غرب همه چیز دارد به جز معنویت و شرق ( همان جهان سوم) هیچ چیز ندارد به جز معنویت. این مفهوم از فرط تکرار دیگر کلیشه شده است. یادم می آید که از اقبال لاهوری هم شعری با همین مضمون در کتاب فارسی دبیرستان داشتیم:
غربیان را زیرکی ساز حیات/ شرقیان را عشق راز کائنات
من یک سوال شخصی دارم که هنوز جواب نهایی آن را نیافته ام. در واقع پاسخی فراهم کرده ام که هنوز برایم راضی کننده نیست. راه همه چیز دار (پولدار) بی ایمان به سعادت نزدیکتر است یا مومن فقیر؟ مشکل اساسی اینجاست که از دل این سوال سوالهای بنیادی تری نمایان می شوند: تعریف سعادت چیست؟ آیا فقط یک طعم دارد؟ آیا مومن فقیر اساسا ترکیب معقولی است؟
در تاریخ انبیا تا جایی که من می دانم همه پیامبران در جوامعی برگزیده شده بودند که مستقر، متمدن،دارای نظم و حکومت،آباد و ثروتمند بودند و چه بسا به واسطه همین رفاه و تمدن آلودگی پیدا کرده بودند و فسادهایی داشتند. ابراهیم و موسی و عیسی و لوط و صالح و هود و ...علیهم السلام همه چنین وضعیتی داشتند. فقط یک استثنا می شناسم و آن حضرت محمد (ص) است. ایشان در جامعه ای نیمه وحشی که نظمی نداشت مبعوث شد و بار حکومت را هم خودش بر دوش کشید. اگر این استثنا نبود من پاسخ سوالهایم را داشتم. می گفتم اساسا ایمان تنها در جامعه ای قابل تعریف و شکل گیری است که پولدار باشد، متنعم و متمدن باشد و مردمانش زمینه ای از فرهنگ و تمدن داشته باشند. مومن فقیر ترکیبی بی معنا و خیالی است و راه پولدار بی ایمان ( منظورم جامعه پولدار بی ایمان است و گرنه قارون به عنوان فرد پولداری بی ایمان بود) نزدیکتر است به سعادت تا نادار باورمند. سعادت هم یعنی متنعم بودن و تمام.
حضرت محمد(ص) این کلیشه را شکسته است و من هنوز باید دنبال جواب بگردم.
مشکل بعدی من این است که چرا غرب پولدار به راه امم ورافتاده سابق مثل عاد و ثمود و ...نمی رود؟ انگاری چیزی یا چیزهایی بیشتر از آنها دارد که جلوی زوالش را می گیرد. شاید چون به ندای خرد بیشتر توجه می کنند و آدمهای معقولتری هستند. شاید چون سر سفره خودشان نشسته اند نه آنطور که شرقیها می گویند سر سفره آنها.شاید هم شیطان زرنگتر شده و با شگردهای چند لایه، زمان سقوط را به عقب می اندازد. شاید هم چون هنوز خدا صبرش تمام نشده است.
تازه اگر هم سقوط کند آیا ما دنیای بهتری خواهیم داشت؟ آیا مشکلات شرق را غربیها ساخته اند؟ آیا وضع شرقیها بهتر می شود یا بدتر؟
اصلا چرا باید بین ایمان و دارایی انتخاب کرد؟ چرا جزیره ای که این ترکیب در آن مشاهده شود وجود ندارد؟اگر ایمان موجب تنعم در دنیا نشود اصولا چگونه باور پذیر و قابل شناسایی می شود؟
کاشکی می شد فکر خدا را خواند.
غربیان را زیرکی ساز حیات/ شرقیان را عشق راز کائنات
من یک سوال شخصی دارم که هنوز جواب نهایی آن را نیافته ام. در واقع پاسخی فراهم کرده ام که هنوز برایم راضی کننده نیست. راه همه چیز دار (پولدار) بی ایمان به سعادت نزدیکتر است یا مومن فقیر؟ مشکل اساسی اینجاست که از دل این سوال سوالهای بنیادی تری نمایان می شوند: تعریف سعادت چیست؟ آیا فقط یک طعم دارد؟ آیا مومن فقیر اساسا ترکیب معقولی است؟
در تاریخ انبیا تا جایی که من می دانم همه پیامبران در جوامعی برگزیده شده بودند که مستقر، متمدن،دارای نظم و حکومت،آباد و ثروتمند بودند و چه بسا به واسطه همین رفاه و تمدن آلودگی پیدا کرده بودند و فسادهایی داشتند. ابراهیم و موسی و عیسی و لوط و صالح و هود و ...علیهم السلام همه چنین وضعیتی داشتند. فقط یک استثنا می شناسم و آن حضرت محمد (ص) است. ایشان در جامعه ای نیمه وحشی که نظمی نداشت مبعوث شد و بار حکومت را هم خودش بر دوش کشید. اگر این استثنا نبود من پاسخ سوالهایم را داشتم. می گفتم اساسا ایمان تنها در جامعه ای قابل تعریف و شکل گیری است که پولدار باشد، متنعم و متمدن باشد و مردمانش زمینه ای از فرهنگ و تمدن داشته باشند. مومن فقیر ترکیبی بی معنا و خیالی است و راه پولدار بی ایمان ( منظورم جامعه پولدار بی ایمان است و گرنه قارون به عنوان فرد پولداری بی ایمان بود) نزدیکتر است به سعادت تا نادار باورمند. سعادت هم یعنی متنعم بودن و تمام.
حضرت محمد(ص) این کلیشه را شکسته است و من هنوز باید دنبال جواب بگردم.
مشکل بعدی من این است که چرا غرب پولدار به راه امم ورافتاده سابق مثل عاد و ثمود و ...نمی رود؟ انگاری چیزی یا چیزهایی بیشتر از آنها دارد که جلوی زوالش را می گیرد. شاید چون به ندای خرد بیشتر توجه می کنند و آدمهای معقولتری هستند. شاید چون سر سفره خودشان نشسته اند نه آنطور که شرقیها می گویند سر سفره آنها.شاید هم شیطان زرنگتر شده و با شگردهای چند لایه، زمان سقوط را به عقب می اندازد. شاید هم چون هنوز خدا صبرش تمام نشده است.
تازه اگر هم سقوط کند آیا ما دنیای بهتری خواهیم داشت؟ آیا مشکلات شرق را غربیها ساخته اند؟ آیا وضع شرقیها بهتر می شود یا بدتر؟
اصلا چرا باید بین ایمان و دارایی انتخاب کرد؟ چرا جزیره ای که این ترکیب در آن مشاهده شود وجود ندارد؟اگر ایمان موجب تنعم در دنیا نشود اصولا چگونه باور پذیر و قابل شناسایی می شود؟
کاشکی می شد فکر خدا را خواند.
۷ نظر:
با سلام
البته تا جایی که من شنیده و خوانده ام ائمه ی اطهار (و حتی خود پیامبر) انسان هایی ساده زیست بودند ولی بی چیز نبودند مثلا می دانیم خود پیامبر قبل از بعثت در کاروان تجاری بوده و از تاجران موفق قبیله اش بوده و یا گفته شده بیشتر باغهای مدینه را حضرت علی آباد کرده و منبع درآمد عظیمی برای حضرت علی بوده و امثالهم. در ثانی حد اقل در اوایل دوران اسلامی (سه چهار قرن نخست) ملل مسلمان از ثروتمند ترین ملت ها بوده اند که البته امروز.......بگذریم! ولی می توان استقرای شما را در مورد مسلمانان نیز درست دانست.
در واقع حد اقل به نظر بنده اقوام اول باید از نیاز های سطحی مثل مسکن و غذا و آسایش بگذرند تا به نیازهای عمیقتری برسند و ملتی که هنوز به نیازهای سطحی اش توجه نشده هرگز نمی تواند نیاز های عمیق تر را درک کند. حتی توجه به این نکته را ضروری میبینم که عامل پیشرفت بی اندازه ی مسلمانان نه خود اعراب که ملل متمدنی چون ایرانی ها و سوریه ای ها و ترکان و غیره بوده.
با تشکر فعلا
سلام آقای ابراهیمیان
ممنونم از ابراز نظرتون. حرف شما به نوعی تایید حرف منه ولی سوال همچنان باقیه که پس چطور شد که زمان پیامبر ایشان توانست از مردمی گرسنه که محتاج چیزهای اولیه حتی آب بودند انسانهایی با ایمان بسازد. تنها جوابی که فعلا دارم اینه که این اتفاق رو باید به حساب اخلاق فوق العاده پیامبر گذاشت و اونو یک استثنا به حساب آورد.
چه تضميني هست كه ديني كه نمي تواند دنياي مردم را آباد كند، آخرت آنها را آباد كند؟
به نظرم ظهور محمد (ص) در بين اعراب جاهل كه هنوز هم با اين همه پول و ثروت بازهم جاهل هيتند، نشانه اعجازش بوده و امري خارق عادت.
به همين خاطر من به آن به عنوان موضوعي وراي عادت نگاه مي كنم.
به نظرم، جامعه اي مي تواند بر خود نام جامعه ديني بگذارد كه دنيايش منظم و آباد باشد، لااقل در آن جهت حركت كند. نمونه آن هم حركت دنيايي جامعه در زمان پيامبر و علي است. "حركت به سوي بهتر شدن"
اين مفهوم صوفيانه اي كه چند صد سال اخير در ايران و كشورهاي مسلمان باب شده، مفهومي كاملا مسيحي است: رهبانيت
...
سلام بر امیر
حضرت محمد(ص) یک مثال نقضه و حکم کلی رو باطل می کنه و البته بدجور هم باطل می کنه البته به شرط اینکه حمله اعراب به ایران و شکست ساسانیان رو قدسی بدونیم ولی برای اینکه استثنا نداشته باشیم به نظر من بهتره از خیر مقدس بودن نبردهای اون موقه بگذریم و در تاریخ جنگها اون عادی به حساب بیاریم. تمدن اسلامی هم ربط چندانی به اسلام نداره. در واقع چیزی جز باز ظهور تمدنهای ایران و روم و ...نیست. دقت کردی که هیچ دانشمندی از حجاز و مکه و مدینه در نیومده؟
می خوام بگم حرفت درسته ولی شرطش اینه که از بسیاری از حوادث دوران صدر اسلام تقدس زدایی بشه از جمله عاشورا و ...
موقه > موقع
من متوجه مثال آخري كه گفتي نشدم،"عاشورا" . شايد بهتر باشه توضيح بدي
خوب یعنی اینکه امام حسین برای اقامه عدل قیام کرد کاری زمینی انجام داد و از ازل براش مقدر نشده بود (لابد حدیث مربوط به خلق آدم (ع) و کربلا را می دونی). من تا حد زیادی طرفدار نویسنده کتاب شهید جاوید هستم. اگر کتابش رو نخوندی بگو من پی دی افش رو دارم.
ارسال یک نظر