۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

خشونت و عدالت

این همه توصیه به عدم خشونت از کجا می آید و چه مبانی منطقی و عقلی دارد؟آیا هیچ جنبش سیاسی بدون خشونت توانسته است به قدرت برسد و آیا اگر جنبشی دنبال قدرت نباشد می توان آن را سیاسی دانست؟ دو مثال معروف در مورد فعالیت سیاسی بدون خشونت رایج شده است. یکی نهضت استقلال طلبی هندیها به رهبری گاندی و دیگری نهضت ضد نژاد پرستی مردم آفریقای جنوبی به رهبری ماندلا است. از نظر من هر دو کاملا خشن بوده اند. انگلیسیها وقتی تن به استقلال هند دادند که خرید پارچه های انگلیسی توسط هندیها تحریم شده بود و کارخانه های نساجی منچستر تعطیل شده بودند. این از هر جنگی برای انگلیسیها خشن تر بود. دولت نژاد پرست آفریقای جنوبی هم زیر فشارهای خرد کننده تحریم های اقتصادی و سیاسی بود که تسلیم شد و این عین خشونت است. پس در دو مثال بالا شاهد خشونت بوده ا یم ولی البته خونریزی و تخریب تجویز نشده بود.
جنبشی ها باید توضیح بدهند از چه نوع خشونتی می خواهند استفاده کنند؟ اینکه خونریزی نباشد و تخریب نباشد خوب است ولی به جای آنها چگونه اعمال قدرت می کنند؟ آیا تا حالا کسی بوده است که بدون پشتوانه قدرت سر میز مذاکره موفق به کسب امتیاز شود یا دست کم امتیازی ندهد؟
شخصا در همه امور سیاسی طرفدار عدالت هستم نه پرهیز از خشونت. از محاکمه ها، اعدام ها و مصادره های ناعادلانه بیزارم ولی چرا باید عدالت از اعمال قدرت محروم شود؟آیا با متجاوز به عرض و ناموستان هم وقتی خودتان باید تصمیم بگیرید، مذاکره می کنید و از خشونت می پرهیزید؟

۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

تعلم یا تالم

با اینکه امیدی به سواد جماعت دولتی (حکومتی) وجود ندارد ولی این احتمال هم وجود دارد که آقای احمدی نژاد واقعا در کاربرد واژه تعلم به جای تالم عمدی داشته است( اینجا). لابد هزینه های آقای کردان برای نظام زیاد شده بود و بعضی ها این هزینه را کم کردند( البته ممکن است خودسر بوده باشند). آقای احمدی نژاد هم از قضیه بو برده است و متنبه و متعلم شده و در نتیجه متاثر گشته است. ضمنا ایشان گفته اند که آقای کردان پا در جای پای شهدا گذاشته اند. احتمالا شهید کننده آقای کردان ویروسها نبوده اند. الله اعلم.

۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

اسلام فازی

اسلام ناب محمدی چیزی است که ظاهرا فقط خود حضرت محمد (ص) آن را درک می کرد و بعد از او هیچگاه توافقی بر سر آموزه های او بین مسلمانان حتی آنهایی که با او زندگی کرده بودند وجود نداشته است. اسلام آمریکایی را بعد از پیام آیت الله خمینی به حجاج در سال 66 شناختیم و گفته شد که شیوخ خلیج فارس نمادهای آن هستند. برای من روشن نیست که بعد از 28 صفر سال یازده هجری قمری تا مراسم حج سال 1366 هجری شمسی مسلمانان دنیا با چه نوع اسلامی زندگی می کرده اند ولی دست کم فهمیده ام که از زمان ظهور جمهوری اسلامی تاکنون نوع جدیدی از اسلام رشد کرده است که صرفنظر از جنبه های مختلفش در تعریف مرز شرع و اخلاق تجدید نظر کرده است . فکر می کردم که هرچه شرعی باشد اخلاقی است و برعکس. فکر می کردم که
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است/ کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم.
ولی حالا تعاریف جدیدی پیدا شده است. امر مطلقا خوب یا مطلقا بد وجود ندارد بلکه خوب و بد نسبی است و بستگی به مصلحت حکومت اسلامی دارد. صفر و یک اخلاقی و شرعی نداریم. این امور می توانند گستره ای بین صفر و یک داشته باشند. وضعیت خیلی شبیه منطق فازی است و من اسم آن را اسلام فازی می گذارم.
به عنوان مثال اهتمام یک مسلمان به کمک به دیگر برادران مسلمان یک اصل اخلاقی و شرعی شمرده می شد ولی دیگر اینطور نیست. جواب این سوال که آیا باید به مسلمانان سین کیانگ در چین و یا چچن در روسیه کمک کرد یا نه دیگر یک بله مطلق نیست. نمره اش 1 نمی شود. با توجه به روابط سیاسی دوستانه با چین و روسیه به مسلمانان آنجا کمکی نمی کنیم ولی احتمالا در حد اظهار نارضایتی و دست بالا احضار سفیر، آستینی بالا می زنیم. نمره اش چیزی بین 0.5 و صفر است. جالبتر اینکه ممکن است به دوستان ارمنی علیه مسلمانان آذری کمک هم کنیم ( نمره اش منفی می شود؟!). در این نوع از اسلام دیگر قتل نفس یک گناه کبیره نیست بلکه گناه این است که برای حفظ حکومت اسلامی حاضر نباشیم قتل کنیم ولو طرف دست به اسلحه نبرده باشد. خلاصه اینکه نه تنها همه احکام اسلامی پیشین تفسیر پذیر و قابل تجدید نظر هستند بلکه مبنای تجدید نظر هم مشخص نیست. امکان تجدید نظر و نوع تجدید نظر بستگی به مصلحت حکومت اسلامی در آن زمان خاص دارد. بنابر این ایمان آورندگان به این اسلام به اسلامی مه آلود و غیر شفاف که تنها اصل حفظ قدرت در آن شفاف است گرویده اند. هر زمان که سعی کنید مبانی چنین اسلامی را فهم کنید دچار اشتباه خواهید شد چون که اصولا فهم این اسلام فقط برای قدرتمداران حکومت اسلامی ممکن است. آنها هم چون از آینده خبر ندارند فقط می توانند به طور لحظه ای فهم خود را از اسلام و نتایجش را برای شما بیان کنند. این اسلام فازی بزرگترین دشمن امر اخلاقی و بهترین سلاح برای حذف دین از جامعه است. چرا این چیزهای فازی همیشه از ذهن ایرانیها تراوش می کند؟

۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

تربیت، مقدم بر حرکت

در کشوری مثل آمریکا برای ورود به باشگاه قدرتمندان و تصمیم گیران سیاسی باید یا ابتدا عضو باشگاه ثروتمندان شده باشید و یا دارای درک و شعور سیاسی و قدرت تحلیل گری نمونه ای باشید. به طور مشخص، شورای روابط خارجی آمریکا مجمعی است از پولدارهایی مانند خانواده های راکفلر و مورگان و تحلیل گرانی مثل کیسینجر. بازوی رسانه ای این شورا هم فصلنامه ای است به اسم Foreign Affairs که اگر به قدر کافی باهوش باشید و زبان سیاسی آن را بفهمید می توانید تا حدی روند وقایع جهانی را پیش بینی کنید.
در کشورهای جهان سومی مانند ایران ، رابطه قدرت و ثروت و نیز قدرت و دانش وارون است. شما باید ابتدا به هر نحوی وارد باشگاه قدرتمندان و تصمیم گیران سیاسی شوید و بعد می توانید ثروت اندوزی و مدرک اندوزی کنید. در مناقصه ها برنده شوید و نمایندگان خودتان را به مجلس بفرستید. قدرت تحلیل گری هم احتمالا چیزی غربی و بالتبع شیطانی است که اگر وجود داشته باشد در بهترین حالت ممکن است تحمل شود ولی اگر نبود هم اصلا جای نگرانی ندارد. هم پول نفت موجود است و هم دانشگاه آکسفورد!
به نظر من هر حرکت سیاسی که بتواند این رابطه بین قدرت و ثروت را تصحیح کند و ضمنا نظام فاسد اقتصاد دلالی را مهار نماید ستودنی و قابل اعتنا و یک نوع خدمت است و ارزش آن را دارد که برایش فداکاری کرد. در غیر این صورت دموکراسی طلبان و آزادیخواهانی که امروز در خیابانها هستند فردا برایمان استدلال خواهند کرد که ثروت و مدرک و شغل مدیریتی حق آنهاست چون ریسک کرده اند و یا دلیلهایی شبیه به این و این چرخه معیوب تکرار خواهد شد. متاسفانه در فرهنگ ایرانیها اینگونه سوء استفاده از قدرت سیاسی، سنتی جا افتاده است و برای اصلاح آن کار فرهنگی باید کرد نه خیابانی. باید کاری کرد که هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد و این عین عدالت است. هر چیزی به جای خویش نیکوست.

۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

شاعرانه

سعدی علیه الرحمه می فرمایند :
دولت به خران دادی و عزت به سگان/ ما هم به تماشای جهان آمده ایم .

حافظ لسان الغیب هم چیزی در مایه های همشهری اش می گوید:
یارب این نو دولتان را بر خودشان نشان/ کین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند.

با اینکه از این شعر سیف فرغانی که ظاهرا خطاب به مغولها سروده شده است خیلی لذت بردم:

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد/ هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت ازپی آن تا کند خراب/ بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان/ بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص وعام / بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز/ این تیزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد/ بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت/ این عوعو سگان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست/ گرد سم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت/ هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت/ ناچار کاروان شما نیز بگذرد

ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن/ تاثیر اختران شما نیز بگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید/ نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

بیش از دو روز بود از آن دگر کسان / بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم/ تا سختی کمان شما نیز بگذرد

در باغ دولت دگران بود مدتی / این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد

آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه/ این آب ناروان شما نیز بگذرد

ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع / این گرگی شبان شما نیز بگذرد

پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست/ هم بر پیادگان شما نیز بگذرد

ای دوستان خوهم که به نیکی دعای سیف/ یک روز بر زبان شما نیز بگذرد

ولی شخصا منش و روشی را که در این شعر حنظله بادغیسی ( از اولین شاعران پارسی گوی-قرن سوم) بازتاب پیدا می کند و از مرحوم دکتر توانا یاد گرفته ام ترجیح می دهم:
مهتری گر به کام شیر در است / رو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عزت و جاه/ یا چو مردانت مرگ رویاروی

۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

آموزش به مثابه نبرد

نبرد بین مشروطه طلبان و مشروعه خواهان هنوز ادامه دارد. به یک معنی سبزها یا کسانی که دنبال آزادیخواهی، دموکراسی خواهی، عدالت طلبی و ترقی خواهی هستند فرزندان معنوی مشروطه خواهان اند و همه مردان ولی فقیه یا کسانی که آرمانهای رجعت گرایانه مذهبی دارند از نسل مشروعه طلبان هستند. به نظر من اصلی ترین صحنه نبرد بین این دو دسته نه خیابان است و نه رسانه ها. صحنه اصلی نبرد نظام آموزشی است. نظام نوین آموزشی که تقریبا با مشروطه به دنیا آمد و پهلوی ها بزرگش کردند و شامل آموزش و پرورش فعلی و دانشگاهها می شود و نظام آموزشی سنتی که مهم ترین رکن آن حوزه های علمیه است و البته شامل مساجد و هیئتها و مراسم مذهبی هم می گردد. خروجی های نظام نوین به لحاظ فکری مصرف کنندگان مفاهیم عمدتا غربی هستند و دست پروردگان نظام سنتی مصرف کنندگان متون قدیمی. بین دسته اول تاریخ ایران از مهاجرت آریاییها آغاز می شود و بین دسته دوم از عام الفیل و شکسته شدن طاق کسری. با همین نشانه ها متوجه می شویم که جهان بینی این دو گروه کاملا با هم متفاوت است و هیچ کدام نتوانسته اند در 100 سال گذشته دیگری را حذف کنند. کشدار شدن دوره گذار ایران از سنت به تجدد هم به همین دلیل است. اگر جمهوری اسلامی به فکر بقا باشد باید به گونه ای نظام نوین آموزشی را مهار کند و ظاهرا متوجه این نکته هم هست ( اینجا را بخوانید) ولی البته توانش را نداشته است و نخواهد داشت. افراد یا گروههایی که بتوانند مهار هر دو نظام آموزشی را در دست داشته باشند آینده ایران را از آن خود خواهند کرد. به این ترتیب هر اجتماع آموزشی محل یک نبرد است. متعلمین مردان جنگ هستند و سلاحشان هم آموخته هایشان. هر که بیشتر بیاندیشد و پرسش کند و پاسخهای بهتری آماده نماید پیروز خواهد شد.