات افراد قضاوت کنم. اقبال این کار را کرد و ما ایرانیها معتاد این کار هستیم. کاشکی یاد بگیریم وقتی سند و مدرکی نیست قضاوت نکنیم. باور کنید اینطوری وضع همه ما بهتر خواهد بود.


۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

سواره ها و پیاده ها

خوب یا بد عادت کرده ام که برای قضاوت راجع به آدمها و حرفهایشان علاوه بر استفاده از معیارهای حق و باطل ،نگاهی هم به پایگاه اقتصادی طرف بیاندازم. این نگاه در بیشتر موارد باعث شده است که روند استدلال کوتاه تر و نتیجه شفاف تر شود. نگاه می کنم که درآمد طرف از کجاست؟ چه آبشخور مالی و اقتصادی دارد و چه کسانی از این حرفها منفعت مالی می برند. بگذریم از اینکه در خیلی از موارد منفعت مالی در برابر امکان اعمال قدرت چندان وسوسه کننده نیست و خیلی ها هستند که حاضرند گرسنه بخوابند ولی در عوض بر جایی مدیریت کنند.
می دانم که این تصویر شفاف و کامل نیست ولی به نظرم تقسیم بندیهای چپ و راست و ملی-مذهبی و توده ای و ....غلط است. از نظر من جنگ تنها بین سواره ها و پیاده هاست. سواره ها می خواهند سوار بمانند و دنیا را از بالا تماشا کنند. برای این منظور خود را از هیچ ابزار و امکانی محروم نمی کنند. تاریخ، اسطوره های ملی و مذهبی، دین و اعتقادات مردم، بیت المال، شعار و همه چیز قابل استفاده است. فقط باید یاد گرفت از این ابزار چگونه استفاده کرد. پیاده ها هم می خواهند سوار شوند. برای پایین کشیدن سواره ها هم از هر ابزاری استفاده می کنند. اگر مد روز دین و مذهب بود باید از نمادهای مذهبی استفاده کرد و اگر مردم سالاری و حقوق بشر مد شد باید آنها را به میان کشید و جار و جنجال کرد. هدف قدرت است و بر پادارنده قدرت هم ثروت است. اگر به اندازه کافی ثروتمند باشید می توانید حق وتو داشته باشید و خواسته خودتان را پیش ببرید. پس به هنگام قدرت باید ثروت اندوخت.
بیشتر سواره ها از لحاظ دانش و تخصص و زحمتی که کشیده اند جماعت متوسط و زیر متوسطی هستند. بنابراین خوب قدر موقعیت خودشان را می فهمند و محکم به صندلی چسبیده اند. در بین پیاده ها هم افرادی که دانش و تخصص خوبی دارند ولی سهمی از سفره نبرده اند زیادند. سواره ها منافعشان در محدودیت رسانه ها، محدودیت ارتباط مردم با خارج،روابط اقتصادی مبتنی بر تجارت و نه تولید صنعتی و همکاری تکنولوژیک، استوار کردن خرافه های مذهبی و قشری گری است. در عوض زندگی پیاده ها وقتی ممکن است بهتر شود که روابط گسترده علمی، سیاسی و اقتصادی با جهان وجود داشته باشد، اطلاعات مردم از دنیا افزایش پیدا کند و مردم حقوق خود را بشناسند.
آنچه من از رفتار هر دو گروه سواره ها و پیاده های جامعه می فهمم این است که دست کم در یک فکر مشترکند و آن مصرف پول نفت است. در دیدگاه هر دو طرف ثروت تولید شدنی نیست. نمی توان از راه کار و خلاقیت ثروت تولید کرد. ثروت ما نفت است و باید آن را مال خود کرد. باید از کیک نفت چیزی هم به ما برسد.در واقع دعواها بر سر نحوه تقسیم پول نفت است که البته به جای خود دعوای درستی است. هیچکدام از دو گروه به دنبال بهتر کردن زندگی از طریق ایجاد نظم و انضباط، تشویق کار و تلاش، اخلاقی کردن روابط اجتماعی و دعوت مردم به فکر کردن و خلاق بودن نیستند. اصلا راهش را بلد نیستند. کسی قدر زحمتکشان واقعی جامعه را نمی داند. کسی نمی داند دهخدا چه کرد و اهمیت دایره المعارف مصاحب در چیست. کسی نمی داند که مثلا در صنعت قند و یا صنعت حمل و نقل هوایی چه کسانی پیشگام بودند و چه کار کردند. در عوض خیلی ها شاملو را می شناسند. کتابهای شریعتی را خوانده اند و چشم به راه شاملوها و شریعتی های جدید هستند چون راه شاملو و شریعتی را نزدیکتر به هدف خود می بینند( با این افراد نامبرده دشمنی ندارم).
شاهد بوده و هستیم که مردم شهر و روستا حتی برای نظافت محل زندگی، حفظ محیط زیستشان( جنگل، رودخانه، چشمه و قنات) و نگهداری مکانهای عمومی تلاش نمی کنند. آبروها آلوده و نماهای ساختمانها زشت است. چه سواره و چه پیاده معنی درست زندگی کردن را یاد نگرفته ایم و بدتر از آن اراده ای هم برای یادگیری درسهای آن در هر دو گروه دیده نمی شود.

۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

خشونت و عدالت

این همه توصیه به عدم خشونت از کجا می آید و چه مبانی منطقی و عقلی دارد؟آیا هیچ جنبش سیاسی بدون خشونت توانسته است به قدرت برسد و آیا اگر جنبشی دنبال قدرت نباشد می توان آن را سیاسی دانست؟ دو مثال معروف در مورد فعالیت سیاسی بدون خشونت رایج شده است. یکی نهضت استقلال طلبی هندیها به رهبری گاندی و دیگری نهضت ضد نژاد پرستی مردم آفریقای جنوبی به رهبری ماندلا است. از نظر من هر دو کاملا خشن بوده اند. انگلیسیها وقتی تن به استقلال هند دادند که خرید پارچه های انگلیسی توسط هندیها تحریم شده بود و کارخانه های نساجی منچستر تعطیل شده بودند. این از هر جنگی برای انگلیسیها خشن تر بود. دولت نژاد پرست آفریقای جنوبی هم زیر فشارهای خرد کننده تحریم های اقتصادی و سیاسی بود که تسلیم شد و این عین خشونت است. پس در دو مثال بالا شاهد خشونت بوده ا یم ولی البته خونریزی و تخریب تجویز نشده بود.
جنبشی ها باید توضیح بدهند از چه نوع خشونتی می خواهند استفاده کنند؟ اینکه خونریزی نباشد و تخریب نباشد خوب است ولی به جای آنها چگونه اعمال قدرت می کنند؟ آیا تا حالا کسی بوده است که بدون پشتوانه قدرت سر میز مذاکره موفق به کسب امتیاز شود یا دست کم امتیازی ندهد؟
شخصا در همه امور سیاسی طرفدار عدالت هستم نه پرهیز از خشونت. از محاکمه ها، اعدام ها و مصادره های ناعادلانه بیزارم ولی چرا باید عدالت از اعمال قدرت محروم شود؟آیا با متجاوز به عرض و ناموستان هم وقتی خودتان باید تصمیم بگیرید، مذاکره می کنید و از خشونت می پرهیزید؟

۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

تعلم یا تالم

با اینکه امیدی به سواد جماعت دولتی (حکومتی) وجود ندارد ولی این احتمال هم وجود دارد که آقای احمدی نژاد واقعا در کاربرد واژه تعلم به جای تالم عمدی داشته است( اینجا). لابد هزینه های آقای کردان برای نظام زیاد شده بود و بعضی ها این هزینه را کم کردند( البته ممکن است خودسر بوده باشند). آقای احمدی نژاد هم از قضیه بو برده است و متنبه و متعلم شده و در نتیجه متاثر گشته است. ضمنا ایشان گفته اند که آقای کردان پا در جای پای شهدا گذاشته اند. احتمالا شهید کننده آقای کردان ویروسها نبوده اند. الله اعلم.

۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

اسلام فازی

اسلام ناب محمدی چیزی است که ظاهرا فقط خود حضرت محمد (ص) آن را درک می کرد و بعد از او هیچگاه توافقی بر سر آموزه های او بین مسلمانان حتی آنهایی که با او زندگی کرده بودند وجود نداشته است. اسلام آمریکایی را بعد از پیام آیت الله خمینی به حجاج در سال 66 شناختیم و گفته شد که شیوخ خلیج فارس نمادهای آن هستند. برای من روشن نیست که بعد از 28 صفر سال یازده هجری قمری تا مراسم حج سال 1366 هجری شمسی مسلمانان دنیا با چه نوع اسلامی زندگی می کرده اند ولی دست کم فهمیده ام که از زمان ظهور جمهوری اسلامی تاکنون نوع جدیدی از اسلام رشد کرده است که صرفنظر از جنبه های مختلفش در تعریف مرز شرع و اخلاق تجدید نظر کرده است . فکر می کردم که هرچه شرعی باشد اخلاقی است و برعکس. فکر می کردم که
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است/ کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم.
ولی حالا تعاریف جدیدی پیدا شده است. امر مطلقا خوب یا مطلقا بد وجود ندارد بلکه خوب و بد نسبی است و بستگی به مصلحت حکومت اسلامی دارد. صفر و یک اخلاقی و شرعی نداریم. این امور می توانند گستره ای بین صفر و یک داشته باشند. وضعیت خیلی شبیه منطق فازی است و من اسم آن را اسلام فازی می گذارم.
به عنوان مثال اهتمام یک مسلمان به کمک به دیگر برادران مسلمان یک اصل اخلاقی و شرعی شمرده می شد ولی دیگر اینطور نیست. جواب این سوال که آیا باید به مسلمانان سین کیانگ در چین و یا چچن در روسیه کمک کرد یا نه دیگر یک بله مطلق نیست. نمره اش 1 نمی شود. با توجه به روابط سیاسی دوستانه با چین و روسیه به مسلمانان آنجا کمکی نمی کنیم ولی احتمالا در حد اظهار نارضایتی و دست بالا احضار سفیر، آستینی بالا می زنیم. نمره اش چیزی بین 0.5 و صفر است. جالبتر اینکه ممکن است به دوستان ارمنی علیه مسلمانان آذری کمک هم کنیم ( نمره اش منفی می شود؟!). در این نوع از اسلام دیگر قتل نفس یک گناه کبیره نیست بلکه گناه این است که برای حفظ حکومت اسلامی حاضر نباشیم قتل کنیم ولو طرف دست به اسلحه نبرده باشد. خلاصه اینکه نه تنها همه احکام اسلامی پیشین تفسیر پذیر و قابل تجدید نظر هستند بلکه مبنای تجدید نظر هم مشخص نیست. امکان تجدید نظر و نوع تجدید نظر بستگی به مصلحت حکومت اسلامی در آن زمان خاص دارد. بنابر این ایمان آورندگان به این اسلام به اسلامی مه آلود و غیر شفاف که تنها اصل حفظ قدرت در آن شفاف است گرویده اند. هر زمان که سعی کنید مبانی چنین اسلامی را فهم کنید دچار اشتباه خواهید شد چون که اصولا فهم این اسلام فقط برای قدرتمداران حکومت اسلامی ممکن است. آنها هم چون از آینده خبر ندارند فقط می توانند به طور لحظه ای فهم خود را از اسلام و نتایجش را برای شما بیان کنند. این اسلام فازی بزرگترین دشمن امر اخلاقی و بهترین سلاح برای حذف دین از جامعه است. چرا این چیزهای فازی همیشه از ذهن ایرانیها تراوش می کند؟

۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

تربیت، مقدم بر حرکت

در کشوری مثل آمریکا برای ورود به باشگاه قدرتمندان و تصمیم گیران سیاسی باید یا ابتدا عضو باشگاه ثروتمندان شده باشید و یا دارای درک و شعور سیاسی و قدرت تحلیل گری نمونه ای باشید. به طور مشخص، شورای روابط خارجی آمریکا مجمعی است از پولدارهایی مانند خانواده های راکفلر و مورگان و تحلیل گرانی مثل کیسینجر. بازوی رسانه ای این شورا هم فصلنامه ای است به اسم Foreign Affairs که اگر به قدر کافی باهوش باشید و زبان سیاسی آن را بفهمید می توانید تا حدی روند وقایع جهانی را پیش بینی کنید.
در کشورهای جهان سومی مانند ایران ، رابطه قدرت و ثروت و نیز قدرت و دانش وارون است. شما باید ابتدا به هر نحوی وارد باشگاه قدرتمندان و تصمیم گیران سیاسی شوید و بعد می توانید ثروت اندوزی و مدرک اندوزی کنید. در مناقصه ها برنده شوید و نمایندگان خودتان را به مجلس بفرستید. قدرت تحلیل گری هم احتمالا چیزی غربی و بالتبع شیطانی است که اگر وجود داشته باشد در بهترین حالت ممکن است تحمل شود ولی اگر نبود هم اصلا جای نگرانی ندارد. هم پول نفت موجود است و هم دانشگاه آکسفورد!
به نظر من هر حرکت سیاسی که بتواند این رابطه بین قدرت و ثروت را تصحیح کند و ضمنا نظام فاسد اقتصاد دلالی را مهار نماید ستودنی و قابل اعتنا و یک نوع خدمت است و ارزش آن را دارد که برایش فداکاری کرد. در غیر این صورت دموکراسی طلبان و آزادیخواهانی که امروز در خیابانها هستند فردا برایمان استدلال خواهند کرد که ثروت و مدرک و شغل مدیریتی حق آنهاست چون ریسک کرده اند و یا دلیلهایی شبیه به این و این چرخه معیوب تکرار خواهد شد. متاسفانه در فرهنگ ایرانیها اینگونه سوء استفاده از قدرت سیاسی، سنتی جا افتاده است و برای اصلاح آن کار فرهنگی باید کرد نه خیابانی. باید کاری کرد که هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد و این عین عدالت است. هر چیزی به جای خویش نیکوست.

۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

شاعرانه

سعدی علیه الرحمه می فرمایند :
دولت به خران دادی و عزت به سگان/ ما هم به تماشای جهان آمده ایم .

حافظ لسان الغیب هم چیزی در مایه های همشهری اش می گوید:
یارب این نو دولتان را بر خودشان نشان/ کین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند.

با اینکه از این شعر سیف فرغانی که ظاهرا خطاب به مغولها سروده شده است خیلی لذت بردم:

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد/ هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت ازپی آن تا کند خراب/ بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان/ بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص وعام / بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز/ این تیزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد/ بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت/ این عوعو سگان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست/ گرد سم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت/ هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت/ ناچار کاروان شما نیز بگذرد

ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن/ تاثیر اختران شما نیز بگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید/ نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

بیش از دو روز بود از آن دگر کسان / بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم/ تا سختی کمان شما نیز بگذرد

در باغ دولت دگران بود مدتی / این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد

آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه/ این آب ناروان شما نیز بگذرد

ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع / این گرگی شبان شما نیز بگذرد

پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست/ هم بر پیادگان شما نیز بگذرد

ای دوستان خوهم که به نیکی دعای سیف/ یک روز بر زبان شما نیز بگذرد

ولی شخصا منش و روشی را که در این شعر حنظله بادغیسی ( از اولین شاعران پارسی گوی-قرن سوم) بازتاب پیدا می کند و از مرحوم دکتر توانا یاد گرفته ام ترجیح می دهم:
مهتری گر به کام شیر در است / رو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عزت و جاه/ یا چو مردانت مرگ رویاروی

۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

آموزش به مثابه نبرد

نبرد بین مشروطه طلبان و مشروعه خواهان هنوز ادامه دارد. به یک معنی سبزها یا کسانی که دنبال آزادیخواهی، دموکراسی خواهی، عدالت طلبی و ترقی خواهی هستند فرزندان معنوی مشروطه خواهان اند و همه مردان ولی فقیه یا کسانی که آرمانهای رجعت گرایانه مذهبی دارند از نسل مشروعه طلبان هستند. به نظر من اصلی ترین صحنه نبرد بین این دو دسته نه خیابان است و نه رسانه ها. صحنه اصلی نبرد نظام آموزشی است. نظام نوین آموزشی که تقریبا با مشروطه به دنیا آمد و پهلوی ها بزرگش کردند و شامل آموزش و پرورش فعلی و دانشگاهها می شود و نظام آموزشی سنتی که مهم ترین رکن آن حوزه های علمیه است و البته شامل مساجد و هیئتها و مراسم مذهبی هم می گردد. خروجی های نظام نوین به لحاظ فکری مصرف کنندگان مفاهیم عمدتا غربی هستند و دست پروردگان نظام سنتی مصرف کنندگان متون قدیمی. بین دسته اول تاریخ ایران از مهاجرت آریاییها آغاز می شود و بین دسته دوم از عام الفیل و شکسته شدن طاق کسری. با همین نشانه ها متوجه می شویم که جهان بینی این دو گروه کاملا با هم متفاوت است و هیچ کدام نتوانسته اند در 100 سال گذشته دیگری را حذف کنند. کشدار شدن دوره گذار ایران از سنت به تجدد هم به همین دلیل است. اگر جمهوری اسلامی به فکر بقا باشد باید به گونه ای نظام نوین آموزشی را مهار کند و ظاهرا متوجه این نکته هم هست ( اینجا را بخوانید) ولی البته توانش را نداشته است و نخواهد داشت. افراد یا گروههایی که بتوانند مهار هر دو نظام آموزشی را در دست داشته باشند آینده ایران را از آن خود خواهند کرد. به این ترتیب هر اجتماع آموزشی محل یک نبرد است. متعلمین مردان جنگ هستند و سلاحشان هم آموخته هایشان. هر که بیشتر بیاندیشد و پرسش کند و پاسخهای بهتری آماده نماید پیروز خواهد شد.

۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه

جنبش سبز به مثابه فرصت ملت سازی

اگر شما اطلاعات و دانش کافی داشته باشید می توانید دیگران را به استخدام خود درآورید بدون آنکه به آنها پولی بپردازید و بدون آنکه آنها بدانند سرباز شما هستند. مثال می زنم. فرض کنید با محمود دشمن هستید و قصد دارید ضربه ای به او بزنید. شما پدرش علی را خوب می شناسید و از روحیات و اخلاقیات او آگاهید. کافی است به نحوی به گوش علی برسد که محمود فلان کتاب را می خواند. شما می دانید که علی آن کتاب را ضاله می داند و تحمل چنین وضعیتی را ندارد. انتظار می رود طبق تئوری، علی با کمربند به جان محمود بیافتد و شما به هدف خود برسید. اگر این اتفاق نیافتاد معنی اش این است که شما باید اطلاعات خود را تکمیل کند و دانش خود را از علی بیشترنمایید. اما اگر آن اتفاق صورت گرفت شما ضربه ای به محمود زده اید و قرانی هم پرداخت نکرده اید و تازه روح علی هم بی خبر است.
برای من علی و محمود همان دولتها و ملتهای جهان سوم هستند. موجوداتی که مطالعه و طبقه بندی شده اند و از ما بهتران غربی قادرند از آنها همچون مهره های شطرنج خود استفاده کنند. اگر ارزشهای غربی را دوست داشته باشند یکجور مورد بهره برداری قرار می گیرند و اگر دشمن غربیها و ارزشهای آنها باشند جور دیگری از آنها استفاده می شود. دلیل این وضعیت هم به نظرم این است که جهان سومی ها بیسواد و کم مطالعه اند و تلاش جمعی روشمند (سیستماتیک) برای بهبود وضعیت خود ندارند و بدتر از همه اینکه زمان را از دست داده اند. این جماعت تا وقتی که قادر نباشند آدمهایی خودی پرورش بدهند که دست کم دو برابر بهتر از همتاهای غربیشان فکر و کار کنند راه به جایی نخواهند برد. پس اولویت این جوامع از جمله ایران پرورش آدم هوشمند، پیچیده و خودی است به گونه ای که قصد آباد کردن کشورهایشان را داشته باشند. مسیر آباد کردن کشور هم همیشه نباید از راه تغییرات سیاسی بگذرد گرچه کار را سرعت می بخشد. به نظر من کارهایی که آدمهایی مانند میرزا حسن رشدیه، دهخدا، عبدالعلی وزیری،دکتر مصاحب و دکتر مجتهدی انجام دادند به مراتب از اعمال سیاسی دکتر مصدق بنیادی تر و مفیدتر برای آباد کردن ایران بود.
با این مقدمات می خواهم بگویم که جنبش سبز وقتی شایسته اعتنا خواهد بود که بستر پرورش چنین افرادی باشد و فرصتی برای بازسازی یک ملت منحط شده و تولد یک تمدن جدید فراهم آورد. در حال حاضر چنین نشانه هایی دیده نمی شود. کسی در این جنبش دنبال حفظ محیط زیست، مبارزه با آلودگی هوا، تاسیس خیریه برای فقرا، گسترش سواد و مهارت و ...نیست. جنبشی که نتواند آدمهای ورزیده و خوش فکر تربیت کند و افقی از یک تمدن جدید ترسیم کند دیر یا زود توسط همان از ما بهتران غربی و به نحوی که گفتم مهار خواهد شد و دیگر مهم نیست که پیروز بشود یا نشود. این جنبش باید بتواند پاسخهای تازه ای برای سوالهای قدیمی پیدا کند. مثلا اینکه چطور می توان هویتهای ایرانی و اسلامی را در دنیای جدید طوری ترکیب کرد که نجات دهنده دنیا و آخرت ما باشد. جایگاه زن و حقوق او چگونه است و چطور می توان شادی کرد بدون آنکه از نکیر و منکر ترسید. اگر جواب این سوالها داده نشود دوستان و دشمنان غربی ما باز هم برنده خواهند شد.


۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

جمهوری احمدی نژادی

جمهوری اسلامی یک عمر نظامهای شرق و غرب را به سخره گرفت و ارزشهای آنها را زیر سوال برد و ادعا کرد که در پی تاسیس نظامی الهی است. آیت الله خمینی در سخنرانی بهشت زهرا گفت ما نه تنها دنیای شما را آباد می کنیم که آخرت شما را هم آباد می کنیم. اکنون صحنه ای پیش رو داریم به وسعت ایران که بیش از 70 میلیون ایرانی و چند میلیارد غیر ایرانی به تماشای روزانه اش نشسته اند. نمایش پرده های مختلف هر روز باعث خندیدن مردم جهان و گریاندن ایرانی ها می شود. اوج این نمایش اکنون در جمهوری احمدی نژادی متجلی شده است. احمدی نژادی که می گویم چیزی است در مایه های حسینقلی خانی. جدا از انواع حرکات ابلهانه و احمقانه دردسر ساز و هزینه تراش و عقب نگهدار که شاهدیم و همه به هزینه سرمایه نفتی ایرانیها انجام می شود باید گفت که دروغ و تقلب پای ثابت و ویژگی اصلی این جمهوری احمدی نژادی است. کردان با مدرک جعلی آکسفورد کار می کند، رحیمی هم همانطور. دانشجو مقاله دزدی می کند و بهبهانی هم. اخیرا کلهر هم به این لیست اضافه شده است. مشاور فرهنگی و رسانه ای رییس جمهور نمی تواند در خانه خودش اعمال مدیریت فرهنگی کند و از تربیت مطلوب ( مطلوب به زعم خودشان) دخترش عاجز است. در مورد زنش هم دروغ گفته است ( اینجا را ببینید). یک روده راست در شکم این جماعت وجود ندارد. داستان هاله نور خود احمدی نژاد و تکذیبش را هم فراموش نکنید. نوبت افشای دروغگو بودن بقیه هم می شود. متاسفانه در فرهنگ ایرانی که اکنون دوره انحطاط را طی می کند دروغ گناه خیلی بزرگی نیست. چه بسا می دانید که دوست و همکار و همسایه و یا خویشاوند شما دروغ می گوید ولی به روی مبارکتان نمی آورید و به ارتباط با او ادامه می دهید. جمهوری احمدی نژادی هم از همین بستر اخلاقی برخاسته است وگرنه یکی از همین دروغها و جعلها کافی بود تا دولتی را در اروپا ساقط کند.
نوجوان که بودم پیش خودم فکر می کردم چرا در کتیبه بیستون از خدا خواسته شده است که مردم ایران را از دروغ در امان بدارد. مگر نسبت به گناهان دیگر چقدر بد است؟ حالا احمدی نژادیها با دروغهایشان هر روز اهمیت آن دعا را به یادم می آورند و گوشزد می کنند.

۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

مردها

معروف است که می گویند طایفه قاجار فقط دو تا مرد داشت که یکی آغا محمد خان قاجار بود و یکی هم خانم فخرالسلطنه که می شد مادر دکتر امینی نخست وزیر شاه. مسجدی هم به نام او بالاتر از میدان بهارستان تهران وجود دارد. خاندان پهلوی هم فقط دو تا مرد داشت که یکی رضا شاه بود و دیگری اشرف خواهر شاه!. حالا من اضافه می کنم که بین آیت الله های ایران تا کنون فقط دو تا مرد پیدا شده که یکی آیت الله منتظری است که حق گویی را به قدرت ترجیح داد و اخیرا هم به خاطر طرح ولایت فقیه در قانون اساسی ایران معذرت خواهی کرد که این خودش مردانگی می خواهد و دیگری آیت الله دستغیب است که در مجلس خفتگان رهبری خواستار رسیدگی به صلاحیت رهبر شد. مثل اینکه بقای دو مرد در هر طایفه حاکم ، یک اصل شده است.

۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

سبزها و پادسبزها

حوادث بعد از انتخابات که به جنبش سبز موسوم شده است دو ویژگی هم که دارد یکی این است که سبزها خیلی سعی کرده اند مبادی آداب و متشخص و بدون درگیری و توهین و .... عمل کنند و دیگری اینکه پادسبزها درست برعکس هیچ ترتیبی و آدابی نمی جویند و پابند هیچ قانون و خط قرمزی نیستند و با قساوت و شقاوت فوق العاده ای عمل می کنند که البته شاید اسمش باشد قاطعیت مومنانه!
به نظر من این جنبش با این روند و بدون برنامه و راهبرد یک فرصت استثنایی برای جمهوری اسلامی است که اگر کمی هوشمند بودند تا حالا به جای آنکه آبرویشان برود می توانستند کلی کسب آبرو کنند. کافی بود مجوز راهپیمایی داده میشد. مردم می آمدند با سکوت راه می رفتند یا نهایتا با یک قطعنامه دق دلشان را خالی می کردند. اگر خالی نمی شد می توانستند باز هم تقاضای تظاهرات کنند و همینطور قس علیهذا. جمهوری اسلامی هم کلی نمایش دموکراسی می داد و کار خودش را می کرد. اتفاقی هم نمی افتاد. اصلا بهتر بود پاد سبزها خودشان ترتیب راهپیماییهای سبزها را می دادند.

۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه

برو هر لحظه ایمان تازه گردان

از دوره راهنمایی که زمان جنگ بود یادم می آید یکی از نوشته های روی دیوارهای مدرسه این بود که اسلام نهالی است که با خون آبیاری می شود. وقتی از معلمهای دینی و قرآن و پرورشی و ... سوال می کردم که بالاخره دین برای انسانهاست یا انسانها برای دین و آیا انسانها وظیفه دارند که در راه آرمانهای ادیان قربانی شوند و یا اینکه ادیان برای یاد دادن زندگی بهتر به انسانها هستند جواب بدیهی همه آنها این بود که البته انسانها باید در راه دین قربانی شوند و نمونه اش هم امام حسین. بعد از آن هرچه بیشتر فکر کردم و مطالعه کردم این جواب برایم بی معنی و بی معنی تر شد. تازه اینها چیزهایی را در آن جهان وعده می دهند که در این جهان باید از آنها گذشت. همان چیزی که الان بد است و بی ارزش است و در شان انسان نیست در آن دنیا قرار است به عنوان پاداش مومنان به آنها داده شود. یک معامله خیلی ساده است. فعلا از کم بگذر و فداکاری کن تا شاید در آن دنیا بیشترش گیرت بیاید. البته این معامله طرفداران زیادی هم دارد. امام زمان هم که بیاید قرار است مفصلا خونریزی کند. قرار نیست که دشمنان تربیت و اصلاح شوند و دلهاشان نرم شود و دم مسیحایی او آنها را مستعد هدایت سازد. قرار است که به شکل فیزیکی حذف شوند آن هم به خشن ترین روش ممکن. دینی که به ما رسیده است آدمهایی تربیت می کند که جواب همه چیز را می دانند. از اسرار این دنیا و آن دنیا خبر دارند. اگر خودشان نمی دانند دست کم کسانی را در ایده آلهایشان می شناسند که آنها همه چیز می دانند. فکر می کنند در کتابشان از بیگ بنگ هم صحبت شده است (و مگر بیگ بنگ چقدر حقیقت دارد؟) و لابد فقط لازم است عده ای اول این نظریه را بسازند و بعد عده ای مومن معتقد هم آن را در کتابشان باز کشف کنند. فعلا فقط سرنخی دستتان دادم.
تربیت دینی و مذهبی ما غلط است و همه چیز را وارونه فهمیده ایم عمدا یا سهوا فرقی نمی کند. دلیلم هم این است که سربلند و عزیز و بزرگ و خوشبخت نیستیم. من طرفدار دینی هستم که به پیروانش می گوید همه حرفها را بشنوند و کتابها را بخوانند و پای سخنرانیها بنشینند و بعد بهترین را انتخاب کنند. دینی که دعوت به خواندن یک کتاب می کند فوق العاده خطرناک است. از آدمهایی که کتابهای زیادی می خوانند نترسید از آدمهایی بترسید که که فقط یک کتاب می خوانند.

۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه

یک لحظه غفلت یک عمر پشیمانی

سالها پیش وقتی دانشجوی کارشناسی بودم دوستی اهل موسیقی نواری به دستم داد و گفت که ممنوعه است و عالی است و به دست کسی نرسیده و خلاصه کلی منت گذاشت. شجریان بود و می خواند که قاصدک هان چه خبر آوردی؟....تا مدتها فکر می کردم به چیزی گوش کرده ام که کسی گوش نکرده است و به نوعی سر خوش بودم از اینکه جزو خواص شده ام! تا اینکه آدینه روزی به همراه گروه دانشجویی به کوه رفتیم. دانشجوها انواع ترانه ها، سرودها و تصنیفها را می خواندند و یکی هم همینی بود که من گوش کرده بودم. پیش خودم گفتم احتمالا من آخرین نفری بوده ام که در آن جمع آن نوار به دستش رسیده است و احتمالا اشتباه هم نکرده بودم.
وقتی فرصتی فراهم می شود و فضایی فراهم می آید که نسبتا آزاد است تازه معلوم می شود که آدمها چقدر مثل هم هستند و مانند هم فکر می کنند و فقط پنهان کاری بوده است که آنها را متفاوت نشان می داده است. جمهوری اسلامی با تمام قدرت می کوشد تا جایی که می تواند جلوی این فرصتها را بگیرد تا مردم نتوانند در عرصه های عمومی شاهد همفکری و همدلی باشند و خوب می داند که هر غفلتی که کند ممکن است آخرین غفلتش باشد. به هر حال هوشیاری نمی تواند بی نهایت باشد و خواب هم در کمین است. مخالفین جمهوری اسلامی در همه نبردهایشان شکست خواهند خورد تا زمانیکه وقتش فرا برسد. آن وقت موقع خواب جمهوری اسلامی است و بیداری و همراهی مردم در عرصه های عمومی و کشف اینکه چقدر همه دنبال یک هدف و آرمان بوده اند.

عنوان مطلب برگرفته از نام یک برنامه تلویزیونی است که روزهای جمعه وقتی جوان بودم پخش می شد.

۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

حلول بدون هلال ماه

جمهوری اسلامی پر از معجزه است. یکی اش هم حلول ماه بدون هلال ماه است. همه آیت الله هایی که یکشنبه را عید فطر ندانستند از آیت الله سیستانی تا آیت الله صانعی نسبت به آیت الله خامنه ای اعلم هستند، این از نظر فقهی. به سایتهای تخصصی رصد و نجوم هم که مراجعه کردم امکان رویت هلال ماه چه با چشم غیر مسلح و چه با چشم مسلح وجود نداشت. اینجا و اینجا را ببینید. این هم از نظر علمی. از معجزات دیگر جمهوری اسلامی و کارگزارانش هم که الی ما شاءالله سند و روایت وجود دارد. باید منتظر معجزه های بزرگتر بود.

۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

از این حسن تا آن حسن صد گز رسن

آیت الله خامنه ای با چه پشتوانه ای حکومت خود را با حکومت علی (ع) مقایسه می کند؟ رفتار جمهوری اسلامی چه نسبتی با تصویری که ما از حکومت علی (ع) در ذهن داریم دارد؟ اگر در حکومت علی (ع) هم قتل و تجاوز و شکنجه و بی وجدانی و دروغ و دزدی و تقلب و چپاول مباح بود، پس من به دین او کافرم و خدای او را هم قبول ندارم. بهشت و حور و حوض کوثر هم ارزانی خودتان. بزرگترین هنر جمهوری اسلامی هنر مصادره به مطلوب است. این نظام با کمال آرامش اعلام می کند که اسلام چیزی است که من می گویم و هیچ معیاری خارج از حوزه اراده من رسمیت ندارد. فحش از دهن من طیبات است. جواز ورود به بهشت با تاییدیه ولی فقیه صادر می شود.
حکومت این علی با حکومت آن علی هیچ نسبتی ندارد و تشبیه بلا وجه است. بگذرد این هم.

۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

اول آزاده باشید بعد ایمان بیاورید

مهدی تازه به آمریکا آمده است. مسلمان متشرعی است. به دنبال گوشت حلال می گردد. همسرش محجبه است و در مجالسی که گمان می رود ممکن است بعضی ها حدودی را رعایت نکنند شرکت نمی کند. از خانواده علمای دین است و در هر کاری ابتدا نظر فقهی را از اعضای خانواده اش می پرسد.آیت الله خمینی را خیلی قبول دارد ولی از احمدی نژاد بدش می آید. قبل از انقلاب ایران، پدر و مادرش به کویت رفتند و تبعه آنجا شدند و حالا او بورسیه دانشگاه کویت است تا مدرک کارشناسی ارشد بگیرد و بعد از بازگشت مشغول تدریس شود. اول نمی دانستم که باید او را ایرانی حساب کنم و یا کویتی ولی خودش آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت که عربها را چیزی به حساب نمی آورد و خیلی چیزهای دیگر. بعد از ادامه تحصیل هم قصد زندگی کردن در کویت را ندارد و ترجیح می دهد که پس از مدتی پول درآوردن در کویت بتواند کاری در ایران پیدا کند. اعتقاد دارد که آمریکاییها کاملا مادی هستند و بویی از معنویت نبرده اند. زندگیشان آلوده است و کلا از دایره انسانها خارجند. راستش این بار هم کم آوردم. نمی دانستم چه بگویم و چه برخوردی داشته باشم. می خواستم بگویم اگر دین نداری دست کم آزاده باش ولی نشد. خواستم بگویم با این بلایی که سر کویتی ها و آمریکاییها می آوری بعید است بتوانی به ایران خدمتی کنی ولی نشد. خواستم بگویم کاشکی اول درس آزادگی می آموختی بعد مسلمان می شدی ولی نشد.

۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

افشاء درمانی

دو سناریوی ممکن:
1- تظاهرات چند میلیونی روز قدس در شهرهای بزرگ با حضور سبزها برگزار می شود، مردم نمایش قدرت خود را می بینند و روزهای بعد نظم اجتماعی شروع می کند به سست شدن و ...چشمها به سوی مجلس خبرگان خواهد بود.
2- به دلیل توطئه دشمن تظاهرات روز قدس لغو می شود، نماز عید فطر به صورت امنیتی و محدود برگزار می شود و سکانس بعدی باز هم صحن مجلس خبرگان خواهد بود.
بعید می دانم که امسال راهپیمایی روز قدس برگزار شود. حکومت توان کنترل تظاهرات را در شهرهای بزرگ ایران به طور همزمان ندارد و به هر حال همه این سناریوها سکانسی در مجلس خبرگان خواهند داشت. حالا سوال این است که آیا مجلس خبرگان توان تصمیم گیری دارد؟ آیا سپاه پاسداران خواهد گذاشت که اجلاس خبرگان به شکل آزاد و مستقل برگزار شود؟
در هر صورت با توجه به اوضاع قمر در عقربی که حاکم شده است همانطور که قبلا هم نوشته بودم منتظر افشاگریهای بیشتری هستم. بدون افشاگری های عمده، اتفاق خاصی نخواهد افتاد.
امیدوارم اتفاقات بعدی به شکل گذار فازهای مرتبه دوم باشد نه گذار فازهای مرتبه اول
.

۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

نبرد هویت

از نظر من وقایع اخیر ایران جنبه ای از نبرد هویتی است که در بطن جامعه ایرانی جاری و ساری است. جامعه ایرانی در حال گذار از سنت به تجدد است و هویتهای چندگانه ایرانی، اسلامی و غربی دارد. هویت ایرانی دارد چون هنوز نوروز و سیزده بدر برگزار می شود و ایرانی گرایی و آریاپرستی برای خودش مشتریانی دارد. رنگ و لعاب اسلامی دارد چون بعضی از مردم نماز می خوانند و روزه می گیرند و در محرم بر سر وسینه خودشان می زنند. تحت نفوذ فزاینده غرب است چون ایرانیها محصولات غربی و فرهنگ غربی را دوست دارند و فرهنگ طبقه متوسط به بالای ایران فرق بنیادی چندانی با همتاهای خودش در کشورهای غربی ندارد. این پاره فرهنگها تا حد زیادی جزیره ای هستند و در یک قالب واحد ریخته نشده اند. با هم زندگی مسالمت آمیز ندارند اگر دستشان برسد ریشه همدیگر را می زنند. حکومت پهلوی ترکیبی از ایرانی گرایی و غرب گرایی بود و روی خوشی به اسلام نشان نمی داد هرچند هیچ مخالفت جدی هم با اسلام نداشت. جمهوری اسلامی هم ترکیبی از تفکر قشری اسلامی و محصولات غربی است که گاهی برای حفظ قدرت دکان ایرانی گرایی را هم باز می کند. جامعه ایرانی خواهان تعریف جدیدی برای هویتش است. این جامعه می خواهد اخلاقی و معنوی باشد، می خواهد برای بازشناسی خودش و تمایز از همسایگانش بر هویت ایرانی اش تاکید کند و می خواهد در دنیای امروز خودش را با فرهنگ و علم دوست و دانش گستر معرفی کند. در این راه حتی گاهی ادعای برتری نسبت به فرهنگ غربی هم دارد و بدش نمی آید که هماورد غربیها در علم و صنعت شناخته شود. تاکنون تعریف این هویت ترکیبی به گونه ای یکدست و خوش نقش و به خصوص عملگرایانه موفقیت آمیز نبوده است. حکومت پهلوی از اینجا شکست خورد و جمهوری اسلامی هم از همین ناحیه ضربه ها خورده است. نبرد قدرت فعلی در ایران را گروهی خواهد برد که بتواند هویتی نوین و عملی برای مردم ایران تعریف کند و سربازان بیشتری در اردوگاه خودش داشته باشد. برنده این نبرد سیاسی، نظریه پردازان فرهنگی و سربازان آنها هستند. صحنه فعلی نبرد ظاهرا محیطهای رسانه ای مانند اینترنت است ولی هر گفتگوی فرهنگی در خانواده و محل کار و کسب و مدرسه و دانشگاه و ...یک میدان جنگ است. این میدانهای جنگ از تظاهرات خیابانی خیلی مهم تر هستند.

۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

دولتها متهمند

تکلیف ما با این همه اخبار و اطلاعات سیاسی تایید نشده چیست؟ به آنها بی اعتنا باشیم یا آنها را باور کنیم؟ حدود 25 سال است که اخبار سیاسی، اقتصادی و در درجه بعدی اجتماعی و فرهنگی ایران و جهان را دنبال می کنم . شاهد بوده ام که بسیاری از شایعات مردم خاسته ( با منبع مردمی) حقیقت داشته اند. اکنون با تجربه ای که کسب کرده ام بین شایعات دولتی و مردمی تفاوت قائل می شوم. شایعات دولتی را (همه دولتها در جهان) دروغ بدانید مگر آنکه عکسش ثابت شود و شایعات مردمی را راست تلقی کنید مگر آنکه به طور مستند پی به دروغ بودنش ببرید. نگویید که دولتهای خارجی برای حکومتها شایعه درست می کنند ( که البته می کنند). برای آنها همیشه کنار آمدن با دولتها راحت تر از کنار آمدن با ملتهاست. در این زمینه دولتها متهمند و نباید به آنها اعتماد کرد. باید به همه صاحبان زر و زور و تزویر مشکوک بود و بدبین.

۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

ولی فقیه یا ولایت فقیه

هر چه دقت کردم ببینم تفاوت اصلی اصولگراها و اصلاح طلبها چیست به چیزی بیشتر از این نرسیدم که: اصولگراها ضمن قبول ولایت فقیه، ولی فقیه فعلی را هم قبول دارند ولی اصلاح طلبها در عین حالی که ولایت فقیه را انکار نمی کنند با ولی فقیه فعلی مشکل دارند. هر دوی این جماعت در حذف مخالفان و تثبیت جمهوری اسلامی تلاش وافری کرده اند. اصلاح طلبها از دوره آیت الله خمینی همچون دوره ای رویایی و طلایی که گویا اسلام در حال پیاده شدن بود یاد می کنند و افسوس آن زمان را می خورند.جماعتی که مشغول چانه زنی در بالا هستند را با همین مفهوم می توان تقسیم بندی کرد و عنوان اصلاح طلب یا اصولگرا گمراه کننده است. ولی فقیه یا ولایت فقیه، مساله این است.
یک تفاوت دیگر هم وجود دارد. اصولگراها در زمان حیات آیت الله خمینی جرات کرده بودند با او گاهی آشکارا مخالفت کنند ولی اصلاح طلبهای فعلی علیرغم همه تحقیر و توهینها و همه خواریهایی که تحمل کرده اند هنوز با آیت الله خامنه ای آشکارا مخالفت نکرده اند. حداکثر اینکه به در می گویند تا دیوار بشنود.

۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

باور نکردنی

سخنان اخیر آیت الله خامنه ای باور نکردنی است. او گفته است : " تعداد کشته شدگان در ناآرامی ها معدود بوده و اینگونه مسائل نباید با مساله اصلی بعد از انتخابات خلط مبحث شود". فکر می کردم کشته شدن یک بی گناه مساوی است با کشته شدن همه آدمها. آیا او نباید از کشته شدن حتی یک بی گناه بر خود بلرزد؟ از قبل معلوم شده بود که نظام یعنی ولی فقیه و حفظ نظام یعنی حفظ ولی فقیه وحالا معلوم می شود که جان و مال و ناموس مردم ایران همه باید فدای یک تار موی ولی فقیه شود. این چند ده نفر معدود! که کشته شدند که اصلا قابل ایشان را نداشتند.
به این یکی دقت کنید :"سازماندهی اعتراض ها به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری منجر به هتک آبروی نظام در مقابل ملت ها شد و عده ای سعی دارند به جای این موضوع، نحوه برخورد با زندانیان در بازداشتگاه کهریزک و حمله به کوی دانشگاه را به عنوان موضوع اصلی مطرح کنند. هتک آبروی نظام در مقابل ملتها مسئله اصلی است نه کهریزک یا کوی دانشگاه". معنی این جمله هم به روشنی این است که حتی اگر در زندانهای جمهوری اسلامی به زندانیها تجاوز شود نباید کسی جرات کند اتهامی را متوجه رهبر کند. آبروی او باید محفوظ بماند حتی اگر همه بی آبرو شوند.
تا حالا چنبن چیزهایی را نه شنیده بودم و نه دیده بودم. باور کردن اینکه این سخنان در چنین زمانه ای بر زبان بیاید خیلی سخت است.

۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

کشتار نخبگان

مرحوم موسی حاتمی در دانشگاه فنی دلفت در هلند تحصیل می کرد و مشغول به پایان رساندن دکترایش بود. ظاهرا به هنگام قایق سواری حادثه ای برای او پیش می آید و منجر به مرگش می شود. در صفحه اول وبسایت گروه فیزیک نظری دانشگاه دلفت هم با خانواده آن مرحوم همدردی و فقدانش به عنوان شوک و ناباورانه توصیف شده است (اینجا را ببینید). البته روایت دیگری هم وجود دارد( آنچه شنیده ام). ایشان دانشمندی انقلابی بوده که از پذیرش دعوت آمریکاییها سر باز زده و آنها هم او را شهید کرده اند (اینجا را ببینید). طبق این روایت طرحی تهیه شده است که به دنبال کشتار نخبگان ایران است.
خلاصه اینکه اگر نخبه و مقیم خارج از کشور هستید هرچه زودتر به ایران برگردید و البته سرتان به کار خودتان باشد تا شلوار از پایتان در نیاورند!

۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

اصلاح طلبهای تو سری خور

امام حسین (ع) راجع به قیام خود می گوید انما خرجت لطلب الاصلاح فی امت جدی. قیام او را مقایسه کنید با اصلاح طلبهای تو سری خور ایران. فعلا از نقش و موضع اصلاح طلبان فعلی در دوره آیت الله خمینی می گذرم. نگاه کنیم به رفتار و گفتار و کردار فعلی شان. دولتی از لمپنها و دروغگویان و فریبکاران تشکیل شده است و آیت الله خامنه ای که بارها گفته است آگاه ترین شخص مملکت است و از همه چیز خبر دارد از این دولت حمایت کامل و غیر قانونی می کند. آقایان موسوی و کروبی گفته اند که قائل به تقلب و کودتا هستند و دولت را غیر مشروع می دانند. حالا چه طور است دولتی که مشروعیت ندارد قانونش باید محترم شمرده شود؟ این چه فریبی است؟ خط قرمزی که این دولت تعیین کند هم نباید مشروعیت داشته باشد. الآن زمانی است که قانون شکنی باید عبادت به حساب بیاید. دست کم در باور آقایان موسوی و کروبی باید چنین باشد. پس چرا این جماعت همچنان نامه پراکنی و مصلحت اندیشی می کنند؟ منتظر چه هستند؟ منتظر مردمند تا آنها را به حکومت برسانند ؟ اینها هر چه هستند اصلاح طلب دست کم به روایت امام حسین (ع) نیستند.

۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

عجیب ولی واقعی

در سریال تلویزیونی شبهای برره همه شخصیتها لوده، کم عقل و کم و بیش مسخره بودند به جز یک نفر که مثلا از تهران آمده بود و مبادی آداب بود به اسم کیانوش. این شخص هم خودش مسخره جماعت برره ای بود و درباره اش می گفتند " هچی نوفهمه". حالا شده حکایت اسفندیار رحیم مشایی که به نظر من تنها فرد دولت است که حرفهایش کمی معقول است. گفته با مردم اسراییل دشمنی نداریم، در زمان ظهور امام زمان لازم نیست همه مسلمان باشند و اصولا اسلام کفایت نمی کند و اخیرا هم گفته که رای ایجابی احمدی نژاد 4 میلیون بیشتر نبوده است. حالا همه علما و آن کسانی که قرار است به خاطر شغلشان هم که شده کمی چیز بفهمند به او حمله می کنند. تمام ایران برره شده است.

۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

اجل معلق حکومت

اجل یا دقیقتر زمان مرگ بر دو نوع است(طبق قرآن). اجل مسمی و اجل معلق. اجل مسمی زمان مشخص و از پیش معین شده ای است ولی اجل معلق مشروط است. همینکه شرطش محقق شد فرا می رسد. ناگهان اتفاق می افتد و نامنتظره است.
حکومتها هم مثل آدمها هستند. دوران کودکی و بلوغ و پیری دارند و نهایتا زمان مرگشان فرا می رسد. گاهی هم به جای اجل مسمی اجل معلقشان فرا می رسد. مطالعه تحولات مرحله ای حکومتها از مباحث خیلی جالب است که اولین بار ابن خلدون آن را مدون کرد.
این بار به نظر می رسد در جمهوری اسلامی، ابر و باد و مه و خورشید وفلک در کارند تا اجل مسمای جمهوری اسلامی را به اجل معلقش تبدیل کنند. هیچ تدبیر و هوشمندی دیده نمی شود. این حکومت دارد همه اشتباهاتی را که همه حکومتهای سابق ایران و جهان کردند و ساقط شدند مرتکب می شود. انگار باید باور کنیم که اجل معلقش فرا رسیده است.

۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه

پیروزی در جه 3 ها بر درجه 1 ها؟!

مقایسه کنید مراتب کاردانی و تخصص کارگزاران حکومت پهلوی را با حکومت جمهوری اسلامی از آغاز تا کنون. سواد هژیر( از ادبای سبعه) و رزم آرا(پایه گذار اداره جغرافیایی ارتش) و ناتل خانلری(تدوین کننده دستور فارسی بر مبنای زبان فرانسه) و فروغی (نویسنده سیر حکمت در اروپا و مصحح دیوان شعرا) و داور( موسس نظام نوین دادگستری) و تیمورتاش و آموزگار را مقایسه کنید با سواد امثال عسگر اولادی و کردان و احمدی نژاد و رفیق دوست. خود جمهوری اسلامی هم به این موضوع معترف بوده است و به خاطر همین، بحث تعهد در برابر تخصص را به خصوص در اوایل انقلاب مطرح کرده بود. علی رغم دسترسی کارگزاران جمهوری اسلامی به سهمیه ها و تسهیلات مدیریتی برای ادامه تحصیل و بعد از گذشت 30 سال، نه تنها وضع بهتر نشده بلکه در بسیاری موارد بدتر شده است. جمهوری اسلامی که به خاطر قهر نخبگان و مهاجرت و انزوای آنها به متخصصانی بهتر از درجه 2 دسترسی نداشته اکنون به دست درجه 3 ها (و بیشتر) افتاده است. هیچ کدام از مسوولان جمهوری اسلامی را چه حوزوی و چه دانشگاهی نمی شناسم که در رشته خودشان زحمت فوق العاده ای کشیده باشند و سرآمد باشند. آیت الله خامنه ای حکم سوادش را از مجلس خبرگان که مجمعی سیاسی است گرفت و نه از مجتهدان تراز اول. آقای احمدی نژاد با اینکه ادعای استادی دانشگاه دارد حتی یک مقاله علمی چاپ نکرده و بنا به قولی دکترای صلواتی گرفته است. داستان کردان و رحیمی هم که اظهر من الشمس است. خانم ابتکار مقاله تقلبی در نیچر چاپ می کند و وزیر صنایع دولت احمدی نژاد هم اختراع دزدی می کند. سعید لو هم که از دانشگاه هارتفورد نا امید شد. بقیه اش را شما خودتان بهتر می دانید.
آدمهایی از درجه 3 به بالا می خواهند بر مردمانی درجه دو که می خواهند درجه یک باشد حکومت کنند و قصد دارند با دنیای آدمهای درجه یک هم در بیافتند. آیا نتیجه چیزی جز شکست و نابودی خواهد بود؟ فعلا هزینه همه این شکستها یا از چاههای نفت در می آید و یا مردم ایران با جان و مال خود آن را می پردازند. تاریخ بارها شاهد پیروزی درجه 2 ها و درجه 3 ها بر درجه 1 ها بوده است ولی هیچ وقت نشان نداده است که آنها توانسته باشند تمدنی بسازند. تمدنها را درجه 1 ها ساخته اند.این حکومت صرفنظر از مباحث مقبولیت و مشروعیت و تنها بر مبنای کارآمدی تا وقتی بقا دارد که پول نفت کافی باشد وعده ای قابل توجه از مردم حاضر به بذل جان و مال خود برای آن باشند.

۱۳۸۸ مرداد ۱۱, یکشنبه

شعری از احمد مطر

رئيس جمهوراز برخي شهرهاي ميهن بازديد كرد و هنگام ديدار از محله ما فرمود:
شكايتهاتان را صادقانه و آشكارا باز گوييد
و از هيچ كس نترسيد،
كه زمانه هراس گذشته است!
دوست من ـ حسن ـ گفت:
عالي جناب!
گندم و شير چه شد؟
تامين مسكن چه شد؟
شغل فراوان چه شد؟
و چه شد آن كه داروي بينوايان را به رايگان مي‌بخشد؟
عالي جناب!
از اين همه
هرگز، هيچ نديدم!
رئيس جمهور
اندوه‌گنانه گفت:
خدا مرا بسوزاند؟
آيا همه اينها در سرزمين من بوده است؟
فرزندم!
سپاسگزارم كه مرا صادقانه آگاه كردي،
به زودي نتيجه نيكو خواهي ديد.
سالي گذشت،
دوباره رئيس را ديديم،
فرمود :
شكايت‌هاتان را صادقانه و آشكارا باز گوئيد
و از هيچ كس نترسيد،
كه زمانه ديگري است!
هيچ كس شكايتي نكرد،
من برخاستم و فرياد زدم:
شير و گندم چه شد؟
تامين مسكن چه شد؟
شغل فراوان چه شد؟
چه شد آن كه داروي بينوايان را به رايگان مي‌بخشد؟
با عرض پوزش، عالي جناب!
دوستِ من ـ حسن ـ چه شد؟

۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

آنچه در جمهوری اسلامی آموخته ام

اینها را که می نویسم شاید مهمترینها باشند. کامل هم نیستند. مشتی نمونه خروار هستند که شما بهتر و بیشترش را می دانید. می نویسم که یادم بماند.

1- حق یک طرفه است: تا حالا خوانده و شنیده بودم که حق و مسوولیت با هم هستند. هر کس حقی دارد در برابر آن مسوولیت هم پیدا می کند. پدر حق دارد که فرزندانش از او حرف شنوی داشته باشند و در عوض مسوولیت دارد که در حد وسع در تامین زندگی و تربیت آنها بکوشد. اکنون دیده ام که افرادی فقط حق دارند و در برابر آن هیچ گونه مسوولیتی ندارند. زمینی ها باید از آنها اطاعت کنند و آنها فقط باید به آسمان جواب بدهند. برای شنیدن جوابشان هم باید منتظر مرگ و رفتن به آن دنیا باشید، شاید جوابشان به خدا را بشنوید و به حکمت اعمالشان پی ببرید.

2-دور باطل نیست: چقدر این فیلسوفها و حکیمان عمر خود را سر باطل بودن دور تلف کرده اند.از این مساله در جمهوری اسلامی فهم نوینی حاصل شده است. رهبر، فقهای شورای نگهبان را نصب می کند و آنها جلوی ورود هر آن کس را که مطیع رهبر نباشد به مجلس خبرگان سد می کنند. مجلس خبرگان هم در کمال دقت و امانت بر حسن انجام وظایف آسمانی رهبر نظارت می کند و دور هم اصلا باطل نیست. اگر هم شک دارید از فقهای شورای نگهبان بپرسید.

3-ولی فقیه مانند خداست: ولی فقیه همانند خداوند تبارک وتعالی فعال ما یشاء و لا یسئل عما یفعل است. همه مسوولان چه انتخابی و چه انتصابی باید به او حساب پس بدهند. مشروعیت همه این افراد از ولی فقیه است ولی فجایع ناشی از فسادها و بی تدبیری های آنها هیچ گاه دامن کبریایی ولی فقیه را آلوده نمی کند.

4-اسلام همچون جعبه شعبده بازهاست: در اسلام مدل جمهوری اسلامی ، برای هر شناعت و جنایتی و هر فعل قبیحی می توان آیه و روایتی جور کرد و توجیهی دست و پا نمود. کافی است به سیاست خارجی جمهوری اسلامی و توجیهات مربوط به سرکوبهای داخلی نگاه کنید. اگر لازم باشد می توان نماز و روزه را هم تعطیل کرد( مراجعه کنید به مباحث احکام ثانویه آیت الله خمینی).

5- یک بار رای دادن کافی است: هر وقت خواستید حکومتی به سبک جمهوری اسلامی راه بیاندازید یادتان باشد که فقط کافی است یک بار از مردم بله بگیرید. بعد از آن دیگر مردم باید اطاعت کنند وگرنه محارب به حساب می آیند. پدران ما حق داشته اند که برای ما و فرزندان ما هم تصمیم بگیرند. کلا بعد از یک بار رای گیری بقیه انتخابات جنبه تزئینی دارند.

6- هدف وسیله را توجیه می کند: اینکه دروغ گفتن، شکنجه کردن و کشتن و تهمت زدن حرام است اصولی یقینی نیستند بلکه بستگی به موقعیت دارند. اگر شما منتخب امام زمان و یا منتخب نائب امام زمان باشید اصولا خط قرمزی ندارید. دست مومن هم اصلا بسته نیست. اگر لازم باشد از حرام، حلال هم زاییده می شود. همه اینها وقتی حرام است که دست ناخودی ها و دشمن افتاده باشد.

7-فرهنگ های لغت باید بازنویسی شوند: این روزها احساس می کنم که لغات موجود توصیف کننده خوبی برای آدمها و صفاتشان نیست. وقتی به کسی بگوییم دروغگو، قاتل و یا دزد در برابر آنچه واقعا برازنده اش هست تطهیرش کرده ایم. جای راست و دروغ و خوب و بد و حلال و حرام عوض شده است. فرهنگ لغات را دست کم آن بخشهایی را که به صفات آدمها و افعال آدمی مربوط می شود باید از نو نوشت.

8- تعلیم و تزکیه عبادت نیست:هدف اسلام تربیت افراد و به اوج رساندن اخلاق نیست. در روایتی که بالفعل از اسلام در جمهوری اسلامی می شود نه تنها تربیت افراد و تزکیه آنها هدف نیست بلکه دروغگوترین و متقلب ترین آدمها می توانند مصدر کار شوند (از احمدی نژاد بگیرید تا کردان و اخیرا محرابیان). دروغ نگفتن و احترام به عقاید دیگران ، رعایت قانون، حسن خلق و اخلاق گرایی را باید از غربیها و غربزده ها انتظار داشت. مسلمان جمهوری اسلامی لازم نیست خودش را برای رسیدن به قله های رفیع چه و چه مقید به این چارچوبهای غرب پسند کند.

۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

معرکه ای در پیش است

صحنه سیاست در ایران به صحنه نمایشی تلخ و تهوع آور تبدیل شده است. به قدری دروغ و فریب و رذالت در آن زیاد است که باور نکردنی است. آقای احمدی نژاد پرونده مسکوت نگه داشته شده ای در مورد 300 میلیارد تومان هزینه بدون سند شهرداری تهران دارد. در حضور آیت الله جوادی آملی ادعای داشتن هاله نور به هنگام سخنرانی در سازمان ملل کرد که فیلمش را خیلی ها دیدند و خودش بعدا آن را تکذیب کرد. در دیدار با 110 تن از نمایندگان مجلس و وقتی که کاندیدای ریاست جمهوری نهم بود گفت که نفت باید سر سفره مردم بیاید و این جمله تیتر کیهان شد ولی باز هم آن را تکذیب کرد. وزیر 160 میلیارد تومانی اش هم پرونده مسکوتی راجع به مبادله نفت دارد. وقتی ولی او به او امر می کند که معاونش را عزل کند 6 روز تعلل می کند و بعد در یک دهان کجی آشکار او را به ریاست دفترش می گمارد که به نظر من از معاون اولی مهمتر است. آیت الله خامنه ای قبلا یک بار به خاتمی امر کرده بود رییس دفترش ابطحی را عزل کند چون رییس دفتر باید امین و مورد اعتماد باشد و به منزله چشم و گوش رییس جمهور است و او اطاعت کرده بود. اخیرا هم ظاهرا حقوق بازنشستگان که دو ماه قبل از انتخابات زیاد شده بود به سطح پرداختهای قبلی بازگشته است و معجزات دیگر هنوز در راه است .آقای احمدی نژاد برای زن محجبه ای که توسط یک افراطی در آلمان کشته می شود سینه چاک می کند ولی مخالفینش را خس و خاشاک می داند و حق حیات را هم از آنها سلب می کند. آقای باهنر هم وقتی گفته بود که زنده ماندن برخی از مخالفین دولت و اصلاح طلبها فقط به خاطر لطف نظام است.
به نظرم آنچه آقای احمدی نژاد را اینچنین گشاده دست و جسور و بیباک کرده است فقط و فقط فساد گسترده سیاسی و مالی مدیران نظام است. لابد از همه آقایان پرونده ای سنگین در دست دارد که این طور ساکتند و دم بر نمی آورند. افشاگری چیزی است که آنها را می ترساند.آقای احمدی نژاد با پرونده هایی که دارد یا همه را خفه می کند و یا همه نظام را با خودش به سقوط می کشاند. در این نوع بازی سیاسی کسی برنده است که کثیف تر بازی کند. هر چه بی حیا تر و دریده تر پیروزتر. با اوضاعی که می بینم احمدی نژاد قطعا نخواهد توانست دوره دوم خودش را اگر آغاز کند به پایان ببرد ولی آیا نظام را هم به نابودی خواهد کشاند یا نه باید دید. معرکه ای در پیش است.

۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه

وال مارت




شرکت فروشگاههای زنجیره ای وال مارت (Wal-Mart) که عرضه کننده لوازم خانگی، مواد غذایی و مواد مصرفی دیگر است بزرگترین شرکت جهان به لحاظ در آمد است. در سال گذشته میلادی بیش از 13 میلیارد دلار درآمد خالص داشته است. بیشترین تعداد ایجاد اشتغال در جهان مربوط به همین شرکت با بیش از 2 میلیون نفر کارمند و کارگر است. اگر به دنبال خرید جنس ارزان هستید با اطمینان می توان گفت که بهتر از وال مارت پیدا نمی کنید. البته دستمزدهای پرداختی به کارگران هم در حد حداقل دستمزد و بین 6.8 تا 10 دلار در ساعت است. این فروشگاه 24 ساعته و در تمام روزهای سال باز است، در انگلیس، مکزیک ، ژاپن و چند کشور دیگر شعبه دارد و سهام این شرکت در بورس بسیار قابل اطمینان و با سود مناسب است. البته ظاهرا این شرکت نتوانسته است از پس رقابت با مشابهان آلمانی خود نظیرآلدی (ALDI)و لیدل (LIDL) در خاک آلمان بر بیاید و بسیاری از شعبه های خود در آنجا را تعطیل کرده است. شاید نزدیکترین رقبایی که در آمریکا دارد فروشگاههای زنجیره ای یونایتد(United) و استریت مارکت (Street Market) هستند که این دو خیلی جاها به صورت ادغام شده فعالیت می کنند. نوع مشتریان این دو شرکت اخیر با وال مارت تا حدی متفاوت است و معمولا مشتریانی که یک سر و گردن پولدارتر از مشتریان وال مارت هستند جذب این دو فروشگاه می شوند. شرکت فروشگاههای زنجیره ای سمز کلاب (Sam's Club) هم متعلق به وال مارت است. فقط وقتی می توانید از سمز کلاب خرید کنید که قبلا عضو باشگاه شده باشید و حق عضویت سالانه ای حدود 55 دلار را پرداخته باشید. رقابت وال مارت با فروشگاههای مشابه بسیاری از آنها را از دور خارج کرده است ولی هنوز یونایتد و استریت مارکت نفس می کشند و گاهی هم برخی از محصولاتشان ارزانتر از وال مارت است مثل شیر ارگانیک. خیلی از افراد مسن تر ترجیح می دهند از این دو شرکت خرید کنند چون کارگران این فروشگاهها اجناس خریداری شده شما را به رایگان تا محل پارک ماشینتان با چرخ دستی حمل و آنها را برای شما جابجا می کنند.
تنها شرکتی را که می توانم به لحاظ بزرگی فروشگاههایش و تنوع محصولاتی که ارائه می کند با وال مارت مقایسه کنم شرکت فنلاندی آیکیا یا ای ک آ (IKEA) است. به نظرم ای ک آ که اصلا فرآورده های چوبی عرضه می کرده است و بزرگترین فروشنده محصولات چوبی جهان از در و پنجره گرفته تا تختخواب و کمد و کابینت آشپزخانه است یک مزیت فوق العاده نسبت به وال مارت دارد و آن هم عرضه قطعات مختلف چوب تقریبا در هر اندازه ای که نیاز دارید به همراه میخ و پیچ و دیگر اتصالات لازم است. اگر سری به قسمت قطعات چوبی ای ک آ بزنید متوجه می شوید که چقدر نجاری را دوست دارید.
یک چیز که برای من خیلی آزار دهنده بوده است این است که می بینم از بسیاری از کشورهای جهان از اندونزی و چین و پاکستان گرفته تا کنیا و ترکیه و مکزیک جنسی برای فروش در وال مارت و دیگر فروشگاههای زنجیره ای جهان وجود دارد به جز ایران. از مقایسه قیمتها می توان نتیجه گرفت که ایران در فروش میوه ها، مواد غذایی بسته بندی شده و لوازم پلاستیکی مزیت نسبی زیادی دارد. فروش محصولات ایرانی به این فروشگاهها سود فراوانی دارد و اشتغال زیادی ایجاد می کند. عدم النفع ناشی از عدم حضور ایران در این فروشگاهها را بگذارید به حساب بی لیاقتی مدیران ایران و پول نفت.
برای اطلاعات بیشتر از وال مارت به ویکی پدیا مراجعه کنید.

۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه

هیچ کس او را جدی نمی گیرد

محمود احمدی نژاد را کسی جدی نگرفته است. تفاوت طرفداران و مخالفان او این است که طرفدارانش او را از سربازان رده بالای ولی فقیه می دانند و مخالفانش او را یک سرباز عادی. به هر حال او در سایه ولی فقیه قرار دارد و تعجب مخالفان او هم از این است که چرا نظام باید این همه برای چنین سربازی هزینه بکند. اگر روایت مخملباف از شب انتخابات درست باشد ومتوجه باشیم که آقای احمدی نژاد قبل از تنفیذ و تحلیف اقدام به انتصابات جدید،آن هم بی اعتنا به همه انتقادهایی که از مشایی شده بود کرده است، باید برای احمدی نژاد و تیم پشت سرش پرونده مستقلی باز کرد. شایعه ای هم وجود داشته است که او در جایی گفته آقای خامنه ای فکر می کند من رییس جمهور او هستم ولی من رییس جمهور امام زمان هستم.
من شخصا هنوز جرات ندارم گمانه زنی های خودم را بیان کنم چون مهیب تر از آن هستند که حتی خودم بتوانم با آنها کنار بیایم. چیز تازه ای که عجالتا می خواهم بگویم این است که باید احمدی نژاد و تفکراتش و تیم حامی او را خیلی جدی بگیریم.

۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

ما عادی نیستیم

حوادث اخیر ایران خیلی ها را هیجان زده کرده و خیلی ها را از کار و زندگی انداخته است. عرصه جدیدی برای مشغولیت پیدا شده است. البته به یک لحاظ فرصتی پیش آمده است برای شناخت آدمها (علم الرجال فی تقلب الاحوال) و آزمودن نظریه های گوناگون سیاسی و اجتماعی و فرهنگی . خود من توانستم چند وبلاگ پیدا کنم که حرف حسابی و محکم می زنند و لذت بخش هستند. خدا می داند که عاقبت کار به کجا خواهد کشید. هر چه باشد جالب نخواهد بود. عمر و فرصت و هزینه است که هدر می رود. شاید بعضی اعتراض کنند که این هزینه ها برای ساختن ایرانی بهتر لازم است ولی به گمانم تا همین جا هم ما بیش از اندازه هزینه داده ایم. دولت ما یک دولت عادی نیست. تاریخ برای این دولت از 4 سال پیش شروع شده است و قرار است انتهایی هم نداشته باشد. خرق عادت و شگفتی آفرینی ولو به سبک لمپنها تقدیس می شود. کندن فرمان و از کار انداختن ترمز عملی قهرمانانه به شمار می رود. نوجوانهای دبیرستانی محبوب این دولت در خانه شان انرژی هسته ای تولید می کنند و در همان هنگام مدرک دکترای بزرگترها کاغذ پاره حساب می شود.
مردم ما هم عادی نیستند. خوب که فکر کنید بالاخره این مردم بوده اند که اجازه بروز و ظهور به چنین دولتی داده اند. از گذشته شان درس نمی گیرند و با منش قهرمان پرستی خود مرتبا قهرمانهای جدید خلق می کنند. علاقه عجیبی هم به حکومتگران تمامیت خواه صالح ( اگر چنین ترکیبی وجود داشته باشد)دارند. به لحاظ فرهنگی غربزده ترین شرقی های دنیا هستند. دم از تاریخ و فرهنگ شکوهمند می زنند و در عین حال دنبال ویزا و اقامت در یک کشور غربی هستند. در غرب هم ولی غربی نمی شوند. مرتب دلشان برای کله پاچه و سیرابی تنگ می شود. عجیب است که از دروغگو زیاد بدشان نمی آید. سیاستمداران دروغگوی زیادی بوده اند که محبوبیت زیادی داشته اند و دارند(هاله نور که یادتان هست؟). این فهرست عجایب مفصل تر از این حرفهاست.
با این تفاصیل باید گفت که آینده ایران پر از شگفتی و وقایع نامنتظره خواهد بود. سناریوهای عجیبی که امکان تحققشان وجود داشته باشد را باید در نظر داشت. هر چیزی ممکن است. فعلا زمام قدرت در دستان کسانی است که دنبال خلق شگفتی و بحران هستند و اصولا به لحاظ تربیت مذهبی و عقیدتی قادر به ایجاد جامعه ای آرام و عادی نیستند. جامعه عادی آنچنان که جوامع دیگر تعریفش می کنند و دنبالش هستند در ذهن این جماعت تعریف نشده است. مردم هم به هزار و یک دلیل آماده هستند که عادی نباشند و من بیشتر از همه نگران این هستم که شگفتی آفرینی و خرق عادت و متفاوت بودن تبدیل شود به یک منبع مشروعیت جدید برای این دولت از اعتبار افتاده.

۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

درد دل تکراری

در فاضلاب موشی را دیدم که علیه کثافت سخنرانی می کرد ومگسها برایش کف می زدند و هورا می کشیدند(ترجمه شعری از احمد مطر).

۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

جامعه کلنگی

عنوان این پست را از دکتر کاتوزیان وام گرفتم. انگار هر 25-30 سال باید مملکت را مانند خانه کلنگی از نو ساخت. سیر وقایع برای هفت تا از هشت رهبر آخر ایران به گونه ای نبوده است که بتوان آنها را کامیاب دانست. ناصرالدین شاه در صحن عبدالعظیم ترور شد. مظفرالدین شاه مجبور به امضای فرمان مشروطه شد. محمد علیشاه توسط مشروطه خواهان تبعید شد. احمد شاه مجبور شد سلطنتش را به رضا شاه واگذار کند. رضا شاه را انگلیسی ها تبعید کردند. محمد رضا شاه با گریه از ایران فرار کرد. آیت الله خمینی مجبور به نوشیدن جام زهر شد و از دنیا رفت . جالب اینکه چهار شاه آخر ایران در خارج از کشور از دنیا رفتند. حالا هشتمین رهبر هم به مقدار زیادی اعتبارش را از دست داده است و صدای شکستن هیمنه او 30 خرداد در تهران پیچید و انعکاس آن از دهان حجت الاسلام غفاری هم خارج شد. خود او هم کمی کوتاه آمده است و ترجیح می دهد معترضان را اغتشاشگر نداند. شاید صدای جنبش را شنیده است.
اگر از اول کوتاه می آمدند مردم به شعار " رایم را پس بده" راضی بودند ولی این شعار در حال تبدیل شدن به " انقلابم را پس بده" است.این رهبرانی که نام بردم در دوره حکومت خود تقریبا هر کاری می خواستند می کردند(البته به جز احمد شاه ) و قادر متعال بودند. مردم در سایه این ظل الله ها بودند. همانهایی که باید نقش قهرمان را بازی می کردند. احتمالا دوران ظل الله ها دیگر تمام شده است. دیگر نه پتانسیلی برای ظهور این افراد وجود دارد و نه امکان بقا. آیا مردم ایران به بلوغ سیاسی رسیده اند؟ هنوز باید منتظر بود و دید.

۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

مدافعان منکوب شده ولایت

سه نفر را می شناسم که در جا انداختن، بسط و تحکیم ولایت فقیه نقشی اساسی داشتند و هرسه مورد حملات تایید شده توسط ولی فقیه قرار گرفتند. آیت الله منتظری در حالی که خود آیت الله خمینی انتظار چنین چیزی را نداشت با اصرارش باعث شد که اصل ولایت فقیه به پیش نویس قانون اساسی که در مجلس خبرگان قانون اساسی در حال بررسی و تصویب بود اضافه شود. ایشان کتابی هم درباره ولایت فقیه نوشت. آیت الله آذری قمی هم کسی بود که آیت الله خمینی راجع به او گفته بود که نظریه ولایت فقیه را خوب فهمیده است و از او خواسته بود در ترویج آن بکوشد. ایشان هم در روزنامه رسالت که متعلق به خودش بود شروع کرد به نوشتن سلسله مقالاتی در باب اصول و مبانی نظریه ولایت فقیه تا به وظیفه اش عمل کرده باشد. آقای هاشمی رفسنجانی (با صرفنظر از عنوان آیت الله یا حجت الاسلامی برای او جهت اختصار) هم در جریان یک اختلاف نظر با آیت الله خامنه ای به بسط اختیارات ولی فقیه کمک شایانی کرد. یادم می آید که یک بار خود آقای خامنه ای وقتی که رییس جمهور بود در خطبه های نماز جمعه این اختلاف را توضیح داد و متن نامه آیت الله خمینی در پاسخ به پرسش او و هاشمی رفسنجانی را قرائت کرد. درآن نامه آیت الله خمینی نظر هاشمی رفسنجانی را که معتقد به مبسوط الید بودن ولی فقیه بود تایید کرده بود و به آقای خامنه ای گفته بود که شما ولایت فقیه را درست درک نکرده اید.
نفر اول از اشغال منصب ولایت فقیه محروم و خانه نشین شد، او را ساده لوح خطاب کردند و تمام گذشته انقلابی اش انکار می شود. به خانه و محل کار نفر دوم حمله شد، کتک خورد، آبرویش ریخته شد و مدتی بعد از این وقایع هم در گذشت. آخرین نفر وضعیت عجیبی دارد. ازطرف محبوبین رهبر به او حملات سختی می شود و درعین حال رهبر خود را مدافع او نشان می دهد. او نیز به نوبه خود تدابیر رهبری را با ارزش تلقی می کند و حرف او را حجت می داند ولی همسر و دخترش مردم را به تظاهرات که علنا علیه رهبر است دعوت و خود هم در آن شرکت می کنند.
احتمالا آن چیزی که مانع شده تا هاشمی رفسنجانی هنوز به سرنوشت دو نفر دیگر دچار نشود همان زیرکی هایی باشد که بعضی ها می گویند دارد.

۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

اگر کوسه ها آدم بودند

دختر كوچولوي صاحبخانه از آقاي "كي " پرسيد: اگر كوسه ها آدم بودند با ماهي هاي كوچولو مهربانتر ميشدند؟ آقاي كي گفت: البته ! اگر كوسه ها آدم بودند توي دريا براي ماهيها جعبه هاي محكمي مي ساختند همه جور خوراكي توي آن مي گذاشتند و مواظب بودند كه هميشه پر آب باشد، هواي بهداشت ماهي هاي كوچولو را هم داشتند، براي آنكه هيچوقت دل ماهي كوچولو نگيرد گاهگاه مهماني هاي بزگ بر پا ميكردند چون كه گوشت ماهي شاد از ماهي دلگير لذيذتر است. براي ماهي ها مدرسه مي ساختند وبه آنها ياد مي دادند كه چه جوري به طرف دهان كوسه شنا كنند درس اصلي ماهيها اخلاق بود. به آنها مي قبولاندند كه زيبا ترين و باشكوه ترين كار براي يك ماهي اين است كه خودش را در نهايت خوشوقتي تقد يم يك كوسه كند .به ماهي كوچولو ياد مي دادند كه چطور به كوسه ها معتقد باشند وچه جوري خود را براي يك آينده زيبا مهيا كنند، آينده اي كه فقط از راه اطاعت به دست مي آيد . اگر كوسه ها آدم بودند در قلمروشا ن البته هنر هم وجود داشت . از دندان كوسه تصاوير زيبا و رنگارنگي مي كشيدند ته دريا. نمايشنامه اي روي صحنه مي آوردند كه در آن ماهي كوچولوهاي قهرمان شاد وشنگول به دهان كوسه ها شيرجه مي رفتند. همراه نمايش آهنگهاي مسحور كننده اي هم مي نواختند كه بي اختيار ماهيهاي كوچولو را به طرف دهان كوسه ها مي كشاند. در آنجا بي ترديد مذهبي هم وجود داشت كه به ماهيها مي آموخت "زندگي واقعي در شكم كوسه ها آغاز ميشود".

از برتولد برشت

۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

برای ثبت در تاریخ!

فکر می کردم تاریخ چیز خیلی مهمی است. فکر می کردم اگر همه تاریخ بدانند و به قول علما حافظه تاریخی داشته باشند آنگاه فساد و تقلب و ریاکاری و خیانت و عوام فریبی و ...خیلی کمتر خواهد بود. خدا می داند که چقدر از مشکلات قومی، دینی،فرهنگی و ...ریشه در تاریخ دارد. چقدر از اختلافات به خاطر عدم دسترسی به یک روایت صحیح و معتبر از وقایع گذشته است. یک نمونه خیلی ساده و دم دستی، ماجرای خلافت و امامت، غدیر خم و سقیفه بنی ساعده و داستانهای ملحقه است.
در کتابهای تاریخ و فلسفه تاریخ به خصوص مقدمه ابن خلدون خوانده بودم که مورخ و خواننده هر دو باید مواظب خیلی چیزها باشند. غرضها و مرضها، ناباوریها،از بین رفتن شواهد، فاصله زمانی و خیلی چیزهای دیگر. خوانده بودم ولی ندیده بودم. شنیده بودم ولی ندیده بودم. وقتی در عصر ارتباطات و جلوی دوربینها و با در دست بودن تعداد زیادی عکس و مصاحبه می توان روایتهای بسیار متناقضی از یک رویداد واحد ارائه داد و از کسی نترسید و نگران چیزی نبود چرا باید تاریخ خواند. وقتی از زمان حال خبر نداریم و قادر نیستیم که فهم واحدی از یک رویداد ثبت شده را جا بیاندازیم چگونه می توان به تاریخ استناد کرد؟ چقدر این عبارت "برای ثبت در تاریخ" خنده دار است!
داشتم فکر می کردم که شاید جایگزین کردن درس حقوق به جای تاریخ این نوع مشکلات را حل کند. وقتی مردم حقوق و مسوولیتهای خود را بشناسند و قانون را بدانند این نوع اختلافات برطرف می گردد. شاید مردم بیش از تاریخ به خواندن حقوق احتیاج داشته باشند ولی بعدا فهمیدم که باز هم راویان رویدادها راهشان برای سوء استفاده باز است. باز می توانند در شب ادعای روز کنند. حالا چشم و گوشم از این ادعاها پر است. حالا فهمیده ام که شیطان به اندازه طول تاریخ تجربه دارد و از زمان بابا آدم تا حالا به طور پیوسته زرنگ تر و آدم شناس تر شده است. فهمیده ام که بی شرافتی درمان ندارد.

۱۳۸۸ تیر ۱, دوشنبه

انقلاب از آزادی به بالا

جنبش جوانان و مردم تهران و در شکل خیلی رنگ پریده ترش در شهرهای عمده ایران خیلی ها را غافلگیر کرد. کسی انتظار نداشت این جنبش بدون پیشوا و رسانه اینقدر طولانی شود. این مردمی که به خیابانها آمدند چند ویژگی دارند .یکی اینکه با توجه به مناطقی از تهران که شلوغ شد از قشرهای متوسط به بالا هستند که غم نان ندارند و ارزشهای دنیای جدید مانند دموکراسی و آزادی برای آنها مهم تر است. دوم اینکه اینها نوعا کسانی هستند که خودشان تا حدی تحلیلگر هستند و نیازچندانی به یک رهبر تحلیلگر و خط دهنده ندارند هرچند به رهبر به عنوان نماد و وحدت دهنده نیاز دارند. سوم اینکه بر خلاف تصور رایج دست کم چند ده هزار از آنها نشان دادند که آماده درگیریهای خیابانی هستند. البته تظاهرات روز دوشنبه گذشته نشان داد که اگر به خیابان رفتن هزینه ای نداشته باشد این تعداد از مرتبه چند میلیون خواهند بود. چهارم اینکه ظاهرا پشتوانه اقتصادی به جز خانواده ها وجود ندارد. به همین دلیل است که خبری از اعتصابات نبوده است.
آنچه فرماندهان نظامی را در روزهای سخت جنگ می ترساند تمرد است. اینکه نیروهای رده پایین شامل افسران جزء،درجه داران و سربازان از دستورهای آنان اطاعت نکنند. به نظرم این تمرد در سطوح اجتماعی و به خصوص پس از سخنرانی آیت الله خامنه ای در نماز جمعه اتفاق افتاده است. نتایج این تمرد بسیار پردامنه تر از آن چیزی است که ابتدا به ذهن می آید. به عنوان یک اشاره نگاهی بیاندازید به این مقاله الشرق الاوسط. فکر می کنم نهایتا این روند به مشروعیت زدایی از همه آن بنیانهای فکری بیانجامد که منجر به انقلاب اسلامی شد. این حوادث به نوعی آغاز یک پایان برای اسلام سیاسی بود.
این جنبش بنا به ترکیب نیروی انسانی شکل دهنده آن سرکوب شدنی نیست. دست کم 10 میلیون آدم با پول خریداری نشدند،گول سروصدای مبارزه دروغین با مافیا را نخوردند و مهم تر از همه در روزهای تظاهرات تهران به قدرت خود پی بردند. البته این جنبش را می توان از سطح خیابانها جمع کرد ولی آرامشی در کار نخواهد بود.

۱۳۸۸ خرداد ۲۹, جمعه

اگر

اگر حضرت علی (ع) گروههای فشار تشکیل می داد مجبور نبود 23 سال خار در چشم و تیغ در گلو صبر کند.
اگر محمد علی شاه آنقدر عقل داشت که با نظارت استصوابی نمایندگان خودش را(وکیل الدوله ها را) به مجلس بفرستد رسوایی به توپ بستن مجلس پیش نمی آمد.
اگر ارتش و ساواک مبسوط الید بودند و مانند نیروهای تحت امر آقای محصولی اجازه داشتند دست به هر کاری بزنند حالا وضع دیگری داشتیم.
اگر مختصات تولد من (مکان و زمان) کمی فرق داشت حالا اینقدر دنبال اگر نبودم.

۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه

آدم تربیت کنید

با محمود اردنی از هر دری گب می زدیم که میان صحبتهایش از عبارت خلیج عربی استفاده کرد. اعتراض کردم و با تاکید گفتم که نامش خلیج فارس است. تعجب کرد و گفت ما با هم برادریم و دوستیم و ...گفتم پس بگو خلیج فارس. به من گفت چنین جایی وجود ندارد و پس از ظهور اسلام اسم آن عوض شده است! سند خواستم، گفت که در کتابهای درسی همه کشورهای عربی چنین چیزی نوشته اند. گفتم سند باید مرضی الطرفین باشد و باید مرجع ثالثی معرفی کنی. گفت در قرآن اسم خلیج عربی آمده است. فکر می کرد مثل بیشتر ایرانیها قرآن نخوانده ام و می تواند از بی خبری ام سوء استفاده کند. بلافاصله سراغ قرآن آنلاین رفتم و گفتم نشان بده. بهانه آورد که دیرش شده و باید برود. در همین هنگام یکی از ایرانیهای ترک تبار به ما پیوست و بی مقدمه و با جدیت همه حرفهایش را شنیده و ناشنیده تایید کرد. محمود رفت و بحث ادامه پیدا کرد. از چیزهایی صحبت کرد که برایم تازگی داشت. از شوونیسم فارس و ستمدیدگی ترکهای ایران و اینکه ایران اساسا سرزمین ترکها بوده است و مهاجرت آریائیها دروغ است و ...راستش بلد بودم جواب محمود را بدهم ولی در پاسخ این یکی مانده بودم. واقعا آزار دهنده بود.
دیروز با یک ایرانی دیگر که حالا البته او را به شهروندی آمریکا پذیرفته اند راجع به انتخابات اخیر صحبت می کردم. دیدم که در تحقیر کردن ایرانیها دست کمی از امثال احمدی نژاد ندارد. اعتقاد داشت که اصولا ایرانیها شایسته داشتن حق انتخاب نیستند و بقیه را خودتان حدس بزنید. بدتر از همه اینکه به دانشجویان و استادان آمریکایی که جویای حوادث اخیر ایران بودند توضیح داده بود که اینها کلا عقب مانده هستند و برای آزادیهای جنسی و پول نفتشان اعتراض می کنند و اصولا نمی دانند که حقوق بشر و دموکراسی خوردنی است یا پوشیدنی. باز هم آن ترک تبار قبلی به بحث ما پیوست و اظهار خوشحالی کرد که در حوادث اخیر از کشته شدن ترکهای آذربایجان گزارشی نرسیده است. می گفت این مساله فارسهاست و به ما ترکها ربطی ندارد.
البته فعلا نمی خواهم بگویم این بحثها برایم اصولا دردآور بوده است یا نه و اگر بوده است چقدر. اینها را مثال زدم تا نشان دهم که یک ایرانی نمونه چگونه باید قادر باشد تا همزمان در چند جبهه بجنگد. مبارزه با غربیهای پول پرستی که هنوز استعماری فکر می کنند و ما را همیشه به عنوان بازار می خواهند، مبارزه با مسلمانان متحجر و متصلب ایرانی و غیر ایرانی، مبارزه با ایرانیهای غرب زده ای که غرب را از راه ماهواره و ویدئو و تلویزیون شناخته اند، مبارزه با جهل و خرافات و نژادپرستی و ...همه جبهه هایی هستند که او باید برای رزم در آنها آماده باشد. این جبهه ها علاوه بر جبهه هایی است که حتی یک شهروند غربی در یک نظام روشمند و جا افتاده نیز مجبور به شرکت در آنهاست. فعلا قصد تفصیل ندارم.
جای بارآوردن این ایرانیها خانواده و مدرسه است. این وظیفه سنگین برای بیشتر خانواده های ایرانی عملی نیست به هزار و یک دلیل و باید روی آموزش و پرورش سرمایه گذاری کرد. مدارس ما فعلا جایی هستند که چنین افرادی پرورش نمی دهند. فکر می کنم بنیان گذاشتن چنین مدارسی از هر تظاهرات و هر اصلاح طلبی و هر عبادتی خیر بیشتری دارد. این آن چیزی است که ارزش جان دادن دارد، آدم تربیت کردن.

۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

آسیاب به نوبت


کسی که باد می کارد طوفان درو می کند. یاد آقای رفسنجانی در عکس بالا افتادم. یکی از انقلابیون به آقای معین فر وزیر نفت دولت موقت حمله کرده بود و او از صحنه ای که می بیند کاملا خوشحال است. حالا این هتاکی ها گریبان خودش را هم گرفته است. کسانی که موقعیت او را در خواب هم نمی دیدند اکنون اجازه پیدا کرده اند کارنامه اش را ارزیابی کنند. اما این بار کلاهش پشمی ندارد. 4 سال پیش شکایت پیش خدا برد و الآن سکوت و کار پشت پرده را ترجیح می دهد. حریفان رو بازی می کنند ولی او مجبور است دور از چشم و گوش مردم شان و مقام سابق خود را یادآوری کند. شب سوم تیر 84 در تلویزیون رو به دوربین گفت که امام به من و آقای خامنه ای تذکر داد مادامیکه شما با هم باشید انقلاب مشکلی پیدا نمی کند. هفته قبل هم او از رهبر خواست که تدبیری کند و خودش را یاور و همرزم امروز و فردایش خواند. 20 سال پیش اگر کسی به من می گفت روزگاری می رسد که آقای رفسنجانی چنین وضعی پیدا کند فقط به او می خندیدم.
ولی بازی تمام نشده است. و تلک الایام نداولها بین الناس (بخشی از آیه 140 سوره آل عمران). نوبت همه می شود.گویا جناح رهبر قصد داشته است کار همه آنهایی را که دستبوس نیستند یکباره تمام کند. این جماعت نادستبوس اعتبار و مشروعیت خود را از آیت الله خمینی گرفته اند. در مقابل کسانی که از ذوب در ولایت صحبت می کنند، از راه امام یاد می کنند و هنوز به قبله سابق نماز می خوانند. با فوت آیت الله خمینی، این جماعت که اصلی ترین نقشها را در تثبیت نظام جمهوری اسلامی در قالب سپاه و کمیته و اطلاعات داشتند بی پناه شدند. راه ورود دوباره آنها به قدرت یادگیری زبان روز و ادعای اصلاح طلبی بود که البته جواب داد. حالا این حربه هم از آنها گرفته شده است. دیگر کسی باور ندارد که با انتخابات بتوان اصلاحی ایجاد کرد. البته حریف هم هزینه سنگینی داده است. آنها در برابر همه مردم لخت شدند و آنچه را سالها در لفافه پنهان می کردند آشکار ساختند. این البته پیروزی بزرگی برای مردم بود.اکنون صحنه بازی از پشت درهای بسته به وسط خیابانها کشیده شده است. برای اصلاح طلبها داستان مرگ و زندگی و برای حریفان آنها یک گردنه سخت است. بعید می دانم که از برنده این دعوای قدرت خیری به مردم برسد. مردم یا باید هر روز با قدرت و ایمان و با تشکل، دنبال حقوق خود باشند ( در ایران اگر کمتر از تظاهرات باشد جواب نمی دهد) و یا اگر توان و حوصله اش را ندارند هر چه زودتر به خانه هایشان برگردند و بازی را از دور تماشا کنند.


۱۳۸۸ خرداد ۲۱, پنجشنبه

باید نگران بود

در مملکتی که پشت هر افشاگری یک توطئه وجود دارد باید همیشه نگران بود. پالیزدار به آقای رفسنجانی نامه می نویسد و طلب بخشش می کند. تا حالا فکر می کردم پالیزدار از جناح احمدی نژاد است و احمدی نژادی ها پشتش را خالی کرده اند.
چقدر مردم ایران از دروغ بیزار بوده اند و من خبر نداشته ام. چقدر دروغگویی بد شده است؟ کمتر کسی از مسوولین جمهوری اسلامی را می شناسم که دروغ نگفته باشد. حالا که قرار است فقط یک نفر تاوانش را بدهد باید نگران بود.
عجیب است که مملکت ما دیوان محاسبات و سازمان بازرسی هم داشته است . چقدر من بی خبر بوده ام؟ رییس دیوان محاسبات منصوب رییس مجلسی است که از شورای عالی امنیت ملی بیرون انداخته شد و رییس سازمان بازرسی کل کشور به شهادت خاطرات آیت الله منتظری یکی از مجریان کشتار تابستان 67 است. این همه تحول نگران کننده است.
مردمی که هر وقت به خیابان آمده اند جز خرابکاری کاری نکرده اند حالا شعر می خوانند، حرکات موزون می کنند و شبها تفریحات سالم پیدا کرده اند. این رفتارها مسالمت آمیزتر از آن هستند که واقعی باشند. از این رفتارها باید ترسید.
راستی منظور رفسنجانی در نامه اش به رهبر که بدون سلام شروع شده بود از بیل و پیل و چشمه چه بود؟چشمه کجاست و بیل دست کیست و چه پیلی در راه است؟



۱۳۸۸ خرداد ۱۹, سه‌شنبه

دوقطبی اینترنتی

اخیرا یک دوقطبی به دوقطبیهای جهان اضافه شده است و آن دو قطبی اینترنتی است. فکر می کنم که دو دستگی ایجاد شده در مردم ایران بر سر نامزدهای انتخابات ربط مستقیمی به دسترسی آزادانه آنها به اینترنت دارد. بیشتر کسانی که دسترسی آزاد به اینترنت دارند علیه احمدی نژاد هستند. بعید می دانم کسی فیلم ادعای احمدی نژاد در مورد هاله نور را دیده باشد و هنوز بخواهد به او رای بدهد.

۱۳۸۸ خرداد ۱۶, شنبه

کلمه الحق یراد بهالباطل

داستان انتخابات به جاهای هیجان انگیزی رسیده است و خیلی سخت است که هیجان زده مطلب ننویسم. الآن وقتی است که هدف وسیله را توجیه می کند. نقابها برداشته می شوند و افشاگری تقدیس می شود. برای جمهوری اسلامی دیگر حیاط خلوتی باقی نمانده است. احمدی نژادی ها دست به قمار زده اند. اگر گروه مقابل هم دست به قمار و افشاگری بزند مشاهده خواهد شد که هیچ دست پاکی وجود ندارد و این موجودیت همه گروهها را تهدید می کند. اگر هم قمار نکنند بازنده هستند چون ملت ایران عاشق افشاگری هستند. ظاهرا طرفداران احمدی نژاد مطمئن هستند که رقبا مثل آنها اقدام به پرده دری نخواهند کرد.
احمدی نژاد برروی احساس عمومی مردم نسبت به سوء استفاده از بیت المال و ویژه خواریها خیلی سرمایه گذاری کرده است. این کار یک بار جواب داد و شاید این بار هم جواب بدهد. اشاره به این سوء استفاده ها گرچه حرف حقی است ولی از جایگاه حق گفته نمی شود: کلمـه الحق یراد بهالباطل. ناپاکی رقبا دلیلی بر پاکی خودی ها نیست. نگاهی به آمارهای دروغ و سوابق اعضای کابینه احمدی نژاد موید این نکته است.
نتیجه ای که می گیرم این است که بعد از گذشت 30 سال از عمر جمهوری اسلامی این حکومت هنوز مستقر نشده است. هنوز این قطار در هر ایستگاه یک عده را پیاده می کند. هنوز نتوانسته اند در مورد گردش قدرت،گردش اطلاعات و تعریف منافع ملی یک اجماع ایجاد کنند. با توجه به موازنه قوای فعلی خیلی بعید می دانم که نتیجه انتخابات از صندوقهای رای در بیاید. مهم نیست که داخل صندوقها چیست مهم آن است که آیا قماربازها به قمار خود ادامه خواهند داد یا نه؟ احتمالا شورای نگهبان یا یک حکم حکومتی دیگر سرنوشت این دوره را مشخص خواهد کرد.آیا اصلاح طلبان حاضرند در مقابل حکم حکومتی بایستند و هزینه بدهند؟البته این راه هم نیاز به مقدماتی دارد مانند افشاگری بیشتر، ایجاد درگیری و تنش، بر هم زدن نظم عمومی و ...به هر حال هر گروه که برنده شود سرمایه اجتماعی ایرانیها کاهش جبران ناپذیری پیدا کرده است.

۱۳۸۸ خرداد ۱۴, پنجشنبه

دکتر یا آیت الله؟

افراد زیادی را می شناسم که از حوزه به دانشگاه رفتند و حتی لباس آخوندی را ازتن درآوردند مانند مرحوم دکتر شهیدی و دکتر محقق. مطهری و مفتح هم قبل از انقلاب به دانشگاه رفتند و به نظر من اگر حرفی برای گفتن داشتند نتیجه حضورشان در محیط باز دانشگاه بود. این روند بعد از انقلاب هم وجود داشته است. ضمنا شاهد بوده ام که برخی از فارغ التحصیلان دانشگاه هم بعد از انقلاب به سمت حوزه ها رفتند و آنجا درس خواندند. یکی از آنها به ما در دانشگاه درس متون اسلامی می داد. آقای کدیور یکی دیگر از آنهاست. آنچه برای من جالب است این است که بین این افراد لقب دکتر بر آیت الله ترجیح داده می شود. به دو نمونه اخیر توجه کنید: دکتر هادوی تهرانی و دکتر محمود علوی . این کار 3 دلیل می تواند داشته باشد: نخست اینکه این آقایان دکتر بودن را با ارزشتر از آیت الله بودن می دانند و در نتیجه عنوان دکتر را ترجیح می دهند. دوم اینکه آنها خودشان چنین اعتقادی ندارند ولی مردم جامعه اینطور فکر می کنند و چون آنها به مردم احتیاج دارند خودشان را آنطور که مردم می پسندند معرفی می کنند. دلیل سوم هم جمع دو دلیل اول است یعنی هم خودشان و هم مردم به هر دلیل عنوان دکتر را نسبت به عنوان آیت الله محترمانه تر می دانند.

۱۳۸۸ خرداد ۱۱, دوشنبه

امام خمینی و امام خامنه ای

به نظرم می رسد که صحنه انتخابات ایران تبدیل شده است به نبرد بین کسانی که خود را وفاداران و یاران صدیق امام خمینی می دانند و کسانی که خود را مطیع امر ولی فقیه زنده می شمارند. گروه اول البته جرات و جسارت نفی ولی فقیه فعلی را ندارند و گروه دوم هم هیچ وقت حاضر نیستند که راه و روش دو ولی فقیه را متفاوت بدانند . این وسط ظاهرا منظور از رای دهندگان خاموش مردمی هستند که به هر دلیل مخالف هر دو گروه مزبور هستند . گروه اول یا همان اصلاح طلبها سعی دارند نشان دهند که همه آرمانهای رای دهندگان خاموش را می توان با ادامه راه امام خمینی متبلور کرد و گروه دوم یا اصولگراها هم سرنوشت خود را به حکومت احمدی نژاد و پشتیبانانش گره زده اند. رای دهندگانی هم که همیشه پای ثابت انتخابات هستند روایت شفافی از این اختلافها در دست ندارند. به زبان ساده، صحنه انتخابات تبدیل شده است به گروکشی مردمی که در بی خبری هستند به نفع گروههایی که خوب همدیگر را می شناسند ولی جسارت شناساندن و افشای کامل یکدیگر به مردم را ندارند.

۱۳۸۸ خرداد ۸, جمعه

اتفاق خاصی نخواهد افتاد

کاشکی احمدی نژاد سرچشمه همه فسادها بود. کاشکی می شد فرض کرد که او همان ضحاک و یا یزید است. کاشکی می شد امیدوار بود که او در نبرد با فریدون و امام حسین (ع) نابود شود. کاشکی می شد همه تباهیها و سیاهیهای یک ملت را به پای او نوشت و بعد کاوه ای پیدا می شد و او را به پایین می کشید. البته که اینطور نیست. نه احمدی نژاد یزید است و نه افراد مقابلش امام حسین (ع).
مردم ایران هنوز دنبال قهرمان می گردند. تا آمدن قهرمان اصلی (امام زمان) به قهرمانهای کوچکتر دل می بندند: رضا شاه، مصدق، آیت الله خمینی، خاتمی و حالا لابد میر حسین موسوی. فعلا قصد قضاوت ندارم چرا که مثل قاضی، پرونده ها دستم نیست، ولی خیلی بعید می دانم جماعتی که فعلا سر کار هستند با انتخابات از قدرت کنار بروند. ممکن است با انتخابات سر کار بیایند ولی با انتخابات رفتنی نیستند. اگر بروند خیلی چیزها را با خودشان می برند. هنوز منتظر خیلی از افشاگریها هستم. البته باید منتظر ماند و دید ولی گفته باشم که ای جماعت خیلی اتفاق بزرگی نخواهد افتاد. تفکر احمدی نژادی بخشی انکار ناشدنی از هویت جمعی ما ایرانیهاست. این هویت هم به این سادگیها از بین نمی رود. یونانیها، عربها، ترکها،مغولها و ...به ایران آمدند و هر کدام به نوعی آب این مملکت را گل آلود کردند و ماهی گرفتند و میراثهای زشتی از خود به جا گذاشتند ولی هیچ گزارشی از رفتن خودشان و آثارشان نیست. باید قهرمانها را بین خودمان و در وجود خودمان پیدا کنیم.
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی

۱۳۸۸ خرداد ۱, جمعه

نتیجه انتخابات

اخیرا چند فیلم مستند جالب در اینترنت دیدم که همه آنچه را در مورد فضای اوائل انقلاب تصور می کردم تایید می کنند. می توانید آنها را اینجا ببینید:3و1،2. رفتار و گفتار و پندار مردم همان چیزی بود که انتظار داشتم، کاملا خام و ابتدایی. چیزی که مرا خیلی متعجب کرد گفته های دو مصاحبه شونده بود که اتفاقا هردو زن بودند. هر دو بیان کردند که هنوز محتوا و مبانی جمهوری اسلامی را نمی شناسیم. یکی به جمهوری اسلامی رای منفی داده بود و دیگری تصمیم نگرفته بود که رای بدهد. انصافا شنیدن این نظرات در آن زمان برایم نامنتظره بود. نکته دیگر اینکه آرم ویدئوها نشان می داد که این فیلمهای مستند از شبکه های صدا و سیما پخش شده اند. به چه نیت، الله اعلم.
نکته آخر اینکه در انتخابات پیش رو نتیجه برایم خیلی اهمیت ندارد چون راه ایرانیها خیلی طولانی تر از این حرفهاست ولی البته بعضی شکستها خیلی دوست داشتنی هستند خیلی. چیزی که برایم اهمیت دارد تعداد واقعی کسانی است که مانند آن دو زن فکر می کنند و می اندیشند. نتایج انتخابات می تواند تخمین مناسبی از آنها به دست دهد.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۷, یکشنبه

خوب شد


خوب شد که چهارچرخش هوا شد وگرنه قصد داشت همه ماشینهای منطقه را صیغه کند!

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۵, جمعه

چقدر هزینه باید بدهیم؟

تقریبا از دوره جنگهای ایران و روس است که ملت ایران بار دیگر تا حدی به خودآگاهی دست پیدا می کند، خود را با دیگران مقایسه می کند و در جستجوی چرایی عقب افتادگی خود و راههای کسب عزت و بزرگی و پیشرفت برمی آید. اوج این جریان در انقلاب مشروطه دیده می شود. شکوه و بزرگی این انقلاب قربانی بی سوادی و تربیت نایافتگی ایرانیها می گردد. پس باید گفت دست رضا شاه ( و البته نخبگان همراهش) درد نکند چرا که در جهت گسترش آموزش و تربیت اقدام کرد. این مردم نفت زده در جریان ملی شدن نفت و انقلاب 57 هم تلاشهای پیشین را تکرار کردند. شکست خوردند چون نمی دانستند چه می خواهند چون هنوز سواد و تربیت کافی نداشتند. آیت الله خمینی وعده پول نفت و حکومت اسلامی ( هم دنیا و هم آخرت) به مردم داد ولی اکنون ایرانیها هم دنیا را از دست داده اند و هم آخرت را. از نظر من دلیلش باز هم بی سوادی مردم است. نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ایران هم تاثیری در سرنوشت مردم ایران مادامیکه این نقیصه برطرف نشود ندارد. اصلاح طلبی و اصول گرایی هم با وجود این نقیصه بزرگ یک شوخی تلخ است.
چقدر باید هزینه بدهیم تا ایران آباد و آزاد شود؟ به اندازه همه کتابهایی که نخوانده ایم و همه زحماتی که نکشیده ایم به اضافه همه کتابهایی که پدرانمان نخوانده اند و زحماتی که پدرانمان نکشیده اند باید هزینه بدهیم. اگر کتاب می خواندیم و از مکتبهای فکری و عقیدتی دنیا خبردار بودیم گول هر سخن به ظاهر مطبوع را نمی خوردیم. اگر آنقدر زحمت می کشیدیم تا به جای این همه اسم جیمز و دیوید و توماس و...بین دانشمندان چند تایی هم اسم حسن و سهراب و ... به گوش بخورد، دیگر ادعای اینکه همه علوم در قرآن هست مقبول نمی افتاد. اگر تلاش می کردیم تا دست کم یک درصد( نسبت تقریبی جمعیت ایران به جمعیت جهان ) علوم و فناوریها را خودمان تولید کنیم می فهمیدیم که دوره معجزات علمی و دانشمندان 20 ساله گذشته است. می فهمیدیم که سرهم بندی قطعات موشک با دانش تولید موشک فرق دارد. درک می کردیم که یک من ماست چقدر کره دارد.
به خیابان ریختن و آتش زدن و اعتراض کردن و زندان رفتن و جنگیدن و شهید دادن چه آسان و کار کردن و مطالعه کردن و تمدن ساختن و تحمل حرف مخالف چه مشکل؟

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۸, جمعه

ارگانیک

صنعت مواد غذایی ارگانیک که در اروپا بیشتر به اسم بیو Bio معروف است به سرعت در حال رشد است. تولید این محصولات از استانداردهای خیلی سختی تبعیت می کند. در تولید این مواد غذایی از مصرف سموم و آفت کشها و کودهای شیمیایی خودداری می شود. البته از کودهای ارگانیک (حیوانی) و برخی آفت کشها آن هم در موارد خاص استفاده می شود. مقررات تولید این محصولات کاملا سخت گیرانه هستند.یکی از کانالهای تلویزیونی کشاورزی را نشان می داد که چون در مزرعه مجاور از کود شیمیایی استفاده شده بود و جهت باد به سمت مزرعه او بوده است اجازه پیدا نکرده است تا از آرم مخصوص ارگانیک برای محصولاتش استفاده کند. در مورد دام و طیور، عدم استفاده از مواد هورمونی و آنتی بیوتیک از شرایط لازم است. در بعضی موارد شرط دیگری که وجود دارد آزاد بودن حیوان در فضای باز و چرای آزاد است که اصطلاحا انسان پسند(human friendly) گفته می شود.حیوانات نباید در فضایی محدود فقط برای خوردن نگهداری شوند. آنها باید بتوانند آزادانه در مزارع گشت بزنند ، هوا خوری کنند و از آفتاب استفاده کنند.معمولا در خوراک دام وطیور از گوشت به خصوص گوشت خوک که ارزانتر است استفاده می شود. در صنعت گوشت ارگانیک این کار ممنوع است. علاوه بر این شرکتهای توزیع کننده گوشت ارگانیک گاهی این فرصت را برای شما فراهم می کنند که بتوانید مزرعه ای را که دام در آن پرورش یافته است شناسایی کنید.
من به این نوع گوشتهای ارگانیک می گویم طیب هرچند که ذبح اسلامی نباشند. با این تعریف تمام گوشتهای وارداتی به ایران و شاید خیلی از گوشتهای تولید شده در ایران حرام هستند هرچند که ذبح اسلامی باشند.
فروش محصولات ارگانیک در آمریکا در سال 2008 به 8 میلیارد دلار رسیده است و سالانه 15 تا 20 درصد رشد دارد. اکنون حدود 2 درصد مواد غذایی در جهان به شکل ارگانیک تولید می شود. قیمت غذاهای ارگانیک بالاست و هرکسی از عهده آنها بر نمی آید. یک گالن شیر ارگانیک (3.785 لیتر) حدود 5.9 دلار است. شیر غیر ارگانیک 3.5 دلار در هر گالن است. یک مرغ ارگانیک حدود 17 دلار است و مرغ غیر ارگانیک هم حدود 4 دلار.
همه اینها در حالی است که در ایران و شاید همه کشورهای اسلامی هیچ توجهی به شرایط لازم برای گوشت ارگانیک نمی شود. اگر ما مسلمان بودیم حالا باید ما در این صنعت پیشرو بودیم. در عوض همه همت آقایان این است که به کشتارگاههای داخل و خارج کشور آخوند اعزام کنند تا به هنگام ذبح حیوان بسم الله گفته شود. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.