با محمود اردنی از هر دری گب می زدیم که میان صحبتهایش از عبارت خلیج عربی استفاده کرد. اعتراض کردم و با تاکید گفتم که نامش خلیج فارس است. تعجب کرد و گفت ما با هم برادریم و دوستیم و ...گفتم پس بگو خلیج فارس. به من گفت چنین جایی وجود ندارد و پس از ظهور اسلام اسم آن عوض شده است! سند خواستم، گفت که در کتابهای درسی همه کشورهای عربی چنین چیزی نوشته اند. گفتم سند باید مرضی الطرفین باشد و باید مرجع ثالثی معرفی کنی. گفت در قرآن اسم خلیج عربی آمده است. فکر می کرد مثل بیشتر ایرانیها قرآن نخوانده ام و می تواند از بی خبری ام سوء استفاده کند. بلافاصله سراغ قرآن آنلاین رفتم و گفتم نشان بده. بهانه آورد که دیرش شده و باید برود. در همین هنگام یکی از ایرانیهای ترک تبار به ما پیوست و بی مقدمه و با جدیت همه حرفهایش را شنیده و ناشنیده تایید کرد. محمود رفت و بحث ادامه پیدا کرد. از چیزهایی صحبت کرد که برایم تازگی داشت. از شوونیسم فارس و ستمدیدگی ترکهای ایران و اینکه ایران اساسا سرزمین ترکها بوده است و مهاجرت آریائیها دروغ است و ...راستش بلد بودم جواب محمود را بدهم ولی در پاسخ این یکی مانده بودم. واقعا آزار دهنده بود.
دیروز با یک ایرانی دیگر که حالا البته او را به شهروندی آمریکا پذیرفته اند راجع به انتخابات اخیر صحبت می کردم. دیدم که در تحقیر کردن ایرانیها دست کمی از امثال احمدی نژاد ندارد. اعتقاد داشت که اصولا ایرانیها شایسته داشتن حق انتخاب نیستند و بقیه را خودتان حدس بزنید. بدتر از همه اینکه به دانشجویان و استادان آمریکایی که جویای حوادث اخیر ایران بودند توضیح داده بود که اینها کلا عقب مانده هستند و برای آزادیهای جنسی و پول نفتشان اعتراض می کنند و اصولا نمی دانند که حقوق بشر و دموکراسی خوردنی است یا پوشیدنی. باز هم آن ترک تبار قبلی به بحث ما پیوست و اظهار خوشحالی کرد که در حوادث اخیر از کشته شدن ترکهای آذربایجان گزارشی نرسیده است. می گفت این مساله فارسهاست و به ما ترکها ربطی ندارد.
البته فعلا نمی خواهم بگویم این بحثها برایم اصولا دردآور بوده است یا نه و اگر بوده است چقدر. اینها را مثال زدم تا نشان دهم که یک ایرانی نمونه چگونه باید قادر باشد تا همزمان در چند جبهه بجنگد. مبارزه با غربیهای پول پرستی که هنوز استعماری فکر می کنند و ما را همیشه به عنوان بازار می خواهند، مبارزه با مسلمانان متحجر و متصلب ایرانی و غیر ایرانی، مبارزه با ایرانیهای غرب زده ای که غرب را از راه ماهواره و ویدئو و تلویزیون شناخته اند، مبارزه با جهل و خرافات و نژادپرستی و ...همه جبهه هایی هستند که او باید برای رزم در آنها آماده باشد. این جبهه ها علاوه بر جبهه هایی است که حتی یک شهروند غربی در یک نظام روشمند و جا افتاده نیز مجبور به شرکت در آنهاست. فعلا قصد تفصیل ندارم.
جای بارآوردن این ایرانیها خانواده و مدرسه است. این وظیفه سنگین برای بیشتر خانواده های ایرانی عملی نیست به هزار و یک دلیل و باید روی آموزش و پرورش سرمایه گذاری کرد. مدارس ما فعلا جایی هستند که چنین افرادی پرورش نمی دهند. فکر می کنم بنیان گذاشتن چنین مدارسی از هر تظاهرات و هر اصلاح طلبی و هر عبادتی خیر بیشتری دارد. این آن چیزی است که ارزش جان دادن دارد، آدم تربیت کردن.
دیروز با یک ایرانی دیگر که حالا البته او را به شهروندی آمریکا پذیرفته اند راجع به انتخابات اخیر صحبت می کردم. دیدم که در تحقیر کردن ایرانیها دست کمی از امثال احمدی نژاد ندارد. اعتقاد داشت که اصولا ایرانیها شایسته داشتن حق انتخاب نیستند و بقیه را خودتان حدس بزنید. بدتر از همه اینکه به دانشجویان و استادان آمریکایی که جویای حوادث اخیر ایران بودند توضیح داده بود که اینها کلا عقب مانده هستند و برای آزادیهای جنسی و پول نفتشان اعتراض می کنند و اصولا نمی دانند که حقوق بشر و دموکراسی خوردنی است یا پوشیدنی. باز هم آن ترک تبار قبلی به بحث ما پیوست و اظهار خوشحالی کرد که در حوادث اخیر از کشته شدن ترکهای آذربایجان گزارشی نرسیده است. می گفت این مساله فارسهاست و به ما ترکها ربطی ندارد.
البته فعلا نمی خواهم بگویم این بحثها برایم اصولا دردآور بوده است یا نه و اگر بوده است چقدر. اینها را مثال زدم تا نشان دهم که یک ایرانی نمونه چگونه باید قادر باشد تا همزمان در چند جبهه بجنگد. مبارزه با غربیهای پول پرستی که هنوز استعماری فکر می کنند و ما را همیشه به عنوان بازار می خواهند، مبارزه با مسلمانان متحجر و متصلب ایرانی و غیر ایرانی، مبارزه با ایرانیهای غرب زده ای که غرب را از راه ماهواره و ویدئو و تلویزیون شناخته اند، مبارزه با جهل و خرافات و نژادپرستی و ...همه جبهه هایی هستند که او باید برای رزم در آنها آماده باشد. این جبهه ها علاوه بر جبهه هایی است که حتی یک شهروند غربی در یک نظام روشمند و جا افتاده نیز مجبور به شرکت در آنهاست. فعلا قصد تفصیل ندارم.
جای بارآوردن این ایرانیها خانواده و مدرسه است. این وظیفه سنگین برای بیشتر خانواده های ایرانی عملی نیست به هزار و یک دلیل و باید روی آموزش و پرورش سرمایه گذاری کرد. مدارس ما فعلا جایی هستند که چنین افرادی پرورش نمی دهند. فکر می کنم بنیان گذاشتن چنین مدارسی از هر تظاهرات و هر اصلاح طلبی و هر عبادتی خیر بیشتری دارد. این آن چیزی است که ارزش جان دادن دارد، آدم تربیت کردن.
۴ نظر:
مساله اي كه بيان كردي برام كاملن ملموسه.
جمله آخرت را بايد با طلا بر هر دري نوشت، البته اگر طلا ارزش آنرا داشته باشد كه قطعا ندارد.
همه چيز در همين كلمه است: آموزش
ما در آموزش كم داريم و هميشه چوب آن را خوده ايم.
آموزش مساله خیلی مهمی است، اما میدونی که اگر این تظاهرات به نتیجه مطلوب نرسه به احتمال زیاد تا چند سال دیگه مدارسمون رسما به حوزه تحویل داده میشه؟ الویتها هم مهم هستند
تظاهرات به نتیجه خواهد رسید ولی نه لزوما به زودی. هر وقت و هر کجا کسی یا جماعتی که اعتراض کرده به چیزی رسیده.
ارسال یک نظر