تا همین چند سال پیش رقابت سختی بین شرکتهای عمده تولید کننده ریزپردازنده ها بر سر سرعت وجود داشت. شرکتهای Intel و AMD مرتبا تراشه هایی با سرعت بیشتر وارد بازار می کردند. اکنون دیگر سر وصدای چندانی در این مورد وجود ندارد. این شرکتها به افزایش تعداد پردازنده ها در هر رایانه روی آورده اند و از 2 تا 16 پردازنده بر روی رایانه های شخصی نصب کرده اند. مهمترین دلیل این کار رسیدن به مرزهای کوانتومی بوده است. ریز کردن تراشه ها دیگر به این سادگیها امکان پذیر نیست و مستلزم قابلیتهای جدید است. تا چند سال پیش می شد با تقریب خوبی خواص مواد نیمرسانای مورد استفاده در تراشه ها را از روی خواص کپه ها یا توده های 3 بعدی آن مواد ارزیابی کرد. حالا با هرچه کوچکتر شدن این نیمرساناها و کاهش ابعاد آنها به 2 و 1 بعد و حتی بدون بعد (نقطه های کوانتومی) باید به سراغ خواص تک تک ذرات موجود در این مواد رفت و برهمکنشهای آنها را با جزئیات زیاد مطالعه کرد. دیگر نمی توان خواص همه آنها را یکجا و یک مرتبه در نظر گرفت. به عبارت دیگر ذرات این مواد تشخص پیدا کرده اند و نمی توان همه را با یک چوب راند. باید مواظب همه ذرات بود و رفتار همه آنها را دانه به دانه زیر نظر داشت. این کار مستلزم هزینه ها و مطالعات بیشتری است ولی در عوض امکانات جدیدی هم به بار می آورد. با سوار شدن اطلاعات بر روی ذرات و اسپین آنها توان ذخیره سازی اطلاعات و نیز سرعت پردازش داده ها افزایش می یابد.
در جوامع انسانی هم اتفاق مشابهی افتاده است. زمانی بود که می شد صفت مشخصی را به یک ملت، قوم، طایفه و یا اهالی یک شهر و یا روستا نسبت داد ( نگاه کپه ای یا توده ای) و تا حد زیادی اشتباه نکرد. فرانسوی و یا عرب بودن و فی المثل اصفهانی و یا لر بودن ویژگیهای خاصی را به یاد ما می آورد. فکر می کنم اینجا هم این نگاه دیگر سودمند نیست و در دوران اخیر خیلی چیزها بواسطه آموزش، ارتباطات و فناوریهای نوین تغییر کرده اند. آدمها تشخص و فردیت پیدا کرده اند و دیگر صرف دانستن اینکه کسی ترک یا عرب است صفات مشخصی را به ذهن ما متبادر نمی کند و یادآور چیز خاصی نیست. هویتهای فردی مهمتر از هویتهای جمعی شده اند. دیگر نمی توان به راحتی و صرفا از روی مشاهده رفتار کسی فهمید که متعلق به چه قوم و ملتی است و یا اهل کجاست.
با رشد و توسعه هویتهای فردی دیگر هیچ دین و یا ایدئولوژی مشخصی که بتوان همه را در چارچوب آن خوشبخت کرد وجود ندارد. شعارها و آرمانهایی که همه را راضی کند کمیاب شده اند. دیگر جامعه پیشرفته و یا جامعه جهان سومی چندان واجد معنی نیستند در عوض می توان از افراد پیشرفته و یا افراد رشد نایافته صحبت کرد. می توان در کشوری جهان سومی فردی رشد یافته بود و برعکس در کشوری پیشرفته فردی رشد نایافته. برای موفقیت یک جامعه برای همه افراد باید برنامه داشت . برای تک تک انسانها باید راهی جدا در آموزش و ارائه امکانات و تغذیه فکری در پیش گرفته شود تا فرصت برابر رشد به همه داده شود. پس معنای عدالت دیگر برابری نیست بلکه مراعات شآن هر کس است.
برای توزیع عادلانه شآن بین انسانها باید آموزش و پرورش را متحول کرد به گونه ای که فرصتهای برابر رشد در اختیار همه قرار بگیرد. یافتن روش تحول البته نیاز به عقل و تصمیم جمعی دارد ولی با این آموزش و پرورشی که مملکت ما دارد تا آینده ای قابل حدس باید شاهد هدر رفت سرمایه های انسانی باشیم.
در جوامع انسانی هم اتفاق مشابهی افتاده است. زمانی بود که می شد صفت مشخصی را به یک ملت، قوم، طایفه و یا اهالی یک شهر و یا روستا نسبت داد ( نگاه کپه ای یا توده ای) و تا حد زیادی اشتباه نکرد. فرانسوی و یا عرب بودن و فی المثل اصفهانی و یا لر بودن ویژگیهای خاصی را به یاد ما می آورد. فکر می کنم اینجا هم این نگاه دیگر سودمند نیست و در دوران اخیر خیلی چیزها بواسطه آموزش، ارتباطات و فناوریهای نوین تغییر کرده اند. آدمها تشخص و فردیت پیدا کرده اند و دیگر صرف دانستن اینکه کسی ترک یا عرب است صفات مشخصی را به ذهن ما متبادر نمی کند و یادآور چیز خاصی نیست. هویتهای فردی مهمتر از هویتهای جمعی شده اند. دیگر نمی توان به راحتی و صرفا از روی مشاهده رفتار کسی فهمید که متعلق به چه قوم و ملتی است و یا اهل کجاست.
با رشد و توسعه هویتهای فردی دیگر هیچ دین و یا ایدئولوژی مشخصی که بتوان همه را در چارچوب آن خوشبخت کرد وجود ندارد. شعارها و آرمانهایی که همه را راضی کند کمیاب شده اند. دیگر جامعه پیشرفته و یا جامعه جهان سومی چندان واجد معنی نیستند در عوض می توان از افراد پیشرفته و یا افراد رشد نایافته صحبت کرد. می توان در کشوری جهان سومی فردی رشد یافته بود و برعکس در کشوری پیشرفته فردی رشد نایافته. برای موفقیت یک جامعه برای همه افراد باید برنامه داشت . برای تک تک انسانها باید راهی جدا در آموزش و ارائه امکانات و تغذیه فکری در پیش گرفته شود تا فرصت برابر رشد به همه داده شود. پس معنای عدالت دیگر برابری نیست بلکه مراعات شآن هر کس است.
برای توزیع عادلانه شآن بین انسانها باید آموزش و پرورش را متحول کرد به گونه ای که فرصتهای برابر رشد در اختیار همه قرار بگیرد. یافتن روش تحول البته نیاز به عقل و تصمیم جمعی دارد ولی با این آموزش و پرورشی که مملکت ما دارد تا آینده ای قابل حدس باید شاهد هدر رفت سرمایه های انسانی باشیم.
۱ نظر:
i agree with u
ارسال یک نظر