مهدی تازه به آمریکا آمده است. مسلمان متشرعی است. به دنبال گوشت حلال می گردد. همسرش محجبه است و در مجالسی که گمان می رود ممکن است بعضی ها حدودی را رعایت نکنند شرکت نمی کند. از خانواده علمای دین است و در هر کاری ابتدا نظر فقهی را از اعضای خانواده اش می پرسد.آیت الله خمینی را خیلی قبول دارد ولی از احمدی نژاد بدش می آید. قبل از انقلاب ایران، پدر و مادرش به کویت رفتند و تبعه آنجا شدند و حالا او بورسیه دانشگاه کویت است تا مدرک کارشناسی ارشد بگیرد و بعد از بازگشت مشغول تدریس شود. اول نمی دانستم که باید او را ایرانی حساب کنم و یا کویتی ولی خودش آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت که عربها را چیزی به حساب نمی آورد و خیلی چیزهای دیگر. بعد از ادامه تحصیل هم قصد زندگی کردن در کویت را ندارد و ترجیح می دهد که پس از مدتی پول درآوردن در کویت بتواند کاری در ایران پیدا کند. اعتقاد دارد که آمریکاییها کاملا مادی هستند و بویی از معنویت نبرده اند. زندگیشان آلوده است و کلا از دایره انسانها خارجند. راستش این بار هم کم آوردم. نمی دانستم چه بگویم و چه برخوردی داشته باشم. می خواستم بگویم اگر دین نداری دست کم آزاده باش ولی نشد. خواستم بگویم با این بلایی که سر کویتی ها و آمریکاییها می آوری بعید است بتوانی به ایران خدمتی کنی ولی نشد. خواستم بگویم کاشکی اول درس آزادگی می آموختی بعد مسلمان می شدی ولی نشد.
۳ نظر:
حرفهاي آقا مهدي درست نيست، ولي متوجه نشدم كه كجاي رفتار و كردار ايشون "آزادگي" رو نقض ميكنه. راستش به نظرم اين پست به هيچ وچه در حد و اندازه قبلي ها نبود!
شاید حرفام کمی گنگ بود.آزادگی یعنی اینکه اگر کویتیها تورو از خودشون حساب کردند و بهت پول دادند که رشد کنی و به رشدشون کمک کنی در عمل و در نظر نامردی نکنی و از پشت بهشون خیانت کنی. آزادگی اینه که با همه رو راست باشی نه اینکه زبانت با دلت فرق داشته باشه. اگر مهدی این حرفا رو به کویتی ها می گفت بازم بهش پول می دادند؟
خودم شاهد هستم که گرچه امریکاییها سینه نمی زنند و آش نذری نمی دهند ولی خیلی از آلودگیهای ماها مثل غیبت و ... رو ندارند.آلودگیهای جنسی اونها چندان بیشتر از مثلا ایرانیها نیست البته هر کسی با متر خودش. بگذریم این لیست طولانی تر از این حرفاست ولی اگر کسی تا این حد مردمی را حیوان می داند چرا با آنها زندگی می کند؟ اگر آمریکاییها اعتقاداتش را می دانستند باز هم ویزا می گرفت؟ رسم آزادگی این نیست که دل و زبان با هم فرق داشته باشند.
باشه سعی می کنم بیشتر مواظب نوشتنم باشم.
این روزها و شبهای عزیز بهانه ای شد تا به دور از همه مسایل جاری مطلبی بنویسم.و آن:
علی، تنهای مظلوم یا مظلوم تنهایی.
نمی دانم پیامبر در آخرین لحظات چه وصیت و سفارشی به او کرد،اما بیست واندی تحمل آن هم از نوع سکوت،از دست دادن فاطمه و تدفین پنهانی او،ماجرای فدک و بردنش برای بیعت،آن هم شخصی چون علی که فاتح خیبر بود.واینها همه یعنی عمل به همان سفارش.و دشمنانش نیز این را خوب میدانستندو برای همین او را در محراب به شهادت رساندند. پس علی را نمی توان مظلوم به معنای واژه دانست.اما همین علی با وجود یارانی بس با وفا چون مقداد،سلمان، ابوذر و مالک اشتر که خود را در دم فدای او می کردند،شبانگاه آنهم در نخلستان با خدای خود درد دل میکند.و او مظلوم این تنهایی است.حتی همین حالا هم با وجود این همه پیرو،باز هم تنهاست.
مولا شدن یعنی که تنهایت گذارند
آنان که دین نیمه دارند و ندارند
ای ما غریبه با تو و با عمق دردت!
از چاه می جوشد طنین آه سردت
ای همنشین چاه و نخلستان! کجایی؟
تنهای تنها! خسته از یاران! کجایی؟
ارسال یک نظر