افراد زیادی را می شناسم که از حوزه به دانشگاه رفتند و حتی لباس آخوندی را ازتن درآوردند مانند مرحوم دکتر شهیدی و دکتر محقق. مطهری و مفتح هم قبل از انقلاب به دانشگاه رفتند و به نظر من اگر حرفی برای گفتن داشتند نتیجه حضورشان در محیط باز دانشگاه بود. این روند بعد از انقلاب هم وجود داشته است. ضمنا شاهد بوده ام که برخی از فارغ التحصیلان دانشگاه هم بعد از انقلاب به سمت حوزه ها رفتند و آنجا درس خواندند. یکی از آنها به ما در دانشگاه درس متون اسلامی می داد. آقای کدیور یکی دیگر از آنهاست. آنچه برای من جالب است این است که بین این افراد لقب دکتر بر آیت الله ترجیح داده می شود. به دو نمونه اخیر توجه کنید: دکتر هادوی تهرانی و دکتر محمود علوی . این کار 3 دلیل می تواند داشته باشد: نخست اینکه این آقایان دکتر بودن را با ارزشتر از آیت الله بودن می دانند و در نتیجه عنوان دکتر را ترجیح می دهند. دوم اینکه آنها خودشان چنین اعتقادی ندارند ولی مردم جامعه اینطور فکر می کنند و چون آنها به مردم احتیاج دارند خودشان را آنطور که مردم می پسندند معرفی می کنند. دلیل سوم هم جمع دو دلیل اول است یعنی هم خودشان و هم مردم به هر دلیل عنوان دکتر را نسبت به عنوان آیت الله محترمانه تر می دانند.
۴ نظر:
سلام
اگر چه به نكته جالبي توجه كردهايد، اما يك پديده خيلي فراگيرتر در ايران وجود دارد كه كمتر به آن توجه شده است. شما تا به حال در برابر عناوين كدام يك از شخصيتها غربي ديدهايد كه عنوان علميشان درج شود. ما حتي براي مدرك مهندسي هم ارزش قائل ميشوي و ميگوييم: مهندس فلان.
اين يك بيماري ايراني است كه به نظر من از احساس حقارت در برابر پيشرفت علمي جامعه غربي ناشي شده است.
به همين خاطر كسب مدارك علمي در ايران تلاشي است براي اثبات خروج از عقبماندگي و ورود به تجدد.
اگر حوصله داشتيد ميتوانيم بيشتر گفتوگو كنيم.
شما اشاره درستی به این بیماری داشتید.این احساس بیسوادی عمومی البته وجود دارد ولی من خواستم به خود کم بینی حوزوی ها در برابر دانشگاهی ها اشاره کنم. دلیلش را هم عدم کاربرد روش علمی در حوزه می دانم. مثلا مبانی استدلال و سیر استدلال در استخراج احکام فقهی روشن نیست و آیت الله ها لزومی به بیان آنها حتی بین خودشان نمی بینند. مقاله تحقیقی منتشر نمی کنند و مجله تخصصی که داوری شود ندارند در نتیجه ابعاد یک حکم شناخته نمی شود. اصولا نقد شدن با مقدس بودن هم جور در نمی آید. احترام حوزوی ها برخاسته از نقد ناپذیری و تقدس ساختگی آنهاست ولی احترام دانشمندان برخاسته از زحمات شبانه روزی آنها که در معرض همگان است می باشد. در نظر مردم احترام نوع دوم با ارزشتر است و آیت الله های دکتر می خواهند از آن هم سهمی داشته باشند.
اين قضاوت شما درباره شخصيت آيتالله ها ناشي از نا آشنايي شما با نظام علمي حوزه است. در نظام علمي حوزه معتبرترين فقها كساني هستند كه بيش از ديگران ديدگاههايشان در دروس خارج طرح و نقادي ميشود.
مثلا شيخ انصاري كه بيش از 150 سال از وفاتش ميگذرد و تقريبا در بسياري از موارد نظريات ايشان نقض شده است، بسيار مورد توجه قرار دارد. زيرا مكتب فكري وي پايه گذار تحول اجتهاد بوده است. همين طور در دوران معاصر ديدگاههاي آيتالله خويي و شهيد صدر سهم عمدهاي در مباحث دروس خارج حوزه هاي علميه دارند.
از سوي ديگر اساس دروس عالي حوزوي بر نقل آراء و نقد آنهاست نه بر فراگيري و به خاطر سپاري آراء و اقوال بزرگان.
انتشار افكار حوزويان بيشتر به شكل شفاهي انجام ميگيرد و اين ناشي از سنت تمركز جغرافيايي حوزههاي علميه اشت. البته بزرگان فقها در قرون نخستين و مياني در تاليف كوشا بودهاند، اما اكنون تنها معدودي از ايشان آراء فقهي و اصولي خود را تحرير ميكنند و عمده آنها از طريق تقرير شاگردان منتشر ميشود.
شايد لازم باشد كمي بيشتر درباره ارتباط تحقيق و تدريس در حوزههاي علميه مطالعه بفرماييد.
ظاهرا دامنه بحث در حال گسترش است. هرچند که نیاز به مطالعه همیشه وجود دارد ولی خودم را ناآشنا با حوزه ها نمی دانم. بحث من از منظر دیگری است. راستش من یک سنت علمی قوی در حوزه ها نمی بینم. محکم ترین دلیل من هم ناتوانی آیت الله ها و شاگردانشان در حل مسائل روز است. آنقدر مثال وجود دارد که حد ندارد. از بهره بانکی و نقش پول در اقتصاد بگیرید تا اوراق مشتقه در بورس.تعریف عدالت در همه زمینه ها: اقتصادی،فرهنگی و ...رابطه علم و دین،تبیین نقش صنعت، حفاظت از محیط زیست، حقوق شهروندی و ...در جامعه ایده آل (شما بگویید جامعه امام زمان).
حرف من این است که با این سنت بحث و تحقیق اصولا حوزه ها توانایی حل این مسائل را ندارند وگرنه خیلی از آیت الله ها به لحاظ فردی زحمات بیشتری نسبت به خیلی از دانشگاهیها کشیده اند. چیزی که عقیم است سنت رایج بحث و تحقیق است که نیاز به خانه تکانی دارد و تا حالا امتحانش را پس داده است.
ارسال یک نظر