اسلام ناب محمدی چیزی است که ظاهرا فقط خود حضرت محمد (ص) آن را درک می کرد و بعد از او هیچگاه توافقی بر سر آموزه های او بین مسلمانان حتی آنهایی که با او زندگی کرده بودند وجود نداشته است. اسلام آمریکایی را بعد از پیام آیت الله خمینی به حجاج در سال 66 شناختیم و گفته شد که شیوخ خلیج فارس نمادهای آن هستند. برای من روشن نیست که بعد از 28 صفر سال یازده هجری قمری تا مراسم حج سال 1366 هجری شمسی مسلمانان دنیا با چه نوع اسلامی زندگی می کرده اند ولی دست کم فهمیده ام که از زمان ظهور جمهوری اسلامی تاکنون نوع جدیدی از اسلام رشد کرده است که صرفنظر از جنبه های مختلفش در تعریف مرز شرع و اخلاق تجدید نظر کرده است . فکر می کردم که هرچه شرعی باشد اخلاقی است و برعکس. فکر می کردم که
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است/ کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم.
ولی حالا تعاریف جدیدی پیدا شده است. امر مطلقا خوب یا مطلقا بد وجود ندارد بلکه خوب و بد نسبی است و بستگی به مصلحت حکومت اسلامی دارد. صفر و یک اخلاقی و شرعی نداریم. این امور می توانند گستره ای بین صفر و یک داشته باشند. وضعیت خیلی شبیه منطق فازی است و من اسم آن را اسلام فازی می گذارم.
به عنوان مثال اهتمام یک مسلمان به کمک به دیگر برادران مسلمان یک اصل اخلاقی و شرعی شمرده می شد ولی دیگر اینطور نیست. جواب این سوال که آیا باید به مسلمانان سین کیانگ در چین و یا چچن در روسیه کمک کرد یا نه دیگر یک بله مطلق نیست. نمره اش 1 نمی شود. با توجه به روابط سیاسی دوستانه با چین و روسیه به مسلمانان آنجا کمکی نمی کنیم ولی احتمالا در حد اظهار نارضایتی و دست بالا احضار سفیر، آستینی بالا می زنیم. نمره اش چیزی بین 0.5 و صفر است. جالبتر اینکه ممکن است به دوستان ارمنی علیه مسلمانان آذری کمک هم کنیم ( نمره اش منفی می شود؟!). در این نوع از اسلام دیگر قتل نفس یک گناه کبیره نیست بلکه گناه این است که برای حفظ حکومت اسلامی حاضر نباشیم قتل کنیم ولو طرف دست به اسلحه نبرده باشد. خلاصه اینکه نه تنها همه احکام اسلامی پیشین تفسیر پذیر و قابل تجدید نظر هستند بلکه مبنای تجدید نظر هم مشخص نیست. امکان تجدید نظر و نوع تجدید نظر بستگی به مصلحت حکومت اسلامی در آن زمان خاص دارد. بنابر این ایمان آورندگان به این اسلام به اسلامی مه آلود و غیر شفاف که تنها اصل حفظ قدرت در آن شفاف است گرویده اند. هر زمان که سعی کنید مبانی چنین اسلامی را فهم کنید دچار اشتباه خواهید شد چون که اصولا فهم این اسلام فقط برای قدرتمداران حکومت اسلامی ممکن است. آنها هم چون از آینده خبر ندارند فقط می توانند به طور لحظه ای فهم خود را از اسلام و نتایجش را برای شما بیان کنند. این اسلام فازی بزرگترین دشمن امر اخلاقی و بهترین سلاح برای حذف دین از جامعه است. چرا این چیزهای فازی همیشه از ذهن ایرانیها تراوش می کند؟
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است/ کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم.
ولی حالا تعاریف جدیدی پیدا شده است. امر مطلقا خوب یا مطلقا بد وجود ندارد بلکه خوب و بد نسبی است و بستگی به مصلحت حکومت اسلامی دارد. صفر و یک اخلاقی و شرعی نداریم. این امور می توانند گستره ای بین صفر و یک داشته باشند. وضعیت خیلی شبیه منطق فازی است و من اسم آن را اسلام فازی می گذارم.
به عنوان مثال اهتمام یک مسلمان به کمک به دیگر برادران مسلمان یک اصل اخلاقی و شرعی شمرده می شد ولی دیگر اینطور نیست. جواب این سوال که آیا باید به مسلمانان سین کیانگ در چین و یا چچن در روسیه کمک کرد یا نه دیگر یک بله مطلق نیست. نمره اش 1 نمی شود. با توجه به روابط سیاسی دوستانه با چین و روسیه به مسلمانان آنجا کمکی نمی کنیم ولی احتمالا در حد اظهار نارضایتی و دست بالا احضار سفیر، آستینی بالا می زنیم. نمره اش چیزی بین 0.5 و صفر است. جالبتر اینکه ممکن است به دوستان ارمنی علیه مسلمانان آذری کمک هم کنیم ( نمره اش منفی می شود؟!). در این نوع از اسلام دیگر قتل نفس یک گناه کبیره نیست بلکه گناه این است که برای حفظ حکومت اسلامی حاضر نباشیم قتل کنیم ولو طرف دست به اسلحه نبرده باشد. خلاصه اینکه نه تنها همه احکام اسلامی پیشین تفسیر پذیر و قابل تجدید نظر هستند بلکه مبنای تجدید نظر هم مشخص نیست. امکان تجدید نظر و نوع تجدید نظر بستگی به مصلحت حکومت اسلامی در آن زمان خاص دارد. بنابر این ایمان آورندگان به این اسلام به اسلامی مه آلود و غیر شفاف که تنها اصل حفظ قدرت در آن شفاف است گرویده اند. هر زمان که سعی کنید مبانی چنین اسلامی را فهم کنید دچار اشتباه خواهید شد چون که اصولا فهم این اسلام فقط برای قدرتمداران حکومت اسلامی ممکن است. آنها هم چون از آینده خبر ندارند فقط می توانند به طور لحظه ای فهم خود را از اسلام و نتایجش را برای شما بیان کنند. این اسلام فازی بزرگترین دشمن امر اخلاقی و بهترین سلاح برای حذف دین از جامعه است. چرا این چیزهای فازی همیشه از ذهن ایرانیها تراوش می کند؟
۱ نظر:
... چند مورد:
اول: "اسلام" فازي ابداع ايراني ها نيست، قرنهاست كه مصلحت حكومت ها جاي حق و حقيقت و اخلاقيات را گرفته، در مورد ويرژن اسلامي هم فكر مي كنم كه بلافاصله بعد از پيامبر همين داستان رخ داده و بعد هم در زمان امويه و عباسيان هم كه وضع مشخص و روشن است.
دوم: اين موضوع محدود به اسلام و حتي اديان آسماني نيست، در تمام ايدئولوژي ها، همين اتفاق رخ داده و مصلحت حكومت ها درصدر هستند و جايي براي آن چيزها كه من و تو اعتقاد داريم "حق" هستند و غير نسبي وجود ندارد.
سوم: آنهايي كه دنيا ديده بودند، از همان روز اول و حتي قبل از روز اول، وقايع اين روزها را به چشم يقيني مي ديدند، منتهاي مراتب، اكثريت مردم در هيجان بودند و كژي ها را ناديده مي گرفتند. آنچه امروز شاهدش هستيم، تنه كج يك درخت بي بار است كه چون بلند شده، همه مي توانند كج بودنش را حس كنند، اما كساني بودند كه از همان اول، كج بودن پي آن را ديده بودند.
چهارم: در اين تفكر و منش حكومتي كه نام بردي يك نكته درصدر مطلوبيات آقايان است: "تبعيت محض و بي چون و چرا". براي آن هم به ظاهر دليل و مدرك ديني دارند. در لايه هاي حرف هايشان مي تواني داستان موسي و خضر را ببيني و توقع تبعيت محض از "ولي امر" را. بماند كه آقايان بدون اثبات برادري طلب ارث دارند، آنها نه تنها اثبات نكرده اند كه خضر نيستند، بلكه اثبات كرده اند كه خضر نيستند!!!!
...
ارسال یک نظر