چرا بحثهای تاریخی وارد دین می شوند و جزء اصول دین می گردند؟ برای مسلمانان فعلی چه اهمیتی دارد که خلافت پیامبر حق چه کسی بوده است؟آیا اصولا خلافت حق است؟ اگر هم اشتباهی صورت گرفته است چه دخلی به زمان ما دارد؟اینکه عایشه محبوبتر بوده است یا فاطمه چه مساله ای از امروز حل می کند؟اینکه اصحاب کهف چند سال در غار خوابیده بودند و معیار محاسبه اش باید شمسی باشد یا قمری چه نوع دانشی است؟
تمام داستان به این برمی گردد که همه می خواهند بگویند دین من از دین تو بهتر است، من به خدا نزدیکترم و در نتیجه من از تو بهترم و اختیار جان و مال و ....تو باید در دست من باشد. این فقط بحثی بین دینها و مذاهب مختلف نیست. در درون یک مذهب هم همین مساله وجود دارد و خود را به صورت سلسله مراتب آخوندها نشان می دهد. عجیب اینکه این سلسله مراتب، بین عوام نشاندهنده میزان تقرب به خداست!
اگر بپذیریم که دیندار بودن به معنی گسترش قانون به خلوت انسانهاست آنگاه بساط این بحثها جمع می شود.
تمام داستان به این برمی گردد که همه می خواهند بگویند دین من از دین تو بهتر است، من به خدا نزدیکترم و در نتیجه من از تو بهترم و اختیار جان و مال و ....تو باید در دست من باشد. این فقط بحثی بین دینها و مذاهب مختلف نیست. در درون یک مذهب هم همین مساله وجود دارد و خود را به صورت سلسله مراتب آخوندها نشان می دهد. عجیب اینکه این سلسله مراتب، بین عوام نشاندهنده میزان تقرب به خداست!
اگر بپذیریم که دیندار بودن به معنی گسترش قانون به خلوت انسانهاست آنگاه بساط این بحثها جمع می شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر