۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه

یک لحظه غفلت یک عمر پشیمانی

سالها پیش وقتی دانشجوی کارشناسی بودم دوستی اهل موسیقی نواری به دستم داد و گفت که ممنوعه است و عالی است و به دست کسی نرسیده و خلاصه کلی منت گذاشت. شجریان بود و می خواند که قاصدک هان چه خبر آوردی؟....تا مدتها فکر می کردم به چیزی گوش کرده ام که کسی گوش نکرده است و به نوعی سر خوش بودم از اینکه جزو خواص شده ام! تا اینکه آدینه روزی به همراه گروه دانشجویی به کوه رفتیم. دانشجوها انواع ترانه ها، سرودها و تصنیفها را می خواندند و یکی هم همینی بود که من گوش کرده بودم. پیش خودم گفتم احتمالا من آخرین نفری بوده ام که در آن جمع آن نوار به دستش رسیده است و احتمالا اشتباه هم نکرده بودم.
وقتی فرصتی فراهم می شود و فضایی فراهم می آید که نسبتا آزاد است تازه معلوم می شود که آدمها چقدر مثل هم هستند و مانند هم فکر می کنند و فقط پنهان کاری بوده است که آنها را متفاوت نشان می داده است. جمهوری اسلامی با تمام قدرت می کوشد تا جایی که می تواند جلوی این فرصتها را بگیرد تا مردم نتوانند در عرصه های عمومی شاهد همفکری و همدلی باشند و خوب می داند که هر غفلتی که کند ممکن است آخرین غفلتش باشد. به هر حال هوشیاری نمی تواند بی نهایت باشد و خواب هم در کمین است. مخالفین جمهوری اسلامی در همه نبردهایشان شکست خواهند خورد تا زمانیکه وقتش فرا برسد. آن وقت موقع خواب جمهوری اسلامی است و بیداری و همراهی مردم در عرصه های عمومی و کشف اینکه چقدر همه دنبال یک هدف و آرمان بوده اند.

عنوان مطلب برگرفته از نام یک برنامه تلویزیونی است که روزهای جمعه وقتی جوان بودم پخش می شد.

۱ نظر:

ایرانی گفت...

نوشته ای واقعی از سید ابراهیم نبوی:
(هر حکومت بیست و پنج سال)
ما ایرانی ها هر 25 سال یک بار دیوانه می شویم، همه چیزهایی که در عرض 25 سال ساختیم نابود می کنیم و همه چیز را از اول می سازیم. برای اینکه همه چیز را از اول بسازیم سه سال با مردم حرف می زنیم تا قانع شوند که کمک کنند تا اوضاع را درست کنیم، بعد دو سال طول می کشد تا مردم به خیابان می آیند، اما وقتی آمدند دیگر از خیابان نمی روند. آنها دنبال کسی می گردند که همه چیز را عوض کند، او را پیدا می کنند و روی دوش شان می نشانند، اما بعدا هر کاری می کنند از روی دوش شان پائین نمی آید. در نتیجه شروع می کنیم به ستایش موجودی که خودمان روی کار آوردیم و جوری از او حمایت می کنیم که انگار تنها حاکم خوب دنیا اوست. او هم کم کم باورش می شود و اولین کاری که می کند این است که می زند توی سر ما، بالاخره ده سال طول می کشد تا او را قانع کنیم که نباید توی سر ما بزند، بالاخره طرف قانع می شود و می پذیرد که خودش را اصلاح کند و دیگر زور نگوید و با ما کنار بیاید، وقتی مطمئن شدیم که طرف دیگر زور نمی گوید، می ریزیم به خیابان و دیوانه می شویم و نابودش می کنیم و بعد همه چیز را از اول درست می کنیم. در این فاصله هر 25 سال یک بار تمام انرژی کشور را نابود می کنیم.