این همه توصیه به عدم خشونت از کجا می آید و چه مبانی منطقی و عقلی دارد؟آیا هیچ جنبش سیاسی بدون خشونت توانسته است به قدرت برسد و آیا اگر جنبشی دنبال قدرت نباشد می توان آن را سیاسی دانست؟ دو مثال معروف در مورد فعالیت سیاسی بدون خشونت رایج شده است. یکی نهضت استقلال طلبی هندیها به رهبری گاندی و دیگری نهضت ضد نژاد پرستی مردم آفریقای جنوبی به رهبری ماندلا است. از نظر من هر دو کاملا خشن بوده اند. انگلیسیها وقتی تن به استقلال هند دادند که خرید پارچه های انگلیسی توسط هندیها تحریم شده بود و کارخانه های نساجی منچستر تعطیل شده بودند. این از هر جنگی برای انگلیسیها خشن تر بود. دولت نژاد پرست آفریقای جنوبی هم زیر فشارهای خرد کننده تحریم های اقتصادی و سیاسی بود که تسلیم شد و این عین خشونت است. پس در دو مثال بالا شاهد خشونت بوده ا یم ولی البته خونریزی و تخریب تجویز نشده بود.
جنبشی ها باید توضیح بدهند از چه نوع خشونتی می خواهند استفاده کنند؟ اینکه خونریزی نباشد و تخریب نباشد خوب است ولی به جای آنها چگونه اعمال قدرت می کنند؟ آیا تا حالا کسی بوده است که بدون پشتوانه قدرت سر میز مذاکره موفق به کسب امتیاز شود یا دست کم امتیازی ندهد؟
شخصا در همه امور سیاسی طرفدار عدالت هستم نه پرهیز از خشونت. از محاکمه ها، اعدام ها و مصادره های ناعادلانه بیزارم ولی چرا باید عدالت از اعمال قدرت محروم شود؟آیا با متجاوز به عرض و ناموستان هم وقتی خودتان باید تصمیم بگیرید، مذاکره می کنید و از خشونت می پرهیزید؟
جنبشی ها باید توضیح بدهند از چه نوع خشونتی می خواهند استفاده کنند؟ اینکه خونریزی نباشد و تخریب نباشد خوب است ولی به جای آنها چگونه اعمال قدرت می کنند؟ آیا تا حالا کسی بوده است که بدون پشتوانه قدرت سر میز مذاکره موفق به کسب امتیاز شود یا دست کم امتیازی ندهد؟
شخصا در همه امور سیاسی طرفدار عدالت هستم نه پرهیز از خشونت. از محاکمه ها، اعدام ها و مصادره های ناعادلانه بیزارم ولی چرا باید عدالت از اعمال قدرت محروم شود؟آیا با متجاوز به عرض و ناموستان هم وقتی خودتان باید تصمیم بگیرید، مذاکره می کنید و از خشونت می پرهیزید؟
۶ نظر:
متوجه منظور شما از "خشونت" نشدم. از نظر من "نخریدن پارچه" خشونت نیست.
برای غربی ها و سبک زندگی آنها اقتصاد اصل است. برای پول شرفشون رو هم می فروشند( منظورم همه آدمها نیستند. منظورم هنجارهای فرهنگیشونه). حالا وقتی کارگرهاشون بیکار می شند یعنی فقر فساد فحشا و بی پولی کار فرماها. اونها می تونند تو جنگ پیروز بشند ولی نمی تونند برای اقتصاد ورشکسته راه حل پیدا کنند و از این نظر گاندی خشن ترین سلاح رو علیه اونها به کار برد.
من فکر می کنم منظور جنبش سبز از مخالفت با خشونت، مخالفت با خشونت علیه انسان است. مخالفت با خونریزی و اعدام و کشتار. این طور که شما گفتید گویا هر اعمال قدرتی را خشونت قلمداد کرده اید. و به نحوی خطل مبحث به نظر می رسد.
هر اعمال قدرتی درجه ای از خشونت داره.باشه لغتم رو عوض می کنم. جنبش سبز چه جوری می خواد اعمال قدرت کنه؟ سوال اینه.
به نظر من این خشونت نیست.نوعی استفاده ابزاری از نفوذ و اعتبار در جامعه است البته در جهت منافع ملی و خود مردم.شاید اگر گاندی به یک ارتش کامل مجهز بود اینگونه رفتار نمیکرد.
اساسا عدالت خود نیز بر پایه هایی از اجرای قانون با اعمال قدرت بنا شده.در این میان خشونت نیز برای نشان دادن قدرت در مقابل ظلم و ستم،امری است عادی.حال اینکه مجریان عدالت و قانون چه کسانی هستند مقوله ایست جدا.
قبلا هم گفته ام،چگونه کسانی که پیش از این مردم را اغنام الله فرض می کردند، کاخهاشان آبادتر،جیبهاشان پر تر و مدارک آکادمیک شان هم سه قلو به دنیاآورد.به یک باره تغییر عقیده داده، مردم را نه اغنام الله که خلیفه الله خوانده و فرزندان انقلاب نام گرفتند ، سابقه و سواد نداشته خود را به رخ مردم کشیده و میخواهند مجریان عدالت شوند؟
شما از اینها توضیح واضحات میخواهید.!!!
یادمان باشد نفی یک ظلم یا ظالم دلیل بر پذیرفتن ظلمی دیکر نیست هر چند کمتر.
حرف حساب جواب نداره!
ارسال یک نظر