۱۳۸۷ آذر ۱۷, یکشنبه

کلیسا

امروز به یک کلیسا رفتیم و به سخنرانی گوش کردیم. همه افراد بهترین لباس خود را پوشیده و همراه اعضای خانواده شان آمده بودند. خیلی از آنها به ما خوشامد گفتند. ما بعد از نیم ساعت از کلیسا به خانه برگشتیم و البته ما را رساندند. مراسم آنها معمولا 2 ساعت طول می کشد و بعضی از آنها بعد از مراسم با هم به رستوران می روند. موقع خداحافظی آرزو کردند که ما را دوباره ببینند. مطالب سخنرانی هم عبارت بودند از توصیه به برادری و صلح، کمک به دیگران،احترام به دیگران و اینکه خداوند ما را دوست دارد و ما را تنبیه نمی کند. خداوند می داند که ما محدودیت داریم و اشتباه می کنیم و تنبیه او شبیه تنبیه پدر و مادر است. کلیسای آنها خیلی ساده بود. گفتند ترجیح می دهیم به جای تزئین کلیسا به افراد نیازمند کمک کنیم. گفتند بیشتر مواقع پولهای اهدایی را به آفریقا می فرستند. همه افرادی که آنجا کار می کردند شامل سخنران، مسوول کتابخانه و ... افتخاری کار می کردند و پولی دریافت نمی کردند. خود افراد داوطلبانه کلیسا را تمیز و رفت و روب می کنند. نکته جالب اینکه موقع سخنرانی متوجه شدیم همین کسی که ما را به کلیسا برد سخنران اصلی است. سخنرانی بسیار عالی بود. کلا آنهایی که در کلیسا سخنرانی می کنند سخنوران ماهری هستند. کاملا حرفه ای و حساب شده و آماده صحبت می کنند. بعدا وقتی از این رفیقم راجع به سخنرانی اش سوال کردم توضیح داد که مجموعا 12 سخنرانی را کار کرده است و هربار به مناسبت، یکی از آنها را بیان می کند. البته او تنها سخنران نیست و افراد مختلف به شکل گردشی این کار را می کنند. راستش من نمی توانم آنها را به مسجد شهرمان دعوت کنم چون مسجد نجس می شود!

هیچ نظری موجود نیست: