همه آمریکاییهایی که معلم حل تمرین یا آزمایشگاه هستند ساعت 8 صبح کلاس گرفته اند و همه دانشجویان بین المللی هم (به جز من) کلاسهای ظهر و بعد از ظهر را آباد کرده اند. من هم برای جبران این همه ...دانشجویان بین المللی هر سه کلاسم را ساعت 8 صبح گرفتم. آیا این خودش نشان نمی دهد که چرا کشورهای ما عقب افتاده هستند؟ اینها تازه روشنفکران این جوامع هستند. خلایق هر چه لایق.
صبح زود وقتی به سمت ایستگاه اتوبوس می روم بعضی ها را می بینم که می دوند و با اینکه همدیگر را نمیشناسیم سلام می کنند. اوایل آنها شروع می کردند ولی حالا من هم یاد گرفته ام که اولین سلام کننده باشم. جالب اینکه گاهی آنقدر حال و احوال می کنند که جمله کم می آورم جواب بدهم.
صبح زود وقتی به سمت ایستگاه اتوبوس می روم بعضی ها را می بینم که می دوند و با اینکه همدیگر را نمیشناسیم سلام می کنند. اوایل آنها شروع می کردند ولی حالا من هم یاد گرفته ام که اولین سلام کننده باشم. جالب اینکه گاهی آنقدر حال و احوال می کنند که جمله کم می آورم جواب بدهم.
۵ نظر:
آقا من یهمدتیه اینو میخوام برات بنویسم. در علوم تجربی که فرض بر اینه که من و تو متخصصشیم، یه مرحلهی مشاهده داریم و یه مرحلهی نظریهسازی. خطری که وجود داره اینه که ترتیب اینها برعکس بشه. یعنی آدم یه نظریه داشته باشه و برای نظریهاش داده جمع کنه. این چیزیه که به وضوح داری در وبلاگت انجام میدی یعنی نظریهای داری و مرتب هرچیز باربط یا بیربطی رو میذاری توش. اینکار اعتماد خواننده رو (به شرطی که از جنس مخاطبین تلویزیونهای لوسآنجلسی نباشه) به نوشتهات میآره پایین. من اگه جای تو بودم «آیا این خودش نشان نمی دهد که چرا کشورهای ما عقب افتاده هستند؟ اینها تازه روشنفکران این جوامع هستند. خلایق هر چه لایق.» رو نمینوشتم. در واقع این چپوندن نظریهات به مخاطبه اگه ویاوای بودی یا بیبیسی یا آیارآیبی توجیه داشت اینکارت ولی الان نه. اگه جای تو بودم توی ایننوشته فقط آمار تفاوت بین ترکیب آمریکاییها و بینالمللیها رو (اونم با عدد) ذکر میکردم و به هوش خواننده در تفسیر اعتماد میکردم.
راستی برای اطلاعت، زندگی در هلند خیلی دیرتر از ایران شروع میشه و اتفاقا در ایران قبل از مردن شدن زمان شروع کار خیلی زودتر از بعد از مدرن شدن بوده. اینا نشون میده که نظریهات بدجوری روی هواست.
نذار اعتماد خواننده از دست بره.
سلام. اینکه نظر دادی خیلی خوبه. اینکه باید مواظب جملاتم باشم هم خوبه. اشاره ای هم که کردی به جا بود. حرف حساب جواب نداره. راستش من نظریه پردازی نمی کنم. نظریه پردازی لوازم خاص خودش رو داره ولی کار علمی به اون سادگی هم که گفتی نیست. کار علمی واقعا قابل فروکاسته شدن به مشاهده و جمع آوری داده و بعد نظریه پردازی نیست. ذهن مشاهده گر خالی نیست. وگرنه از کجا میدونه که باید چه داده ای رو جمع کنه؟
باشه سعی می کنم قابل اعتماد تر بنویسم.
قبول دارم که آزمایشگر هیچوقت نمونهگیری عادلانه انجام نمیده ولی میتونه بیشتر دقت کنه همیشه.
راستی این تایید کلمه رو هم بیزحمت بردار.
به نظر من قضیه میتونه به این که اینترنشنالها با شرایط زندگی در اونجا کمتر آشنا هستند و احتمالا مجبورند کارهای بیشتری رو هم خودشون به تنهایی بکنند هم مربوط باشه. خیلی ساده اینکه اینترنشنالها شاید مکالمات شبانه طولانی دارند با خانواده هاشون در اونور دنیا که باعث میشه معمولا دیر بخوابند.
ممکنه ولی قرینه های دیگه اینو نشون نمیده. مثلا اینترنشنالها چندان اهل ورزش صبحگاهی نیستند. فکر می کنم مساله جنبه فرهنگی داره.
ارسال یک نظر