جایی در کتاب جزء و کل خوانده ام که وقتی هایزنبرگ به دیدار ماکس پلانک می رود تا از او راجع به رفتن به آمریکا و یا ماندن در آلمان استفتاء کند ماکس پلانک به او می گوید کاری را انجام بده که بتواند الگوی عمل برای دیگران باشد. از نظر او رفتن به آمریکا نمی توانست الگوی عمل برای همه باشد ولی نخواسته بود صریحا هایزنبرگ را از رفتن نهی کند. جالب اینکه هایزنبرگ ماند و رییس پروژه اتمی آلمان شد. تنها پسر ماکس پلانک هم که یکی از افسران کودتاگر علیه هیتلر بود در اواخر جنگ دستگیر شد. ماکس پلانک حاضر نشد برای رهایی پسرش از اعدام، عضویت در حزب نازی را بپذیرد. اینها را گفتم تا با مقام اخلاقی ماکس پلانک بیشتر آشنا شویم.
به نظر من الگوی عملی که ماکس پلانک از آن حرف می زد نمی تواند محلی باشد. نباید وابسته به مکان باشد.مثلا آیینهای مذهبی مثل عزاداریها (اگر واقعا جزئی از مذهب باشند) باید شکل اجرای یکسانی داشته باشند. اگر سینه زنی و کتل کشی جزء دین است و قابل دفاع است باید هم در تهران و هم در لندن و نیویورک بخش ثابت مراسم باشد، باید الگوی عمل در همه جا برای همه باشد و اگر این کار در لندن و نیویورک قابل دفاع نیست در تهران هم نباید باشد.
کاشکی ما هم ماکس پلانکهای خودمان را داشتیم. خیلی از اوقات این حرف ماکس پلانک برایم معیاری است که بدانم کاری اخلاقی هست یا نه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر