خوب یا بد عادت کرده ام که برای قضاوت راجع به آدمها و حرفهایشان علاوه بر استفاده از معیارهای حق و باطل ،نگاهی هم به پایگاه اقتصادی طرف بیاندازم. این نگاه در بیشتر موارد باعث شده است که روند استدلال کوتاه تر و نتیجه شفاف تر شود. نگاه می کنم که درآمد طرف از کجاست؟ چه آبشخور مالی و اقتصادی دارد و چه کسانی از این حرفها منفعت مالی می برند. بگذریم از اینکه در خیلی از موارد منفعت مالی در برابر امکان اعمال قدرت چندان وسوسه کننده نیست و خیلی ها هستند که حاضرند گرسنه بخوابند ولی در عوض بر جایی مدیریت کنند.
می دانم که این تصویر شفاف و کامل نیست ولی به نظرم تقسیم بندیهای چپ و راست و ملی-مذهبی و توده ای و ....غلط است. از نظر من جنگ تنها بین سواره ها و پیاده هاست. سواره ها می خواهند سوار بمانند و دنیا را از بالا تماشا کنند. برای این منظور خود را از هیچ ابزار و امکانی محروم نمی کنند. تاریخ، اسطوره های ملی و مذهبی، دین و اعتقادات مردم، بیت المال، شعار و همه چیز قابل استفاده است. فقط باید یاد گرفت از این ابزار چگونه استفاده کرد. پیاده ها هم می خواهند سوار شوند. برای پایین کشیدن سواره ها هم از هر ابزاری استفاده می کنند. اگر مد روز دین و مذهب بود باید از نمادهای مذهبی استفاده کرد و اگر مردم سالاری و حقوق بشر مد شد باید آنها را به میان کشید و جار و جنجال کرد. هدف قدرت است و بر پادارنده قدرت هم ثروت است. اگر به اندازه کافی ثروتمند باشید می توانید حق وتو داشته باشید و خواسته خودتان را پیش ببرید. پس به هنگام قدرت باید ثروت اندوخت.
بیشتر سواره ها از لحاظ دانش و تخصص و زحمتی که کشیده اند جماعت متوسط و زیر متوسطی هستند. بنابراین خوب قدر موقعیت خودشان را می فهمند و محکم به صندلی چسبیده اند. در بین پیاده ها هم افرادی که دانش و تخصص خوبی دارند ولی سهمی از سفره نبرده اند زیادند. سواره ها منافعشان در محدودیت رسانه ها، محدودیت ارتباط مردم با خارج،روابط اقتصادی مبتنی بر تجارت و نه تولید صنعتی و همکاری تکنولوژیک، استوار کردن خرافه های مذهبی و قشری گری است. در عوض زندگی پیاده ها وقتی ممکن است بهتر شود که روابط گسترده علمی، سیاسی و اقتصادی با جهان وجود داشته باشد، اطلاعات مردم از دنیا افزایش پیدا کند و مردم حقوق خود را بشناسند.
آنچه من از رفتار هر دو گروه سواره ها و پیاده های جامعه می فهمم این است که دست کم در یک فکر مشترکند و آن مصرف پول نفت است. در دیدگاه هر دو طرف ثروت تولید شدنی نیست. نمی توان از راه کار و خلاقیت ثروت تولید کرد. ثروت ما نفت است و باید آن را مال خود کرد. باید از کیک نفت چیزی هم به ما برسد.در واقع دعواها بر سر نحوه تقسیم پول نفت است که البته به جای خود دعوای درستی است. هیچکدام از دو گروه به دنبال بهتر کردن زندگی از طریق ایجاد نظم و انضباط، تشویق کار و تلاش، اخلاقی کردن روابط اجتماعی و دعوت مردم به فکر کردن و خلاق بودن نیستند. اصلا راهش را بلد نیستند. کسی قدر زحمتکشان واقعی جامعه را نمی داند. کسی نمی داند دهخدا چه کرد و اهمیت دایره المعارف مصاحب در چیست. کسی نمی داند که مثلا در صنعت قند و یا صنعت حمل و نقل هوایی چه کسانی پیشگام بودند و چه کار کردند. در عوض خیلی ها شاملو را می شناسند. کتابهای شریعتی را خوانده اند و چشم به راه شاملوها و شریعتی های جدید هستند چون راه شاملو و شریعتی را نزدیکتر به هدف خود می بینند( با این افراد نامبرده دشمنی ندارم).
شاهد بوده و هستیم که مردم شهر و روستا حتی برای نظافت محل زندگی، حفظ محیط زیستشان( جنگل، رودخانه، چشمه و قنات) و نگهداری مکانهای عمومی تلاش نمی کنند. آبروها آلوده و نماهای ساختمانها زشت است. چه سواره و چه پیاده معنی درست زندگی کردن را یاد نگرفته ایم و بدتر از آن اراده ای هم برای یادگیری درسهای آن در هر دو گروه دیده نمی شود.
می دانم که این تصویر شفاف و کامل نیست ولی به نظرم تقسیم بندیهای چپ و راست و ملی-مذهبی و توده ای و ....غلط است. از نظر من جنگ تنها بین سواره ها و پیاده هاست. سواره ها می خواهند سوار بمانند و دنیا را از بالا تماشا کنند. برای این منظور خود را از هیچ ابزار و امکانی محروم نمی کنند. تاریخ، اسطوره های ملی و مذهبی، دین و اعتقادات مردم، بیت المال، شعار و همه چیز قابل استفاده است. فقط باید یاد گرفت از این ابزار چگونه استفاده کرد. پیاده ها هم می خواهند سوار شوند. برای پایین کشیدن سواره ها هم از هر ابزاری استفاده می کنند. اگر مد روز دین و مذهب بود باید از نمادهای مذهبی استفاده کرد و اگر مردم سالاری و حقوق بشر مد شد باید آنها را به میان کشید و جار و جنجال کرد. هدف قدرت است و بر پادارنده قدرت هم ثروت است. اگر به اندازه کافی ثروتمند باشید می توانید حق وتو داشته باشید و خواسته خودتان را پیش ببرید. پس به هنگام قدرت باید ثروت اندوخت.
بیشتر سواره ها از لحاظ دانش و تخصص و زحمتی که کشیده اند جماعت متوسط و زیر متوسطی هستند. بنابراین خوب قدر موقعیت خودشان را می فهمند و محکم به صندلی چسبیده اند. در بین پیاده ها هم افرادی که دانش و تخصص خوبی دارند ولی سهمی از سفره نبرده اند زیادند. سواره ها منافعشان در محدودیت رسانه ها، محدودیت ارتباط مردم با خارج،روابط اقتصادی مبتنی بر تجارت و نه تولید صنعتی و همکاری تکنولوژیک، استوار کردن خرافه های مذهبی و قشری گری است. در عوض زندگی پیاده ها وقتی ممکن است بهتر شود که روابط گسترده علمی، سیاسی و اقتصادی با جهان وجود داشته باشد، اطلاعات مردم از دنیا افزایش پیدا کند و مردم حقوق خود را بشناسند.
آنچه من از رفتار هر دو گروه سواره ها و پیاده های جامعه می فهمم این است که دست کم در یک فکر مشترکند و آن مصرف پول نفت است. در دیدگاه هر دو طرف ثروت تولید شدنی نیست. نمی توان از راه کار و خلاقیت ثروت تولید کرد. ثروت ما نفت است و باید آن را مال خود کرد. باید از کیک نفت چیزی هم به ما برسد.در واقع دعواها بر سر نحوه تقسیم پول نفت است که البته به جای خود دعوای درستی است. هیچکدام از دو گروه به دنبال بهتر کردن زندگی از طریق ایجاد نظم و انضباط، تشویق کار و تلاش، اخلاقی کردن روابط اجتماعی و دعوت مردم به فکر کردن و خلاق بودن نیستند. اصلا راهش را بلد نیستند. کسی قدر زحمتکشان واقعی جامعه را نمی داند. کسی نمی داند دهخدا چه کرد و اهمیت دایره المعارف مصاحب در چیست. کسی نمی داند که مثلا در صنعت قند و یا صنعت حمل و نقل هوایی چه کسانی پیشگام بودند و چه کار کردند. در عوض خیلی ها شاملو را می شناسند. کتابهای شریعتی را خوانده اند و چشم به راه شاملوها و شریعتی های جدید هستند چون راه شاملو و شریعتی را نزدیکتر به هدف خود می بینند( با این افراد نامبرده دشمنی ندارم).
شاهد بوده و هستیم که مردم شهر و روستا حتی برای نظافت محل زندگی، حفظ محیط زیستشان( جنگل، رودخانه، چشمه و قنات) و نگهداری مکانهای عمومی تلاش نمی کنند. آبروها آلوده و نماهای ساختمانها زشت است. چه سواره و چه پیاده معنی درست زندگی کردن را یاد نگرفته ایم و بدتر از آن اراده ای هم برای یادگیری درسهای آن در هر دو گروه دیده نمی شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر