۱۳۸۸ اردیبهشت ۸, سه‌شنبه

اوج و حضیض

در جایی خوانده ام ( خلاصه اش اینجا هست) که قبل از انقلاب وقتی چند کشور عربی موضوع جزایر خلیج فارس را به سازمان ملل می کشند ابتدا نماینده عراق سخنرانی شدیداللحنی علیه ایران می کند و بعد چند نماینده دیگر از کشورهای عربی نیز با شدت و حدت همین کار را می کنند. در تمام این مدت نماینده ایران خود را به خواب زده بوده و اعتنایی نمی کرده است (اگر زنده است خدا به او عمر با برکت بدهد و اگر از دنیا رفته است خدا رحمتش کند). خلاصه آنکه جلسه تا حدی داغ و متشنج می شود تا نوبت به نماینده ایران می رسد. او پشت تریبون می گوید من در تمام مدت این نطقها خواب بودم! و نمی دانم که آقایان چه گفتند. همین قدر می دانم که جزایر نامبرده متعلق به ایران بوده اند، متعلق به ایران هستند و متعلق به ایران خواهند ماند. وی سپس از پشت تریبون پایین می آید و سرجایش می نشیند و جلسه در بهت و حیرت فرو می رود. در این حال ظاهرا نماینده سومالی پیشنهاد می کند که پرونده بسته شود. اعضا موافقت می کنند و بحث تمام می شود. اینها را گفتم حالا اینجا را بخوانید و این عکس را هم ببینید. قضاوت هم به عهده خودتان.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۴, جمعه

باز هم طالبان

به یک لحاظ می توان آدمها را به دو دسته تقسیم کرد: آدمهایی که اعتبارآفرین هستند و آدمهایی که اعتبارخور هستند. دسته اول آنهایی هستند که به خاطر استعدادی که داشته اند و به خصوص سختکوشیهایشان در زمینه های علمی، اجتماعی،فرهنگی،هنری، شغلی و ...به افتخاری دست پیدا کرده اند و اعتباری آفریده اند. به طور مثال انیشتین با آنکه یک کارمند اداره ثبت اختراعات سوئیس بود نسبیت خاص را صورتبندی کرد. این اداره نوعا جای چنین کارهایی نیست. هر چه بوده زحمات شخصی خود انیشتین بوده است. دسته دوم افرادی هستند که نه به خاطر زحمت بلکه به خاطر موقعیتی که داشته اند به جایی رسیده اند. مثل کسانی که فارغ التحصیل شریف و ام آی تی و...(مثال زدم) بوده اند و در واقع نان آنجاها را می خورند بدون آنکه واقعا شایستگی آن را داشته باشند. اینها همیشه پشت اسمهایی مخفی می شوند که اعتبار این اسمها به خاطر همان آدمهای دسته اول به دست آمده است. عربها می گویند شرف المکان بالمکین، یعنی شرافت یک مکان به کسی است که در آن مکان قرار گرفته است.
فکر می کنم که شخصیت، رفتار و جهان بینی آدمهای اعتبارآفرین چندان تحت تاثیر آموزش قرار نمی گیرد. اینها به نوعی خودساخته هستند و راه خود را پیدا می کنند (باز حکم کلی نمی کنم). اما بر این باورم که محیط آموزشی خیلی روی دسته دوم یا همان اعتبارخورها تاثیر دارد. با مصاحبت با یک فرد و به شرط آنکه دقت نظر داشته باشید با دقت خوبی می توانید حدس بزنید که او از چه نوع دانشکده ای فارغ التحصیل شده است. مهندسی خوانده است یا علوم پایه، از جنس گروه رشته های پزشکی است و یا علوم انسانی.
این مقدمه را به ذهن بسپارید و نگاهی به این اینجا بیاندازید. حکومت طالبان را سرنگون می کنید ،با فرهنگ طالبان پرور چه می کنید؟ احمدی نژاد را کنار بزنید می خواهید با امت احمدی نژاد پرور چه کنید؟ افکاری که در محیطهای بسته آموزشی از جنس مدارس علمیه پاکستان پرورش پیدا می کنند اعتبار و اصالتشان را از اجتهاد در دین و با زحمت و تلاش به دست نیاورده اند. اینها جواب همه مسائل را می دانند و نیازی به تلاش کردن و اجتهاد ندارند. همه تلاششان در جهت یادگیری مجموعه جوابهای از پیش آماده شده است. پس اعتبارشان را هم از آدمهای بزرگ و زحمتکشی می گیرند که این جوابها را قبلا آماده کرده اند( هرچند جوابهای غلط داده باشند). این است که می بینید رساله های عملیه امروزی فرقی با رساله های عملیه گذشته ندارند. همه رساله های توضیح المسائل شیعه کما بیش رونوشتی از لمعه شهید ثانی هستند. العاقل یکفیه الاشاره.
تصور کنید که پرچم اسلام طالبانی در اروپا و آمریکا هم به اهتزاز دربیاید و ... چه شود! خدا را شکر مسلمانها را از اندلس بیرون کردند و عثمانی ها نتوانستند اروپا را فتح کنند. تا این محیطهای بسته آموزشی وجود دارد درهای جهنم باز است.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲, چهارشنبه

بهتر است حکومت نماینده مردم نباشد!

بنا به مشاهداتم حدس می زنم که تعداد آدمهای نادرست (بدون تفصیل گفتم) در ایران خیلی بیشتر از کشورهای غربی و حتی بسیاری از کشورهای جهان سوم است. منظورم از نادرست همه آنهایی هستند که دروغ گفتن برایشان راحت است، وجدان کاری ندارند، خرشان که از پل گذشت بود و نبود پل برایشان مهم نیست، به شدت خود محور و مغرور و پر ادعا هستند، کلاهبرداری و کلاه گذاری را جزو افتخارات خودشان می دانند و .....البته این آدمها همه جا هستند ولی منظور من فراوانی نسبی آنها بود.
نکته دیگر اینکه، به نظر می رسد توزیع آنها در ایران خیلی متفاوت از بقیه جاهاست. در ایران در همه اصناف و همه طبقات اجتماع می توان آنها را مشاهده کرد. فرق چندانی بین حاکم و رعیت، کارگر و کارفرما، پیر و جوان، استاد و دانشجو، زن و مرد و ... وجود ندارد. زمانی امید من این بود که دست کم معلمها، ارتشیها و کارمندان دون پایه و کارگران نسبتا سالم مانده اند، ولی الآن اینطور فکر نمی کنم.توزیع نادرستی تقریبا در همه جا یکنواخت است و کمتر حوزه سالم قابل اعتنایی باقی مانده است. این توزیع فقط در برگیرنده نادرستی نیست. هوش و سواد و فهم و آرمان را هم در بر می گیرد.
به نظرم در این سوی دنیا جدا از اینکه تعداد نادرستها کمتر است توزیع متفاوتی هم دارد. بیشتر مردم (با اکثریت طبقه متوسط) به لحاظ اجتماعی و نه شخصی آدمهای موجه و درستی هستند ولی عده کمی از نخبگان و حاکمان، آدمهای نابابی هستند که انصافا خیلی هم با کیفیت هستند، خیلی باهوشند و درس خود را روانند. از هر 10 انتخاب مردم را در 9 تا آزاد گذاشته اند و یا لااقل این توهم را بوجود آورده اند که آزادند و خوب مردم اجبار در دهمی را به راحتی قبول می کنند.بیشتر مردم با آرمانهای نخبگان زندگی می کنند و به نخبگان خود تا حد زیادی اعتماد دارند.
و اما نتیجه. به نظر می رسد حاکمان فعلی مردم ایران دقیقا برخاسته از مردم هستند. آنها دارای همان هوشمندی، همان اطلاعات ، همان خامیها و همان رویاها هستند که مردم دارند.بنا براین سپردن کارها به حاکمان هیچ مزیت نسبی برای اداره بهتر امور ایجاد نمی کند. این مشکل با تغییر رییس جمهور و یا حتی حکومت حل نمی شود. اینکه حکومت باید نماینده واقعی (مشت نمونه خروار) مردم باشد لزوما همیشه چیز خوبی نیست. در مورد خاص ایران بهتر است حکومت برخاسته از مردم نباشد تا بتواند آنها را اصلاح کند. شاید نماینده مردم بودن حکومت در اروپا و یا آمریکا چیز خوبی باشد ولی در ایران نیست.

۱۳۸۸ فروردین ۳۰, یکشنبه

کوتوله ها و گنده باقالی ها

رایحه احمدی نژاد بعضی ها را کاملا مست کرده است. کسانی که در کارنامه خود چیزی برای افتخار ندارند متعرض دیگران می شوند و به خود حق می دهند دیگران را (هرچند که گناهکار باشند) با ادبیات لمپنی ، کوتوله و گنده باقالی خطاب کنند. من با این جماعت کاری ندارم و ما را به خیر آنها امیدی نیست. فقط خواستم اشاره کنم که این کوتوله ها و گنده باقالی ها همه جا و در همه مقامها حضور دارند. اینها همانهایی هستند که مردم ایران را (البته تقصیر خودشان است) خسرالدنیا و الآخره کرده اند. آنها مخالف حضور مربی خارجی، مدیریت خارجی، سرمایه خارجی، دانش و فناوری خارجی، فرهنگ خارجی و ....هستند. گفتم خارجی چون مدل ایرانی اش وجود ندارد. یا مرده است یا هنوز به دنیا نیامده است. اینها مخالف خارجی هستند نه چون ایرانی بهتر هست چون ترس مقام و موقعیت دارند. در فضای شفاف و آزاد و معقول دیگر امکان ندارد امثال کردان وزیر شوند و متوسط سن دانشمندان یک کشور از 25 سال کمتر باشد و یا کشوری با حدود 600 میلیارد دلار درآمد نفتی (بعد از جنگ) نتوانسته باشد صنعتی پایه گذاری کند که سالانه دست کم 10 میلیارد دلار سود بدهد. این کوتوله ها قدبلندها را دوست ندارند. اگر قدبلند هستید و می خواهید با آنها کار و زندگی کنید باید خودتان را هم قد آنها کنید و مثل همانها شوید.

۱۳۸۸ فروردین ۲۸, جمعه

اعتراف

باید اعتراف کرد که بر خلاف آنچه شایع است (به خصوص بین ایرانیها که خیلی مغرورند) توان کاری دانشجویان آمریکایی و عمق فهم آنها از مباحث پایه ای خیلی بهتر از دانشجویان خارجی است. هیچ کدام از خارجی هایی که می شناسم قدرت رقابت واقعی با یک دانشجوی جدی آمریکایی ندارند. خوشبختانه (برای من) تعداد دانشجویان جدی آمریکایی کم است و پای خارجی های زیادی به دانشگاههای آمریکایی باز شده است. اینها عموما نیامده اند که کار کنند و در پیشبرد دانش و فناوری سهم داشته باشند، بیشترشان آدمهای زرنگی هستند که مدارک قابل قبولی کسب کرده اند و جواز ورود به آمریکا گرفته اند. سیستم آمریکاییها هم مبتنی بر صداقت است و ادعاهای دهان پرکن اینها را باور می کنند و به آنها امکان رشد می دهند. اینها بعد از فارغ التحصیلی دنبال بر نگشتن هستند. چگونه می شود اینجا کار پیدا کرد؟ گرفتن گرین کارت و اقامت چه مدارکی می خواهد و ....
از نظر من بیشتر اینها (نه همه) به دنبال سودجویی خودشان هستند و به کشورشان هم که برگردند ملت خودشان را بیچاره می کنند. به نظر می رسد نسل دانشمندان زحمت کشی که پایه های دنیای فعلی را گذاشتند منقرض شده است. یکی از دلایل افت اقتصاد آمریکا و بالتبع دنیا هم همین است.

۱۳۸۸ فروردین ۲۶, چهارشنبه

یک معیار

به گمانم این سخن از مهاتما گاندی است که اگر می خواهید پی به میزان شعور و فرهنگ یک ملت ببرید به رفتار آنها با حیوانات نگاه کنید. انصافا این معیار خیلی ساده و مفید است و تا حدودی جامعیت دارد.

۱۳۸۸ فروردین ۲۵, سه‌شنبه

دنیای دیوانه

احمدی نژاد بین مسلمانهای دنیا به خصوص عربها محبوب است ولی در ایران محبوبیت چندانی ندارد. سید حسن نصرالله بین خیلی از مسلمانها قهرمان است و بین غربیها یک تروریست به حساب می آید. سربازان آمریکایی برای مردم آمریکا نماد شجاعت و میهن پرستی هستند و از نظر مردم افغانستان و عراق (احتمالا) نماد تجاوز هستند و خونشان مباح. سنی ها حضرت عمر و حضرت عایشه گفتن از دهانشان نمی افتد و شیعیان آنها را تباه کننده های دین می شناسند. چنگیز و تیمور بین مغولها و ترکها قهرمان هستند و حق پدری دارند ولی از نظر ایرانیها متجاوزانی خونریز بیش نبودند. نادر شاه برای ایرانیها رزمنده ای دلاور است و برای هندیها بلای آسمانی.
به نظر می رسد هیچ قهرمان و الگوی مطلقی وجود ندارد. شهیدان یک ملت و یا دین، برای ملتها و ادیان دیگر،تروریست، جانی،ضد بشر و ....هستند. در این دنیای دیوانه هر گروهی بساط خودش را در بازار پهن کرده است و به کاسبی مشغول است. از آن طرف پرده هم که کسی خبر ندارد!

۱۳۸۸ فروردین ۲۱, جمعه

چرا نه؟

بنا به اظهارات مهندس علی آبادی، پول در گردش فوتبال ایران بالغ بر 200 میلیارد تومان در سال است و بنا بر تخمین من (جایی خوانده ام و سندش دستم نیست) مجموعا 15000 نفر دانشجوی دکترا در ایران مشغول تحصیل با اعمال شاقه هستند! تیم ملی فعلا باید منتظر معجزه باشد تا به جام جهانی برود و 4 تیم باشگاهی ایران در مجموع بازیهای آسیایی چیزی حدود نصف 4 تیم عربستانی امتیاز کسب کرده اند. حالا که قرار است پولی بدون بازده خرج شود چرا باید صرف جوانانی شود که زیر توپ می زنند؟ بهتر است خرج دانشجویان دکترایی شود که گرچه تحقیقاتشان مصرف چندانی ندارد ولی دست کم تعداد مقالات چاپ شده از ایران را بالا می برند و ویترین بهتری برای ایران درست می کنند. با حساب من با پول فوتبال می توان تقریبا ماهی یک میلیون و 100 هزار تومان به هر دانشجوی دکترا پرداخت کرد. حالا برای اینکه به استادان محترم بر نخورد(بنا به شنیده ها حقوق یک استادیار حدود ماهی یک میلیون و صد هزار تومان است) بهتر است به دانشجویان دکترا ماهی 550 هزار تومان بدهند و در عوض تعداد دانشجویان دکترا را دو برابر کنند تا مشارکت استادان در تولید علم هم بیشتر شود. به این ترتیب این عزیزان ازدواج می کنند و مشکل دست کم 15000 نفر دیگر را نیز حل می کنند. صنعت کنکور دکترا هم جان تازه ای می گیرد و کلی اشتغال ایجاد می شود!.

۱۳۸۸ فروردین ۱۹, چهارشنبه

زیباترین هدیه خداوند

جناب رییس جمهور فرموده اند که زن زیباترین هدیه خداوند به بشر است. هر چه سعی کردم خودم را راضی کنم که رییس جمهور زنها را حتما داخل آدم (بشر) حساب می کند نشد. شما سعی کنید ببینید می شود یا نه!

۱۳۸۸ فروردین ۱۸, سه‌شنبه

ملت با فرهنگ

تاکنون چندبار در جمع دانشجویان ایرانی که برنامه ای برای معرفی ایران و فرهنگ ایران برای غربیها ترتیب داده بودند شرکت کرده ام. وجه مشترک همه آنها معرفی ایران از زاویه تخت جمشید، سلسله های قبل از اسلام، کوروش، منشور حقوق بشر او و امثالهم بود. خبری از معرفی علامه حلی، عزاداری محرم، زیارت رفتن و در واقع ایران بعد از اسلام نبود مگر بخش معماری و تا حدی نقاشی. در واقع به صورت خودآگاه و ناخودآگاه پذیرفته بودند که اسلام چیزی برای ایران به ارمغان نیاورده است. فعلا قصد قضاوت ندارم. جالب اینکه بخش افتخارآفرین (به گمانشان) تاریخ ایران را هم به شکلی افراطی و به صورت چماقی بر سر آن بیچاره ها معرفی می کردند که فکر نکنید شما از ما بهترید.در واقع هدف به نوعی پنهان کردن احساس تحقیر تاریخی ایرانیها بود و نه درس گرفتن برای زندگی بهتر امروز.
این حضرات (شما بخوانید کل ملت ایران) متوجه نبودند که تاریخ با فرهنگ فرق دارد. ممکن است ملتی تاریخی طولانی داشته باشد ولی با فرهنگ نباشد. مثلا ایرانیها نوعا خود را از لحاظ فرهنگی بالاتر از چینیها و هندیها که تاریخ طولانی تری دارند می دانند. چین هفت هزار سال تاریخ مکتوب دارد که اصلا با ایران قابل قیاس نیست. آنچه ملتها را متمایز و متشخص می کند فرهنگ آنهاست نه تاریخ آنها. منظورم از فرهنگ مجموعه عوامل و امکاناتی است که کمک می کند تا ملتی در ساخت تمدن نقش داشته باشد و زندگی بهتری برای امروز خود فراهم کند. تاریخ هم می تواند البته یکی از این مولفه ها باشد. متاسفانه این معنی کاملا بین ایرانی ها غریب است.
به عنوان مثال به کشورهای کره جنوبی و کره شمالی نگاه کنید. دست کم تا 60 سال پیش تاریخ مشترکی داشتند ولی اکنون قطعا فرهنگ متفاوتی دارند. البته کاری به نقش دولتها در فرهنگ ندارم. یکی در تمدن(با همه ایراداتی که به تمدن فعلی وارد است) نقش دارد و دیگری ضد تمدن است. مردم کره شمالی گرسنه هستند ولی دولت کره شمالی می خواهد برای دنیا نسخه بپیچد. یکی با زحمت تلویزیون می سازد و دیگری موشک هوا می کند. یقین دارم که ساخت موشک خیلی از ساخت تلویزیون راحت تر است. در بخش شرقی آلمان خیلی از پا به سن گذاشته ها ترجیح می دهند که حقوق بیکاری دریافت کنند وحاضر نیستند که به ازای کار حقوق بیشتری دریافت کنند. با همان حقوق بیکاری هم استاندارد زندگی شان بالاتر از دوران کمونیستی است. فرهنگ کار در بین آنها مرده است.
راستی اگر امروز ایرانیها به طور فرضی از صحنه گیتی حذف شوند بقیه دنیا دچار خسران خواهند شد یا نه؟ این سوال را برای همه ملتها تکرار کنید و طبق جوابها ملتهای با فرهنگ را شناسایی کنید.

۱۳۸۸ فروردین ۱۵, شنبه

بازار مشترک

این روزها تنها خبر خوشحال کننده ای که شنیدم امکان تشکیل بازار مشترک اسلامی بود. شاید اینطوری تاحدی دست و پای دولتهای اسلامی بسته شود(دست کم از لحاظ اقتصادی) و دست و پای مسلمانان آزاد شود! شاید هم مقدمه ای بشود که زمانی کشورهای اسلامی دور هم جمع شوند تا برای تحقیقات مشترک علمی سرمایه گذاری کنند و مجموعه هایی شبیه آزمایشگاههای ملی علوم آمریکا و یا سرن در اروپا تاسیس کنند. محدودیت های رفت و آمد مانند اتحادیه اروپا برداشته شود و شاید متعاقبا مسلمانان کمی از این همه جمود و خشک مغزی خارج شوند.

۱۳۸۸ فروردین ۱۴, جمعه

یادش به خیر

تا الآن در 3 دانشگاه ، 5 دبیرستان و 3 کارگاه آموزشی به عنوان مربی آزمایشگاه، دبیر و مدرس کار کرده ام و در هیچ کدام از آنها آزمایشگاه فیزیک و شیمی به تمیزی و مرتبی آزمایشگاههای فیزیک و شیمی دبیرستان شهید باهنر (دبیرستان سابق دانشگاه ملی سابق) ندیده ام. وسایل آزمایشگاه روزآمد و آماده بودند، خوب نگهداری شده بودند و به خصوص یک دبیر علاقمند، باسواد و دلسوز به نام آقای اسلامی (انشاالله زنده باشد و زندگی پربرکت داشته باشد) که کاملا به چم و خم کارها وارد بود آن را اداره می کرد. معمولا کار آزمایشگاه خسته کننده است ولی ما سر کلاسهای آقای اسلامی هیجان داشتیم. درس آزمایشگاه تشریفاتی نبود و زمانبندی مناسبی نسبت به موضوعات کتابهای درسی داشت. تخت هوا، لامپ استروبوسکوپی(بستاب)، برهمکنشهای اسید و باز، سوختن نوار منیزیوم، مدار تشدیدگر الکتریکی (مدار RLC) و اسیلوسکوپ ...از جمله آزمایشها و وسایلی بودند که اولین بار آنها را آنجا دیدم.جاهای دیگر این چیزها را یا اصلا ندیدم یا آنقدر کامل ندیدم. به هر حال خدا به باعث و بانی آن آزمایشگاه و اداره کنندگان آن جزای خیر بدهد.