۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

دردسری به نام دینداران

تا جایی که فهمیده ام دعوت و تعالیم پیامبران همه بر مبنای عقل بوده است. اگر هم جایی بدون توضیح کافی و عقلانی، پیروان به اطاعت دعوت شده اند باز پای عقل در میان بوده است. دست کم این بوده است که مردم با عقل خودشان به درستی گفتار و کردار آن پیامبران اطمینان پیدا کرده بودند و عقلشان حکم می کرد که حتی اگر دلیل عقلی بر درستی حکمی ندارند به سبب آنکه عقلشان دیگر احکام و نظریات را تایید می کند آن را بپذیرند. منطق علمی هم همین است. یک نظریه علمی که بارها به اثبات تجربی رسیده است پیش بینی هایش درست تلقی می شوند مگر آنکه در یک آزمایش، غلط بودنشان احراز شود. از قرآن مثال می زنم. حضرت ابراهیم (ع) در همراهی با خورشید و ماه و ستاره پرستها و بعد کنار گذاشتن آنها و گفتن اینکه من افول کنندگان را دوست ندارم و نیز در داستان شکستن بتها همواره مردم را با استدلال به خداوند توانای یگانه دعوت کرده است. او با اینکه متصل به وحی و دوست خدا بود از خدا خواستار آن می شود که زنده کردن مردگان را به صورت عملی به او نشان بدهد ( در قرآن پیدا نکردم). در قرآن مردم بارها دعوت شده اند که فکر کنند و عقل پیشه کنند (افلا تتفکرون، افلا تعقلون). با این حال رفتار دینداران در دنیای امروز از هر دینی که باشند نسبتی با خرد پیشگی ندارد و در بهترین حالت ترکیبی از کمی عقل، مقدار زیادی تعصب کور (اسمش را ایمان نمی گذارم) و کمی تا قسمتی خرافات است. این رفتارهای دینداران هیچ نسبتی با اصول و مبانی همان دینها که در کتابهای اصلی شان تجلی یافته است ندارد. مثلا در موعظه سر کوه منقول از انجیل متی باب پنجم آیه هفدهم حضرت عیسی(ع) می فرماید که من نیامده ام تا تورات و صحف انبیا را باطل کنم بلکه آمده ام تا تمام کنم. قرآن هم موضع مشابهی دارد و انبیا و کتب پیشین را تایید می کند. از طرف دیگرنمونه بارز اختلافات دینداران داستان شیعه و سنی است. شیعه اعتقاد دارد که سه خلیفه اول آن چنان دین را از راه اصلی خود منحرف کردند که بعد از پیامبر(ص) امکان سعادتمند شدن مسلمانان از بین رفت. سنی ها هم شیعیان را اصولا خارج از دین و بدعت گزار می دانند. رابطه بین مسلمانان با پیروان ادیان دیگر هم کما بیش چنین وضعیتی دارد. جالب اینکه بیشترین اختلاف بین ادیان ابراهیمی است و مثلا مسلمانها آنقدری که با یهودیان مشکل دارند با ادیان غیر وحیانی مثل بودایی ندارند. ظاهرا هر چه از دایره ادیان ابراهیمی بیشتر بیرون برویم دامنه اختلافات کمتر می گردد. مثلا من ندیدم که دو تا خدانشناس (آتئیست) معمولی که فاسد نباشند با هم بر سر احترام به یکدیگر و قانون و ....اختلاف داشته باشند. صریحتر بگویم که این خدانشناسها به طور میانگین نسبت به دینداران انسانهای درستکارتر، با وجدان تر، قابل اعتماد تر و سالم تری هستند. کافی است به توزیع جغرافیایی دینداران متعصب(خاورمیانه) و ملتهایی با شمار قابل توجهی از خدانشناسها (شمال اروپا) نگاهی بیاندازید و بعد آمار دروغ و دغل و فساد و جرم و جنایت را در این کشورها با هم مقایسه کنید.
شخصا فکر می کنم دلیل آنکه سکولارها و خدانشناسها جوامع سالمتری پدید آورده اند این است که بعد از حذف دین از زندگی اجتماعی ،آنها به فطرت خود برگشته اند. پیامبر(ص) می فرماید کل مولود یولد علی الفطره. فطرت انسانها خدایی است و بر خلاف گزاره های دینی که تفسیر پذیرند و بساط کاسبی برای خیلی ها فراهم می آورند و همیشه محل نزاع و اختلاف هستند به درستی فرق بین خوب و بد را بدون تفسیر اضافی تشخیص می دهد.
می خواهم برای امروز ایران نتیجه ای بگیرم. آینده ملت ایران به گونه ای وسیع و عمیق به نگرشش به دین بستگی دارد. تا وقتی که زندگی مردم وابسته به گزاره های تفسیر پذیر دینی باشد بالتبع وابسته به پیشینه فکری و نحوه تربیت و غرض و مرض تفسیر کنندگان خواهد بود. این یعنی اینکه خرد جمعی باید تابع تفسیرهای چند مفسر نامعصوم و محروم از وحی باشد که در بهترین حالت متون دینی را با دقت و اخلاص آموخته اند و در بدترین حالت دینشان را به دنیایشان فروخته اند. حتی تبلیغات جمهوری اسلامی هم تایید می کنند که صرف تحصیل علوم دینی کسی را پاک و منزه بار نمی آورد. نمونه معروفش آیت الله شریعتمداری است. این وضعیت باعث فرسایش دائم نیروها و سرمایه هایی می شود که لازم است انباشت شوند تا کارهای بزرگ صورت دهند. با توضیح بالا از نظر من حکومت دینداران هیچگاه قادر نخواهد بود استقرار پیدا کند و به شکل بالذات سر دعوا با هر تفسیر مغایر و هر دین مجزا دارد و این پایه های لازم برای استقرار و آرامش را که درتاسیس هر تمدنی واجب است از بین می برد. به طور خلاصه دین باید صرف تربیت افراد و تعالی اخلاقی آنها شود و مکمل آموزشهای عرفی باشد و برای اداره جامعه باید از خرد جمعی استفاده کرد. و اما از نظر من بهترین راه کار عملی برای ترویج این الگو بین همه صنفها و اقشار جامعه ، تشکیل انجمنهای خیریه است. انجمنهایی که به مردم مستمند کمک می کنند، آنها را درمان می کنند، برایشان مدرسه و کتابخانه و پارک می سازند و به هیچ وجه رویکرد سیاسی ندارند. معتقدم که این فعالیتها بیش از هر انقلاب و جنبش سیاسی ( حتی از نوع سبزش) باعث می شوند که انسانها بر مبنای فطرت به یکدیگر نزدیک شوند و هوای همدیگر را داشته باشند و جلوی ظلم وستم به همنوع را بگیرند و در خلال آن رشد عقلی و مدنی پیدا کنند. باشد که خداوند هم سرنوشت آنها را تغییر دهد. قاعدتا این فعالیتها نباید هیچ دینداری را ناراحت کند و می تواند و باید آنها را هم در بر بگیرد.
از این فعالیت خیلی خوشم آمد و انگیزه ای شد تا این متن را بنویسم.

۷ نظر:

سمان گفت...

سلام
متنو خوندم برام جالب بود. راستش این که آتئیست رو خدا نشناس ترجمه کردی یه کم منو به شک انداخت رفتم جستجو کردم دیدم در واقع دو دسته اند دسته ای که به وجود خدا اعتقاد ندارند و دسته ای که به وجود خدا شک دارند. انگار بعضی هاشون به هر چیزی که قابل اثبات نباشه اعتقاد ندارند. برای همین اعتقادشون به فطرت و فضایل اخلاقی یه کم عجیبه برام.
اما یه نتیجه گیری هم کرده بودی در مورد توزیع جغرفیایی. اول این که دروغ و دغل و فساد و جرم و جنایت تمام اثرات دینداری نیست. ثانیا توی موضوعات جامعه شناسی و انسان شناسی مثل جرم و جنایت و ... که گفته ای متغیرهای محیطی خیلی بیشتر از یکی و دوتا هستند. چطور تنها دین رو می شه عامل این مقایسه قرار داد؟
اگر هر دو مورد بالا هم جواب داشته باشه باز هم یه سوال باقی می مونه آیا بدبودن پیروان یک دین رو می شه به حساب خود اون دین نوشت؟
الان که دوباره متن رو خوندم فکر می کنم می شه جلوی 90 درصد جملات علامت سوال گذاشت. راستش این سوال های زندگی من هم هستند. مثلا این که آیا واقعا فطرت برای سعادت انسان و جامعه کافیه؟ نوشتن این متن ها یه کم خطرناکه چون استراتژی های زندگی آدم رو متاثر می کنه.

غریب آشنا گفت...

فطرت چیزی هست که چه بدونید هست و چه ندونید هست کار خودشو می کنه.
این مقایسه صرفنظر از همه متغیرهای محیطی ( قاعدتا دینداران باید صرفنظر از همه متغیرهای محیطی آدمهای درستکاری باشند در همه شرایط)دست کم نشون می ده که مردمانی که ادعا می کنند دیندار هستند چقدر فاسدند.
در تئوری شما می تونید بد بودن دینداران رو به حساب دین نگذارید ولی خوب که چی؟ یه دینی هست که تو کتابها خیلی خوبه ولی نتونسته یه جامعه نمونه بسازه. این دین در عمل به درد هیچی نمی خوره.
ادعا ندارم که فطرت کافیه. ادعای متن اینه که دین با وضع فعلی نباید مبنای اداره اجتماع باشه مگر عقل حکم کنه که این کار بهتره. در واقع مبنای اداره جامعه باید خرد جمعی باشه.
از طرح سوال خوشحال می شم و خوشحالتر اگر این جور نوشته ها استراتژی زندگی آدمها رو به درستی تغییر بده.التماس دعا.

Unknown گفت...

در باب دین اینم پست جالبیه
http://www.dehghany.com/?p=702

غریب آشنا گفت...

ممنون که اون پست رو معرفی کردی. قشنگ بود ولی به نظرم آخرش ناموجه بود.

ایرانی گفت...

چیست دین؟برخاستن از روی خاک
تا که اگه گردد ازخود جان پاک.
به عقیده من مقوله دین با دینداری(جوامع مسلمان)کاملا از هم جداست و امروزه دگر نمی توان دینداری را جدای از متغیر های محیطی دانست.به عنوان مثال بعضی از از همین مردم خودمان وقتی درخارج از کشور هستند،صرف نظراز قوانین تنبیهی و جرایم سنگین،خود را ملزم به رعایت بسیاری از رفتارهاوقوانین اجتماعی میدانند ودلیل آن هم خود محیط وشرایط اخلاقی حاکم بر محیط است اما در داخل کشورشان نه چه پیامبر(ص)میفرماید:از هر دری فقردرون آید،ایمان از دری دگر برون رود.آیااین تاثیر محیط نیست؟ این اختلافات بین مذاهب و کلا شبهاتی که مطرح کردید به دلیل استفاده ابزاری از دین برای رسیدن به اهداف دنیوی ست و هر جا که کم آوردند بدعت گذاشتند.این عین بی دینی و بی خدایی ست نه دینداری.پس در این جوامع اصلا دینی(واقعی آن)وجود ندارد.شما از این جامعه چگونه انتظار خرد جمعی را دارید؟به قول مرحوم شریعتی:در راه گمراه شدن بسیار بدتر از آن است که از ابتدا گمراه باشی.اگر به شعر اول متن برگردیم می بینیم که این به قول شما خدانشناسها دین رانه تنها حذف نکرده اند بلکه به دلیل رعایت توصیه های دینی(واقعی آن)،جامعه سالمتری دارند.دین دارند ولی با اسم ورسمی دگر خدا را میشناسند ولی با دید و جهتی دگر(فطرت).و حتی اندک مشکلات این جوامع هم به دلیل رعاعت نکردن تمام و کمال آموخته های دینی ست.
بین دنیای دینی داشتن و دین دنیایی تفاوت بسیار است.

ا. ش. گفت...

تحلیل جالبی داشتید این عبارت شما حتی فارغ از تفسیری که خودتان از آن دارید بسیار درخور توجه است: "شخصا فکر می کنم دلیل آنکه سکولارها و خدانشناسها جوامع سالمتری پدید آورده اند این است که بعد از حذف دین از زندگی اجتماعی ،آنها به فطرت خود برگشته اند."
برگشت به فطرت نکته ظریفی است. توجه به خرد جمعی و جنبش های غیرسیاسی و انسان دوستانه هم شایسته است. خوشحالم که چنین می اندیشید و در این وانفسای دانش و باور، نگاهتان به دین محترمانه است.

غریب آشنا گفت...

سلام بر ا.ش
ممنونم. خوشحال میشم اگر بیشتر نظر بدید و نقد کنید. موفق باشید.