برای خودم تحلیلی دارم که فکر می کنم با استفاده از آن خیلی از واقعیتهای جامعه ایرانی را می توان توضیح داد. هویت ایرانی 3 پایه دارد:
1- بخش ایرانی که بیشتر مربوط به افتخارات ایران قبل از اسلام می شود و هنوز در ایران ساری و جاری است و مثلا نوروز یکی از جلوه های آن است. داستانهای شاهنامه و آنچه موجب تمایز ما از عربها، ترکها و دیگر همسایه هاست در همین بخش می گنجد.
2- بخش مذهبی که عمدتا تحت تاثیر شیعی گری است و آن هم بیشتر به دوران صفویه و بازمانده های آن بر می گردد.
3- بخش تجدد گرایانه و یا مدرن که به نظرم عمق زیادی ندارد ولی مساحت آن قابل توجه و رو به رشد است.
هر نیروی تمدن سازی که بخواهد در ایران فعالیت و رشد کند باید ترکیب مناسبی از این 3 بخش باشد. حکومت پهلوی به نیروهای مذهبی بی اعتنایی کرد و از همین ناحیه ضربه خورد. تا قبل از حکومت پهلوی نیز اساسا اندیشه توسعه در سطح حکومت چندان مطرح نبوده است (به جز دوران عباس میرزا و امیر کبیر). جمهوری اسلامی به بخش ایرانی بی اعتنایی می کند، با تجدد مشکل جدی دارد و بر آن بخش از فرهنگ مذهبی تاکید می کند که اساسا سازنده و مفید نیست. بنابر این هویت ایرانی روز به روز متزلزلتر خواهد شد. سازنده ایران افرادی هستند که مذهبی ( نه به روایت جمهوری اسلامی بلکه بیشتر به معنی اخلاق گرا)، آگاه به گذشته و افتخارات و فرهنگ ایران و در عین حال مشتاق استفاده از دستاوردهای ملتهای پیشرفته به خصوص غربیها باشند. تعداد این افراد بنا به دانش من بسیار محدود است و به سختی رشد می کند و با همه گونه مشکل چه داخلی و چه خارجی روبروهستد. جمهوری اسلامی به راحتی می تواند به اصطلاح غربزده ها را مطرود کند ولی نمی تواند براحتی از پس این نوع آدمها بربیاید. دشمنان ایران هم مانع از رشد این آدمها شده و می شوند چون چانه زدن با این افراد خیلی مشکل است و منافع آنها را تامین نمی کند. هرگاه تعداد این افراد به یک عدد بحرانی رسید و از یک آستانه معینی رد شد ( که البته نمی دانم دقیقا چقدر است ولی علی الاصول قابل محاسبه است) آنگاه می توان از آینده ایران صحبت کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر