یکی از عیبهای ایرانی ها این است که بسیار خودخواه و خودپرست هستند. برای این حرف دلایلی دارم. یکی اینکه برای غالب ایرانی هاچیزی به نام وطن و به طور خاص منافع ملی معنی و مفهومی ندارد. تمام تلاششان برای خودشان است. حداکثر برد منافع آنها اگر برسد بیشتر از استان محل تولدشان نیست. معمولا در حد خود و خانواده باقی می ماند.
دوم اینکه نگاه کنید به وضعیت رانندگی ایرانیها. گزارشها می گویند که سالی 30000 نفر در ایران قربانی حوادث رانندگی می شوند. تلفات ارتش آمریکا در عراق تاکنون به 4800 نفر رسیده است. همین گزارشها می گویند که دلیل بیشتر این سوانح عدم رعایت مقررات است ونه نقص فنی اتومبیل یا اشکال فنی جاده ها. موقع رانندگی فکر می کنند که سالار جهان هستند و به خود حق می دهند که حق راننده های دیگر و پیاده ها را رعایت نکنند. به زبان ساده فرهنگ رانندگی ایرانیها نشانگر آن است که راننده ها به خود می گویند من از همه مهمتر هستم، من کار دارم، من عجله دارم و قانون را دیگران که لابد بیکاره هستند باید رعایت کنند. سوم اینکه متوجه شده ام متاسفانه بیشتر ایرانیهای مقیم خارج چشم دیدن پیشرفتهای همدیگر را ندارند. البته در داخل هم همین است ولی معمولا اقلیتهای مهاجر کنار هم جمع می شوند و از هم حمایت می کنند. ایرانیها این طور نیستند. اگر در کالیفرنیا جمع شده اند به احتمال زیاد به خاطر مشکل زبان این کار را کرده اند. خیلی از آنها هنوز فقط به فارسی صحبت می کنند. به نظر من این خصوصیت هم برخاسته از خودپرستی افراطی ایرانیهاست. این موجب شده است که فرهنگ کار دسته جمعی بین ایرانیها شکل نگیرد و موفقیت را نه برای جمع که فقط برای خودشان بخواهند. در نتیجه فرهنگ کار اجتماعی و مشارکت رشد نکرده است. حالا این داستان را بخوانید و مقایسه کنید :(منبع)"18سال پيش من در شرکت سوئدى ولوو استخدام شدم. اولين روزهايي كه در سوئد بودم، يکى از همکارانم هر روز صبح با ماشينش مرا از هتل برميداشت و به محل کار ميبرد. هوا کمى سرد بود و برفى. ما صبحها زود به کارخانه ميرسيديم و همکارم ماشينش را در نقطه دورى نسبت به ورودى ساختمان پارک ميکرد. در آن زمان، 2000 کارمند ولوو با ماشين شخصى به سر کار ميآمدند.
روز اول، من چيزى نگفتم، همين طور روز دوم و سوم. روز چهارم به همکارم گفتم: آيا جاى پارک ثابتى داري؟ چرا ماشينت را اين قدر دور از در ورودى پارک ميکنى در حالى که جلوتر هم جاى پارک هست؟
او در جواب گفت: براى اين که ما زود ميرسيم و وقت براى پيادهرفتن داريم. اين جاها را بايد براى کسانى بگذاريم که ديرتر ميرسند و احتياج به جاى پارکى نزديکتر به در ورودى دارند تا به موقع به سرکارشان برسند. تو اين طور فکر نميکني؟"
این فرهنگ نهایتا باعث استبداد پذیری می گردد. تا وقتی که این فرهنگ حاکم باشد فکر می کنم حکومت سلطنتی برای ایران یک موهبت الهی خواهد بود کما اینکه الان هم هست. با این تفاوت که در ایران باستان هرکسی لایق شاه شدن نبود. شاه را با تعالیم ویژه تربیت می کردند. آموزش رزم، اخلاق،بزم و ...جزئی از برنامه بود. کلا پادشاهی آیینی داشت و این نوع پادشاهی کاملا متفاوت با انواع دیگر آن در کشورهای دیگر بود. متاسفانه الان سلطنت کردن شکل نا مطلوبی پیدا کرده است! باید خود را اصلاح کنیم تا از دست سلطنت خلاص شویم. البته ایرانیها ترجیح دادند راه آسانتر را که انقلاب کردن بود بروند. البته موفق نشدند. کاشکی لااقل به اندازه فرانسویها انقلابی بودیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر