۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه

جنبش سبز به مثابه فرصت ملت سازی

اگر شما اطلاعات و دانش کافی داشته باشید می توانید دیگران را به استخدام خود درآورید بدون آنکه به آنها پولی بپردازید و بدون آنکه آنها بدانند سرباز شما هستند. مثال می زنم. فرض کنید با محمود دشمن هستید و قصد دارید ضربه ای به او بزنید. شما پدرش علی را خوب می شناسید و از روحیات و اخلاقیات او آگاهید. کافی است به نحوی به گوش علی برسد که محمود فلان کتاب را می خواند. شما می دانید که علی آن کتاب را ضاله می داند و تحمل چنین وضعیتی را ندارد. انتظار می رود طبق تئوری، علی با کمربند به جان محمود بیافتد و شما به هدف خود برسید. اگر این اتفاق نیافتاد معنی اش این است که شما باید اطلاعات خود را تکمیل کند و دانش خود را از علی بیشترنمایید. اما اگر آن اتفاق صورت گرفت شما ضربه ای به محمود زده اید و قرانی هم پرداخت نکرده اید و تازه روح علی هم بی خبر است.
برای من علی و محمود همان دولتها و ملتهای جهان سوم هستند. موجوداتی که مطالعه و طبقه بندی شده اند و از ما بهتران غربی قادرند از آنها همچون مهره های شطرنج خود استفاده کنند. اگر ارزشهای غربی را دوست داشته باشند یکجور مورد بهره برداری قرار می گیرند و اگر دشمن غربیها و ارزشهای آنها باشند جور دیگری از آنها استفاده می شود. دلیل این وضعیت هم به نظرم این است که جهان سومی ها بیسواد و کم مطالعه اند و تلاش جمعی روشمند (سیستماتیک) برای بهبود وضعیت خود ندارند و بدتر از همه اینکه زمان را از دست داده اند. این جماعت تا وقتی که قادر نباشند آدمهایی خودی پرورش بدهند که دست کم دو برابر بهتر از همتاهای غربیشان فکر و کار کنند راه به جایی نخواهند برد. پس اولویت این جوامع از جمله ایران پرورش آدم هوشمند، پیچیده و خودی است به گونه ای که قصد آباد کردن کشورهایشان را داشته باشند. مسیر آباد کردن کشور هم همیشه نباید از راه تغییرات سیاسی بگذرد گرچه کار را سرعت می بخشد. به نظر من کارهایی که آدمهایی مانند میرزا حسن رشدیه، دهخدا، عبدالعلی وزیری،دکتر مصاحب و دکتر مجتهدی انجام دادند به مراتب از اعمال سیاسی دکتر مصدق بنیادی تر و مفیدتر برای آباد کردن ایران بود.
با این مقدمات می خواهم بگویم که جنبش سبز وقتی شایسته اعتنا خواهد بود که بستر پرورش چنین افرادی باشد و فرصتی برای بازسازی یک ملت منحط شده و تولد یک تمدن جدید فراهم آورد. در حال حاضر چنین نشانه هایی دیده نمی شود. کسی در این جنبش دنبال حفظ محیط زیست، مبارزه با آلودگی هوا، تاسیس خیریه برای فقرا، گسترش سواد و مهارت و ...نیست. جنبشی که نتواند آدمهای ورزیده و خوش فکر تربیت کند و افقی از یک تمدن جدید ترسیم کند دیر یا زود توسط همان از ما بهتران غربی و به نحوی که گفتم مهار خواهد شد و دیگر مهم نیست که پیروز بشود یا نشود. این جنبش باید بتواند پاسخهای تازه ای برای سوالهای قدیمی پیدا کند. مثلا اینکه چطور می توان هویتهای ایرانی و اسلامی را در دنیای جدید طوری ترکیب کرد که نجات دهنده دنیا و آخرت ما باشد. جایگاه زن و حقوق او چگونه است و چطور می توان شادی کرد بدون آنکه از نکیر و منکر ترسید. اگر جواب این سوالها داده نشود دوستان و دشمنان غربی ما باز هم برنده خواهند شد.


۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

جمهوری احمدی نژادی

جمهوری اسلامی یک عمر نظامهای شرق و غرب را به سخره گرفت و ارزشهای آنها را زیر سوال برد و ادعا کرد که در پی تاسیس نظامی الهی است. آیت الله خمینی در سخنرانی بهشت زهرا گفت ما نه تنها دنیای شما را آباد می کنیم که آخرت شما را هم آباد می کنیم. اکنون صحنه ای پیش رو داریم به وسعت ایران که بیش از 70 میلیون ایرانی و چند میلیارد غیر ایرانی به تماشای روزانه اش نشسته اند. نمایش پرده های مختلف هر روز باعث خندیدن مردم جهان و گریاندن ایرانی ها می شود. اوج این نمایش اکنون در جمهوری احمدی نژادی متجلی شده است. احمدی نژادی که می گویم چیزی است در مایه های حسینقلی خانی. جدا از انواع حرکات ابلهانه و احمقانه دردسر ساز و هزینه تراش و عقب نگهدار که شاهدیم و همه به هزینه سرمایه نفتی ایرانیها انجام می شود باید گفت که دروغ و تقلب پای ثابت و ویژگی اصلی این جمهوری احمدی نژادی است. کردان با مدرک جعلی آکسفورد کار می کند، رحیمی هم همانطور. دانشجو مقاله دزدی می کند و بهبهانی هم. اخیرا کلهر هم به این لیست اضافه شده است. مشاور فرهنگی و رسانه ای رییس جمهور نمی تواند در خانه خودش اعمال مدیریت فرهنگی کند و از تربیت مطلوب ( مطلوب به زعم خودشان) دخترش عاجز است. در مورد زنش هم دروغ گفته است ( اینجا را ببینید). یک روده راست در شکم این جماعت وجود ندارد. داستان هاله نور خود احمدی نژاد و تکذیبش را هم فراموش نکنید. نوبت افشای دروغگو بودن بقیه هم می شود. متاسفانه در فرهنگ ایرانی که اکنون دوره انحطاط را طی می کند دروغ گناه خیلی بزرگی نیست. چه بسا می دانید که دوست و همکار و همسایه و یا خویشاوند شما دروغ می گوید ولی به روی مبارکتان نمی آورید و به ارتباط با او ادامه می دهید. جمهوری احمدی نژادی هم از همین بستر اخلاقی برخاسته است وگرنه یکی از همین دروغها و جعلها کافی بود تا دولتی را در اروپا ساقط کند.
نوجوان که بودم پیش خودم فکر می کردم چرا در کتیبه بیستون از خدا خواسته شده است که مردم ایران را از دروغ در امان بدارد. مگر نسبت به گناهان دیگر چقدر بد است؟ حالا احمدی نژادیها با دروغهایشان هر روز اهمیت آن دعا را به یادم می آورند و گوشزد می کنند.

۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

مردها

معروف است که می گویند طایفه قاجار فقط دو تا مرد داشت که یکی آغا محمد خان قاجار بود و یکی هم خانم فخرالسلطنه که می شد مادر دکتر امینی نخست وزیر شاه. مسجدی هم به نام او بالاتر از میدان بهارستان تهران وجود دارد. خاندان پهلوی هم فقط دو تا مرد داشت که یکی رضا شاه بود و دیگری اشرف خواهر شاه!. حالا من اضافه می کنم که بین آیت الله های ایران تا کنون فقط دو تا مرد پیدا شده که یکی آیت الله منتظری است که حق گویی را به قدرت ترجیح داد و اخیرا هم به خاطر طرح ولایت فقیه در قانون اساسی ایران معذرت خواهی کرد که این خودش مردانگی می خواهد و دیگری آیت الله دستغیب است که در مجلس خفتگان رهبری خواستار رسیدگی به صلاحیت رهبر شد. مثل اینکه بقای دو مرد در هر طایفه حاکم ، یک اصل شده است.

۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

سبزها و پادسبزها

حوادث بعد از انتخابات که به جنبش سبز موسوم شده است دو ویژگی هم که دارد یکی این است که سبزها خیلی سعی کرده اند مبادی آداب و متشخص و بدون درگیری و توهین و .... عمل کنند و دیگری اینکه پادسبزها درست برعکس هیچ ترتیبی و آدابی نمی جویند و پابند هیچ قانون و خط قرمزی نیستند و با قساوت و شقاوت فوق العاده ای عمل می کنند که البته شاید اسمش باشد قاطعیت مومنانه!
به نظر من این جنبش با این روند و بدون برنامه و راهبرد یک فرصت استثنایی برای جمهوری اسلامی است که اگر کمی هوشمند بودند تا حالا به جای آنکه آبرویشان برود می توانستند کلی کسب آبرو کنند. کافی بود مجوز راهپیمایی داده میشد. مردم می آمدند با سکوت راه می رفتند یا نهایتا با یک قطعنامه دق دلشان را خالی می کردند. اگر خالی نمی شد می توانستند باز هم تقاضای تظاهرات کنند و همینطور قس علیهذا. جمهوری اسلامی هم کلی نمایش دموکراسی می داد و کار خودش را می کرد. اتفاقی هم نمی افتاد. اصلا بهتر بود پاد سبزها خودشان ترتیب راهپیماییهای سبزها را می دادند.

۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه

برو هر لحظه ایمان تازه گردان

از دوره راهنمایی که زمان جنگ بود یادم می آید یکی از نوشته های روی دیوارهای مدرسه این بود که اسلام نهالی است که با خون آبیاری می شود. وقتی از معلمهای دینی و قرآن و پرورشی و ... سوال می کردم که بالاخره دین برای انسانهاست یا انسانها برای دین و آیا انسانها وظیفه دارند که در راه آرمانهای ادیان قربانی شوند و یا اینکه ادیان برای یاد دادن زندگی بهتر به انسانها هستند جواب بدیهی همه آنها این بود که البته انسانها باید در راه دین قربانی شوند و نمونه اش هم امام حسین. بعد از آن هرچه بیشتر فکر کردم و مطالعه کردم این جواب برایم بی معنی و بی معنی تر شد. تازه اینها چیزهایی را در آن جهان وعده می دهند که در این جهان باید از آنها گذشت. همان چیزی که الان بد است و بی ارزش است و در شان انسان نیست در آن دنیا قرار است به عنوان پاداش مومنان به آنها داده شود. یک معامله خیلی ساده است. فعلا از کم بگذر و فداکاری کن تا شاید در آن دنیا بیشترش گیرت بیاید. البته این معامله طرفداران زیادی هم دارد. امام زمان هم که بیاید قرار است مفصلا خونریزی کند. قرار نیست که دشمنان تربیت و اصلاح شوند و دلهاشان نرم شود و دم مسیحایی او آنها را مستعد هدایت سازد. قرار است که به شکل فیزیکی حذف شوند آن هم به خشن ترین روش ممکن. دینی که به ما رسیده است آدمهایی تربیت می کند که جواب همه چیز را می دانند. از اسرار این دنیا و آن دنیا خبر دارند. اگر خودشان نمی دانند دست کم کسانی را در ایده آلهایشان می شناسند که آنها همه چیز می دانند. فکر می کنند در کتابشان از بیگ بنگ هم صحبت شده است (و مگر بیگ بنگ چقدر حقیقت دارد؟) و لابد فقط لازم است عده ای اول این نظریه را بسازند و بعد عده ای مومن معتقد هم آن را در کتابشان باز کشف کنند. فعلا فقط سرنخی دستتان دادم.
تربیت دینی و مذهبی ما غلط است و همه چیز را وارونه فهمیده ایم عمدا یا سهوا فرقی نمی کند. دلیلم هم این است که سربلند و عزیز و بزرگ و خوشبخت نیستیم. من طرفدار دینی هستم که به پیروانش می گوید همه حرفها را بشنوند و کتابها را بخوانند و پای سخنرانیها بنشینند و بعد بهترین را انتخاب کنند. دینی که دعوت به خواندن یک کتاب می کند فوق العاده خطرناک است. از آدمهایی که کتابهای زیادی می خوانند نترسید از آدمهایی بترسید که که فقط یک کتاب می خوانند.